سرگذشتتون رو خوندم.چند نکته هست که باید بگم: اول اینکه افسردگی بعد از ازدواج که به مدت کوتاهی هم هست (اگه خوب مدیریت کنی کوتاهه.والا دوره طولانی میشه)طبیعیه.چون آدم یک پیش فرضهایی راجع به همسرش داره و وقتی میاد سر زندگی و میبینه خواسته هاش تمام و کمال براآورد نشده از همسرش دلسرد میشه. باید مهارت داشته باشی تا بتونی این دوره رو بخوبی پشت سر بگذاری.اینم بگم این دوره در مورد آقایون کمتر صدق میکنه.به نظر میاد خانمها بیشتر درگیر میشن.
پس باید قبول کنی این دوره تو زندگی بیشتر نو عروسها هست و این دوره رو پشت سر بگذاری و مدیریت کنی میتونی از پس احساس عدم ادامه زندگیت بربیای...
دوم اینکه اشتباه کردی به همسرت گفتی بهش علاقه نداری و اون باید تلاش کنه.چرا فقط اون؟مگه زندگی متعلق به هر دوتون نیست؟هردو تلاش کنید و هر دو ثمره زندگیتون رو بچینید....عوض این کار میتونستی بهش ابراز علاقه کنی...متقابلا اونهم این کار رو میکرد. از قدیم گفتن از محبت خارها گل میشوند بیراه نگفتن.تو محبت کن همسرت هم محبت کنه ببین دلت نرم میشه یا نه...
سوم اینکه اصلا اشاره ای نکردی چرا خوشت نمیاد؟؟؟تنها خوشت نمیاد از همسرت یا بدت هم میاد؟یعنی حتی حاضر نیستی قیافشو تحمل کنی؟؟؟
چهارم اینکه فکر نکن طلاق بگیری اتفاق خاصی میفته..عواقب طلاق بحدی تو جامعه ما سنگین هست که آدم ترجیح میده با شوهر خیلی ناسازگار هم سازگار بشه .چه برسه به شما که گویا اختلاف اساسی هم ندارید...
همیشه برای ساختن تلاش کن.برای خراب کردن همیشه وقت هست.برای ساختنه که وقت نداریم و مشکله.خراب کردن یک رابطه هیچ کاری نداره....
سلام دوستان. من شیما هستم از بچه های قدیمی.... نمیدونم کسی منو بخاطر داره یا نه.امروز اومدم و از دیدن چند اسم قدیمی خوشحال شدم.امیدوارم یکروز همگی دور هم جمع شیم...
ممنونم از اینکه برام وقت گذاشتید اما هرگز اینگونه نبوده که من بحث تحصیلاتمو پیش بکشم یا در سایر نقاط که واقعا سرترم...شخصیت ایشون هم به شدت برونگرا و خوش مشرب هشتند.(البته به جز با من)حتی با برادر شوهر هاش گاهی حریم رو حفظ نمی کنه و باعث آزارم میشه..:-(
ممنونم ازت ترنم جان.چشم.من شماره چندتا از بچه هارو دارم.سعی میکنم فردا تماس بگیرم.تا بیان و دور هم جمع شیم...با آرزوی موفقیت برای همه ...
سلام.
سرگذشتتون رو خوندم.چند نکته هست که باید بگم: اول اینکه افسردگی بعد از ازدواج که به مدت کوتاهی هم هست (اگه خوب مدیریت کنی کوتاهه.والا دوره طولانی میشه)طبیعیه.چون آدم یک پیش فرضهایی راجع به همسرش داره و وقتی میاد سر زندگی و میبینه خواسته هاش تمام و کمال براآورد نشده از همسرش دلسرد میشه. باید مهارت داشته باشی تا بتونی این دوره رو بخوبی پشت سر بگذاری.اینم بگم این دوره در مورد آقایون کمتر صدق میکنه.به نظر میاد خانمها بیشتر درگیر میشن.
پس باید قبول کنی این دوره تو زندگی بیشتر نو عروسها هست و این دوره رو پشت سر بگذاری و مدیریت کنی میتونی از پس احساس عدم ادامه زندگیت بربیای...
دوم اینکه اشتباه کردی به همسرت گفتی بهش علاقه نداری و اون باید تلاش کنه.چرا فقط اون؟مگه زندگی متعلق به هر دوتون نیست؟هردو تلاش کنید و هر دو ثمره زندگیتون رو بچینید....عوض این کار میتونستی بهش ابراز علاقه کنی...متقابلا اونهم این کار رو میکرد. از قدیم گفتن از محبت خارها گل میشوند بیراه نگفتن.تو محبت کن همسرت هم محبت کنه ببین دلت نرم میشه یا نه...
سوم اینکه اصلا اشاره ای نکردی چرا خوشت نمیاد؟؟؟تنها خوشت نمیاد از همسرت یا بدت هم میاد؟یعنی حتی حاضر نیستی قیافشو تحمل کنی؟؟؟
چهارم اینکه فکر نکن طلاق بگیری اتفاق خاصی میفته..عواقب طلاق بحدی تو جامعه ما سنگین هست که آدم ترجیح میده با شوهر خیلی ناسازگار هم سازگار بشه .چه برسه به شما که گویا اختلاف اساسی هم ندارید...
همیشه برای ساختن تلاش کن.برای خراب کردن همیشه وقت هست.برای ساختنه که وقت نداریم و مشکله.خراب کردن یک رابطه هیچ کاری نداره....
سلام دوستان. من شیما هستم از بچه های قدیمی.... نمیدونم کسی منو بخاطر داره یا نه.امروز اومدم و از دیدن چند اسم قدیمی خوشحال شدم.امیدوارم یکروز همگی دور هم جمع شیم...
من راجع به پچ پچ ها هیچ پیش فرضی ندارم...قطعا از من نمیگن.اما اینومیدونم برای رنجش خاطر منه که جاریم این رفتار رو انجام میده...
ممنونم از اینکه برام وقت گذاشتید اما هرگز اینگونه نبوده که من بحث تحصیلاتمو پیش بکشم یا در سایر نقاط که واقعا سرترم...شخصیت ایشون هم به شدت برونگرا و خوش مشرب هشتند.(البته به جز با من)حتی با برادر شوهر هاش گاهی حریم رو حفظ نمی کنه و باعث آزارم میشه..:-(
Páginas