نظرات amirhafez

Retrato de amirhafez amirhafez 24 Ago, 2016 همسرم نیازهایم را بر آورده نمی کند

ممنون از راهنماییتون

Retrato de amirhafez amirhafez 28 Set, 2013 گفتگوی آزاد درباره ازدواج

با سلام ممنون میشم پس از پاسخگویی بذارید توی سایت تا دیگران هم استفاده کنند.
بدون مقدمه میگم.بنده پسری 24 ساله اهل شیراز هستم.توی این دنیای امروز که روز به روز سن ازدواج بالاتر و جوانان به علت مشکلات پیش رو به زندگی مجردی روی آوردن تصمیم گرفتم که نه تنها همگام با دوستان و اطرافیان نباشم بلکه یه زندگی ساده و پاک رو شروع کنم.لازمبه ذکره بعد از دوره لیسانس به سربازی رفتم واسه همین الان 24 سالمه وگرنه زودتر از اینا ازدواج میکردم.با دختری از طریق وبلاگ و فضای مجازی آشنا شدم که اهل تهران و هم سن خودم و مثل خودم لیسانس داره و رابطه نزدیک و نزدیکتر شد تا اینکه به دیدن همدیگه و تصمیم برای ازدواج ختم شد.2 سال طول کشید این آشنایی و ایجاد رابطه و تصمیم نهایی.خونواده ای مذهبی که از لحاظ فرهنگی و اقتصادی مثل خودمون هستن و پدرش هم چند سال پیش از دنیا رفته.خلاصه اینکه من خونوادم رو با کلی سختی و دلایل منطقی راضی کردم که به خواستگاری بریم و با خونوادشون در تماس بودیم و این اتفاق افتاد.با توجه به اینکه در شرایط من که تازه دنبال کار میگردم و پس اندازی ندارم شروع زندگی بدون حمایت خانواده ها دشوار و چه بسا از نظر خیلی ها ممکن نیست.ما توی یه خونه زندگی میکنیم و دو تا خونه دیگه هم داریم که اجاره هست.بابای من واسه اینکه بتونه کمک حالم باشه میخواد یکی از خونه ها رو تا زمانی که کار پیدا کنم و خونه دار بشم دستم بده و اینکه این قول رو هم داده که طبقه بالای یکی از خونه ها رو با وام واسم یه خونه بسازه و نیازی به خریدن زمین هم ندارم.خلاصه بابا همه جوره میخواد حمایتم کنه ولی این حمایت بابا به چشم خانواده عروس خوش نیومده و میگن پسر باید دستش توی جیب خودش باشه و دستش جلوی باباش دراز نباشه در صورتی که من خودم اصلا همچین آدمی نیستم و هم زمان با دانشگاه و سربازی هم کار کردم و دستم توی جیب خودم بوده و کار بابا فقطتا زمانی هست که بتونیم روی پای خودمون بایستیم.دوم اینکه یکی از شرایط مهم خونواده عروس اینه که من برم تهران زندگی کنم و این واسه من که نه اونجا کسی رو میشناسم و نه خونه ای دارم و پس اندازی قابل حضم نیست و اونا هم راهکار و حمایتی ندارن و فقط میگن به این شرط موافقت میکنن.عروس خانم هم نمیتونن از خونواده دل بکنن و میگنمن نمیتونم غیر تو و خونوادم یکی رو انتخاب کنم و این منو کلافه کرده چون هیچ دختری با رفتن به خونه همسرش خونوادش رو فراموش نکرده و معنیش انتخاب بین یکی و پا گذاشتن روی اون یکی نیس.
نمیدونم چیکار کنم.دارم کلافه میشم.تو رو خدا کمکم کنید.
بگید که چه جوری خودش و خونوادش رو راضی کنم که امتیازاتی که شیرازداره کلی میتونه واسه شروع زندگی ما رو جلو بندازه و همچنین مادرش رو راضی کنم واسه شیراز اومدن دخترش و سوم هم اینکه اصلا حرفاشون درسته و دختری که همه جوره منو میخواد چرا نمیتونه منو انتخاب کنه و از کنار خونوادش دل بکنه و مستقل شدن رو یکی از مقدمه ها و واجبات ازدواج قبول کنه و باهاش کنار بیاد
تو رو خدا زودی جوابمو بدید تا وضع از این بدتر نشده

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 2