نظرات معین شرافتی

Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 08 mar, 2018 من اهل سنت هستم و ازدواج موقت نمی‌کنم

ضمن عرض سلام و احترام، در پاسخ به اظهارات شما چند نکته عرض می‌شود:
۱- قرآن و سنت پیامبر خاتم حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای همه مسلمانان مهم بوده و هست و باید به هر فردی که این دو را منبع اعمال و رفتارش قرار می‌دهد تبریک گفت.
۲- انجام عملی توسط پیشوایان معصوم دینی مانند پیامبر تنها یکی از راه های جایز دانستن عمل است. چه بسا کار و عملی جایز باشد ولی مثلاً پیامبر آن را انجام نداده باشند. و ممکن است طبق قرآن یا فرموده‌های پیامبر عملی جایز باشد؛ ولی توسط پیامبر به انجام نرسیده باشد. دقت کنید که این اعمال تنها جایزند و نه واجب پس ترک آنها توسط مثلاً پیامبر گناهی نیست.
۳- جالب است بدانید که طبق برخی از نقل‌ها پیامبر نیز متعه یا ازدواج موقت داشته‌اند؛ آن هم با شخصی به نام "حره" البته از این ماجرا برخی از زنان پیامبر مطلع شده و متأسفانه به پيامبر نسبت زنا دادند که پيامبر در جواب آنها فرمودند:«إِنَّهُ لِي حَلَالٌ إِنَّهُ نِكَاحٌ‏ بِأَجَلٍ‏ فَاكْتُمِيه‏؛ همانا آن بر من حلال است و همانا آن ازدواجی است که مدتی معلوم دارد؛ پس آن را پنهان کردم.»[وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۱۰]
۴- مهمتر از انجام یا عدم انجام ازدواج موقت توسط پیامبر، قرآن است که آن را جایز دانسته و ضمن شمردن بانوانی که ازدواج با آنها حرام است؛ از مسلمانان خواسته که با اموال خود برای دوری از زنا به چنین ازدواجی رو آورند:«وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ[نساء/۲۴] به استثناى زنانى كه مالك آنان شده‏ ايد [اين] فريضه الهى است كه بر شما مقرر گرديده است و غير از اين [زنان نامبرده] براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد در صورتى كه پاكدامن باشيد و زناكار نباشيد و زنانى را كه متعه كرده‏ ايد مهرشان را به عنوان فريضه‏ اى به آنان بدهيد و بر شما گناهى نيست كه پس از مقرر با يكديگر توافق كنيد.»
در این آیه طلب متعه کردن به روشنی با عبارت " اسْتَمْتَعْتُمْ" وارد شده است.
۵- بر اساس روشن بودن حلیت و جواز ازدواج موقت در کتاب خدا و سنت پیامبر بود که تمام مسلمانان حتی امروز عقیده دارند که در صدر اسلام ازدواج موقت جایز بوده است. مثلاً در این زمینه ابن کثیر  سنی مذهب شافعی گفته است:«ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام؛ هیچ شکی نیست که همانا آن در ابتدای اسلام جایز بوده است.»[تفسير ابن كثير، ج۱، ص۴۷۵]
۶- صحابه نیز تا بازه زمانی خاص نه تنها ازدواج موقت را جایز بلکه آن را آشکارا انجام می‌دادند. مثلاً جابر بن عبد الله انصاری نقل کرده که ما در زمان رسول خدا و ابو بكر در مقابل يك مشت خرما يا آرد متعه مي كرديم . تا اينكه عمر از آن نهی کرد.[رک: صحيح مسلم ج۲ ص ۱۰۲۳ باب نكاح المتعة و مسند أحمد بن حنبل ج۱ ص۵۲ و ج۳ ص۳۲۵] 
درباره امام علی(علیه‌السلام) نیز نقلها حاکی از ازدواج موقت ایشان با زنی از قبیله "بَنِي نَهْشَل‏" در کوفه است.
۷- حال به این روایت صحیح دقت کنید و پس از آن پاسخ ما را بدهید. روایتی که حاکی از آن است که عمر بیان داشته است: متعتان كانتا علي عهد رسول اللّه (صلی‌ اللّه عليه‌وسلم)  و أنا أنهي الناس عنهما؛ متعة النساء، ومتعة الحج؛ دو متعه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حلال بود ؛ متعه زنان و حج تمتع»[المبسوط للسرخسي، ج۴، ص۲۷و  أصول السرخسي، ج۲، ص۶] همين روايت در مسند أحمد بن حنبل ج۳ ص۳۲۵ ش ۱۴۵۱۹ نیز آمده است.
به ما بگویید با چه مجوزی کاری را که طبق قرآن جایز بوده و جواز آن تا پایان عمر مبارک پیامبر و پایان خلافت ابوبکر وجود داشته؛ عمر آن را ممنوع کرده است؟
بله همچنانکه دیدیم امام علی(علیه‌السلام) در کوفه ازدواج موقت داشتند. و از جابر بن عبد الله انصاری صحابی پیامبر، نقل شده که معاویه با زنی به نام "معانه" ازدواج موقت داشته و حتی در زمان خلافت معاویه، این ازدواج بر پا بوده است.[عبدالرزاق، ج۷، ص۴۹۹]
۸- به عنوان نکته پایانی و ضمن احترام به شما باید عرض کنیم که از جمله افرادی که تاپایان عمر ازدواج موقت را جایز دانست؛ اسماء بنت ابوبکر بود. ابن حزم در این باره نگاشته است:«وَقَدْ ثَبَتَ عَلَى تَحْلِيلِهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - جَمَاعَةٌ مِنْ السَّلَفِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - مِنْهُمْ مِنْ الصَّحَابَةِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ، وَجَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَابْنُ مَسْعُودٍ.
وَابْنُ عَبَّاسٍ، وَمُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ، وَعَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ، وَأَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، وَسَلَمَةُ، وَمَعْبَدٌ ابْنَا أُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ؛ و آن بعد از رسول خدا توسط گروهی از صحابه حلال شمرده می‌شد مانند: اسماء دختر ابوبکر، ابن مسعود، ابن عباس، معاویه فرزند ابوسفیان، عمرو بن حریث، ابو سعید خدری، سلمه و معبد فرزندان امیه بن خلف.»
۹- شما ازدواج موقت نمی‌کنید؛ ولی بدانید که اهل سنت انواع مختلفی از ازدواج‌ها را داشته و به آن عمل می‌کنند؛ مانند ازدواج مسیار که به مانند متعه در آن نفقه و ارث بردن وجود ندارد ولی مدت دار نبوده و برای جدایی مدت مطرح نیست بلکه باید با خواندن صیغه طلاق جدایی صورت بگیرد.[احكام الاسرة و البيت المسلم شعراوی، ص۱۳۹] حال بگویید آیا پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ابوبکر و عمر و عثمان چنین ازدواجی داشته‌اند که شما آن را جایز می‌دانید.   
کلام آخر
پس ما به انجام دادن آن توسط اصحاب کار نداریم بلکه از راه های دیگری می‌توان جایز بودن ازدواج موقت توسط پیامبر و اصحابش را به اثبات رساند؛ هر چند که باز نقل‌هایی مبنی بر انجام آن توسط پیامبر و امام علی(سلام‌الله‌علیهما) وجود دارد.

برای دریافت شرح بیشتر می‌توانید این مطلب را بخوانید:
http://www.btid.org/fa/book/35521

Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 06 mar, 2018 پوشش موی زنان در قرآن

با سلام خدمت شما

برای رسیدن به پاسخ، لطفاً نکات زیر را مطالعه بفرمایید
۱- حتماً می‌دانید که تنها منبع استخراج احکام شرعی قرآن نیست؛ پس چه بسا حکمی در قرآن نیامده باشد؛ اما واجب یا حرام باشد؛ مانند تعداد رکعت‌های نماز، حرمت روزه در عید فطر یا وجوب نماز میت و صدها مثال دیگر. اما جالب است که بدانید در قرآن به وضوح از وجوب پوشش موی بانوان دربرابر نامحرم سخن به میان آمده است!
۲- باز جالب است بدانید که خداوند به روشنی در قرآن مجید حتی بیش از پوشاندن مو را از بانوان خواسته و به حجاب مو هم اکتفا نکرده است.
۳- خداوند در قرآن فرموده:«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ...[نور/۳۱] و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس‌‏آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را -جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری‏های خود را بر سینه خود افکنند، و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا ....» در این آیه حفظ چشم از نگاه حرام، وجوب پاکدامنی، حرمت آشکار ساختن زینت و زیور‌های زنانه ذکر شده و در ادامه خداوند می‌خواهد که بانوان خمار خویش را به روی سینه‌های خود سانده و آن موضع را نیز بپوشانند. اما خمار چیست؟
۴- درباره خمار کتابهای لغت گفته اند:«الْخِمَارُ صار في التعارف اسما لما تغطّي به المرأة رأسها؛ خمار در عرف آن چیزی است که زنان بهوسیله آن سرش را می‌پوشاند.»[مفردات الفاظ قرآن، ج۱، ص۲۹۸] پس آیه حتی به پوشانده شدن سر بوسیله مقنعه یا روسری اکتفا نکرده و دستور داده آن خمارها را بلند بگیرند تا به روی سینه ها هم افکنده شود. حال به نظر شما تفاوتی است بین اینکه فردی بگوید مویت را بپوشان یا بگوید مقنعه و روسری سرت کن؟
۵- در آیه ای دیگر خداوند حتی به مقنعه و روسری بلند که تا روی سینه را می‌پوشاند اکتفا نکرده و فرموده است:«یا أیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لاِءَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیِبِهنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ[احزاب/۵۹] ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب های خود را بر خویش فرو افکنند. این کار برای اینکه شناخته نشوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند بهتر است.» در این آیه خداوند لزوم استفاده از جلباب را یاد آور شده است؛ اما منظور از جلباب چیست؟
۶- جلباب همان چادر و یا پارچه بزرگی که از روسری بلندتر است و روی سر افتاده و بخش بیشتری از بدن را می‌پوشاند[لسان العرب،ج۱، ص۲۷۳]. در این آیه نیز خدا هر نوع چادر سر کردن را نپذیرفته و به روشنی بیان داشته که گوشه‌های آن را رها نکنند تا بر اثر باد یا غیره به کناری رفته و بدن نمایان شود؛ بلکه کناره های آن را به یکدیگر نزدیک کنند و آن را رها نکنند. این منظور با لغت: " یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ" عنوان شده است. یعنی:« زنان" جلباب" را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد.» حال اگر کسی بگوید مویت را بپوشان با اینکه گفته شود چادر را به زیبایی سرت کن و آن را رها نگذار فرق دارد؟
نتیجه گیری
خداوند در قرآن به روشنی فرموده از روسریهای بلند استفاده شود که نه تنها سر بلکه تا روی سینه ها را هم بپوشاند و فرموده زنان چادر به سر کنند و گوشه‌های آن را به هم نزدیک کرده و آن را رها نگذارند. آیا اینها نشان از حکم پوشاندن موی سر و حتی بیشتر از آن در قرآن نیست؟!

Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 03 mar, 2018 معنای حدیث ابی الله ان یجری الامور بالاسباب

سلام علیکم؛ ممنون از ارتباط با این مرکز

دو حدیث در این باب وارد شده که قبل از شرح و توضیح لازم است آنها را عنوان و ترجمه نماییم:
۱- امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند:«أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَ نَحْنُ؛ خداوند ابا دارد که اشیاء را جاری کند به جز به وسیله اسباب. به همین دلیل، برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه‌ ناطقی قرار داده است. هر کسی که آن را بشناسد که شناخته و هر کسی که بدان جاهل باشد که جاهل است. آن باب و دروازه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ما (ائمه معصومین) هستیم.»[بصائر الدرجات‏، صفار، ج۱، ص۶]
۲- حدیث دوم نیز کاملاً شبیه حدیث بالاست و تنها تفاوت در فراز آخر آن است:«أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ... جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً مَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَ نَحْنُ؛ خداوند ابا دارد که اشیاء را جریان دهد به جز به وسیله اسباب. ... برای هر علمی، دروازه ناطقی قرار داده است. کسی که آن را می‌شناسد که می‌شناسد و کسی که آن را انکار می‌کند، انکار می‌کند. آن دروازه و باب، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ما(امامان معصوم) است. وی این حدیث دوم را در باب النوادر فی الأئمة و أعاجیبهم نیز ذکر نموده است.»[همان، ص۵۰۵]

بررسی و معنا شناسی حدیث
الف) از این احادیث قاعده«جریان اشیاء به وسیله اسباب» فهمیده می‌شود. قاعده‌ای که بیانگر یک امر کلی الهی است و آن بیانگر این مطلب است که خداوند نمی‌خواهد هر کاری را از راه اعجاز و معجزه به انجام برساند. بلکه برای هر چیزی یک خاصیتی قرار داده که به طور طبیعی وظیفه و نقش خود را به ایفا می‌کنند. مثلاً به طور طبیعی چاقو، شیمشیر و اشیاء برنده می‌‎بُرد و اینکه انتظار داشته باشیم مثلاً در قضیه به شهادت رساندن امام علی و امام حسین(علیهم‌السلام) نیز به مانند امتحان حضرت ابراهیم و به قربانگاه بردن حضرت اسماعیل، شمشیر اثر نکند؛ خداوند از این کار ابا داشته و کارها را جز در موارد خاص و استثنایی از حالت طبیعی آن خارج نمی‌سازد.
ب) این احادیث سندی در تأیید توسل بر پیامبر اکرم و ائمه اطهار(علیهم‌السلام) نیز می‌باشد؛ همچنانکه در این احادیث، آنها درگاه علم، شرح و سبب هر امری در دایره علت و معلول خوانده شده است. بنابراین می‌توان با درخواست از آن اولیاء الهی اسباب اموری را برپا کرد یا بوجود آمدن مسئله‌ای را تعجیل نمود. همچنانکه که نیستند افرادی که از تمام اسباب و علل ناامید شده و هنگامی که به اهل بیت پناه بردند؛ برای ایشان بابی جدید باز شده و به درخواست خود رسیده اند.

قاعده و عدم ضعف الهی
همانطور که در بالا نیز اشاره شد در برخی از نمونه‌ها که حکمت مهم الهی در میان باشد؛ خداوند از آن اسباب اصلی چشم‌پوشی کرده و اجازه برپایی کارکردی دیگر را داده است. مثلاً آتش نسوزانده یا چاقو عمل بریدن را به انجام نرسانده است. پس هیچ نقصی از این قاعده فهمیده نمی‌شود.
بنابراین خداوند که قادر مطلق است؛ هیچ ضعف و ناتوانی را در خود راه نداده و این قاعده نیز همان اراده خداست که بر خود جاری ساخته است. یعنی اراده او به این تعلق گرفته که کارها و امور را با واسطه و اسباب انجام دهد و این قانون در سرتاسر هستی و از ابد تا ازل اجرا خواهد شد، مگر در موارد خاص. پس تعلق اراده خداوند به اجرای این قاعده، نشان از ضعف او نیست؛ بلکه او این گونه خواسته است.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می‌کنیم این دو مطلب را نیز مطالعه بفرمایید:
http://www.btid.org/fa/news/13196

http://www.btid.org/fa/news/21476

 

Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 26 fév, 2018 این چه صفاتی است که خدا دارد: جبار، مکار و قهار

برداشت شما از اینکه آنها را صفاتی بد و زشت می‌دانید؛ برداشتی غلط و اشتباه است و ناشی از فهم نادرست این صفات توسط شماست. برای فهم صحیح این ویژگی‌های الهی مطلب را دنبال کنید:

الف) قهار
خداوند قهار است به معنای قهر کردن خداوند با خلایق نیست. بلکه اصل این کلمه به معنای غلبه، مافوق بودن و گرفتن از بالا را داده و مخالف آن مقهور به معنای شکست خورده و ناکام است. قهار نیز صیغه مبالغه است و به معنای بسیار غالب و چیره می‌باشد.[تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۵، ص۱۷۶] از آنجا که خداوند بر هر کاری تواناست و در انجام هیچ کاری ناکام نمانده و شکست نمی‌خورد؛ خداوند را قهار می‌گویند.[مجمع البيان في تفسير القرآن، طبری، ج‏۵، ص ۳۵۸] استعمال قرآنی این صفت نیز گویای همین معانی بوده و خداوند در قرآن اینچنین این صفت را استعمال کرده است:
۱- «یَومَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[غافر/۱۶] آن روز كه آنان ظاهر گردند چيزى از آنها بر خدا پوشيده نمى‏ ماند امروز فرمانروايى از آن كيست از آن خداوند يكتاى قهار است.»
۲- «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[ابراهیم/۴۸] روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.»
۳- «قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[رعد/۱۶] بگو خدا آفريننده هر چيزى است و اوست‏ يگانه قهار.»

ب) جبار
جبار نیز معنای بدی نداده و بلعکس صفتی بسیار دوست داشتنی از خداوند است. چرا که جبار هم صیغه مبالغه و به معنای بسیار جبران کننده می‌باشد. اصل کلمه جبار از جبر گرفته شده است و عرب به شکست بند که شکستگی‌های استخوان را جبران و اصلاح می‌کند؛ مجبر می‌گویند. در اصل جبار به معنای کسی که کم و کسرهای بوجود آمده راجبران کرده و برای این اصلاح از قدرت خویش نیز کمک می‌گیرد.[ المفردات فی غرایب القرآن، راغب اصفهانی، ج۱، ص ۱۸۳]
اما اینکه ما از صفت جبار معنای خوبی را نمی‌فهمیم به دلیل کاربرد آن در زبان فارسی است و ربطی به معنا و کاربرد عربی آن ندارد. ریشه این تغییر کاربرد هم در این است که پادشاهان زیادی بر سرزمین ما با وعده جباریت و جبرات مافات روی کار آمدند و یکی پس از دیگری جز ظلم نکردند؛ از این رو معنای کلمه جباریت هم کم کم تغییر کرد و معنای ظلم و زورگویی را از خود بروز داد.

ج) مکار
صفت مکار در مورد خداوند در قرآن به کار نرفته و بلکه برخی از هم خانواده های آن در قرآن آمده است. استعمال‌های قرآنی آن به این صورت است:
۱- «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[آل عمران/۵۴] و [دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است.»
۲- «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[انفال/۳۰] و [ياد كن] هنگامى را كه كافران در باره تو نيرنگ میکردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا [از مكه] اخراج كنند و نيرنگ مى‏ زدند و خدا تدبير میکرد و خدا بهترين تدبيركنندگان است.»
در کتابهای لغت درباره شناخت این کلمه آمده است که مکر انتخاب راهکاری است که دیگری را از قصدش بر گرداند و این دو نوع است: اول کاری زیبا و پسندیده و دیگر کاری قبیح و زشت. حال اگر مکر در پاسخ به مکر زشت دیگران باشد و موجب دفع ضرر دیدن باشد؛ کاری پسندیده است.[مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص۷۷۳]
از امام رضا(علیه‌السلام) نیز تفسیر این آیه پرسیده شد و حضرت فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَسْخَرُ وَ لَا يَسْتَهْزِئُ وَ لَا يَمْكُرُ وَ لَا يُخَادِعُ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يُجَازِيهِمْ جَزَاءَ السُّخْرِيَّةِ وَ جَزَاءَ الِاسْتِهْزَاءِ وَ جَزَاءَ الْمَكْرِ وَ الْخَدِيعَةِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيرا؛ همانا خداوند مسخره نمی کند، استهزاء نمی کند، مکر نمی کند و خدعه نمی کند و لکن مراد خداوند از مسخره کردن، استهزاء کردن، مكر و خدعه کردن، كیفر دادن به آن هاست؛ خداوند از چیزهایی که ستمکاران می گویند، برتر و بزرگ است.»[التوحید، صدوق، ص۱۶۳]
آری در ادبیات اسلامی اگر دشمنان خدا و دین راستین اسلام دست به مکر و حیله زدند تا ضرری را متوجه اسلام و مسلمین کنند؛ باید مسلمانان مقابله به مثل کرده و اسلام را از آن خطر حفظ کنند. این همان معنای زیبای مکر است که خداوند هم خود را عامل به آن معرفی کرده است.

کلام آخر:
استفاده از صفاتی چون قهار، جبار و مکر برای خداوند در قرآن نشانگر سوء اخلاقی نبوده و برداشت غلط ناشی از نشناختن اصل این کلمات و کاربرد آنهاست.

برای آشنایی بیشتر با این صفات به مطالب زیر هم می‌توانید مراجعه کنید:
http://www.btid.org/fa/news/5872
http://www.btid.org/fa/news/15141
http://www.btid.org/fa/news/5681

Portrait de معین شرافتی معین شرافتی 26 fév, 2018 قرآن تذکر است و می‌گوید اجباری در دین نیست؟

با سلام، اشکالی که برای شما ایجاد شده ناشی از چند اشتباه در برداشت است. اگر برداشت‌های صحیحی از قرآن را به دست آورید؛ آن اشکال نیز به خودی خود رفع می‌شود. پس به نکات زیر توجه کنید:

۱-  معنای تذکره بودن قرآن
خداوند در سوره‌های انسان و مزمل یک آیه را مورد تکرار خویش قرار داده و فرموده است:« إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا[انسان/۲۹، مزمل/۱۹] قطعا اين [آيات] اندرزى است تا هر كه بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پيش گيرد.» این آیه به خوبی تذکره بودن و کاربرد قرآن را یادآور شده است و روشن می‌سازد که این تذکرها برای عمل کردن و در پیش گرفتن راه الهی است. همچنانکه در آیه‌ای دیگر، خداوند افردی را که پند از قرآن نمی‌گیرند را نهیب زده، سرزنش نموده و فرموده است:« فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ[مدثر/۵۱-۴۹] چرا آنها از تذكر روى گردانند گويى گورخرانى رميده‏ اند كه از مقابل شيرى فرار كرده‏ اند.» پس این دیدگاه که قرآن تنها یک تذکر است و عمل کردن به آن اهمیتی ندارد؛ حرفی غلط و غیر حکیمانه است؛ زیرا در آن صورت قرآن و فعل الهی لغو شده که این محال است. پس قرآن در بردارنده تذکراتی الهی برای عمل به آن است.

۲-  معنای نبودن اکراه در دین
منظور از نبودن اکراه در دین را در دو ساحت می‌توان بیان کرد. اول در اعتقاد در دین که اعتقاد یک امر قلبی است و با زور و اجبار هیچ دینی وارد قلب نشده و ارزشی ندارد. پس اکراه و اجبار در قبول یک دین و ترجیح آن بر دیگر ادیان و مسلک‌ها جایگاهی ندارد. ساحت دوم آن در اعمال ظاهری است. به این معنا که اگر کسی کاری را به اجبار انجام دهد؛ آن کار هم منجر به پاداش و عقابی نمی‎‌شود. پس هیچ اکراهی در دین نیست؛ به معنای بی‌ارزش بودن عقیده و عمل از روی اجبار برای فرد است و البته این بی‌ارزش بودن به معنای این هم نیست که حکومت‌های اسلامی یا آمران به معروف و ناهیان از منکر از وظیفه دینی خویش مبنی بر لزوم ترویج دین و پیاده سازی احکام اسلامی دست بکشند. بلکه آنها باید وظیفه خویش را انجام داده و اگر فردی از روی اجبار کاری را کرد؛ آن کار دیگر مشمول پاداش الهی نیست و چنین فردی راه رشد و تعالی را که روشن و واضح است؛ رها کرده و به بغی و فساد خودش ادامه داده است که خداوند فرموده است:« لا إِکْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[بقره/۲۵۶]کار دین به اجبار نیست ، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردیده است.»

۳-  اجبارها در ادیان
هر دینی برای خود یکسری واجبات و محرماتی دارد و کلاً  دین به مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها گفته می‌شود. شما از باید و نباید چیزی جز اجبار می‌فهمید؟ اگر بایدها و نبایدها دلخواهی بود و هیچ اصراری بر انجام آنها وجود نداشت؛ دیگر شکل و وجودی برای دین باقی نمی‌ماند. در اسلام نیز مانند تمام ادیان قضیه این چنین است. از این رو در قرآن به واجبات و دستورات زیادی اشاره شده و الباقی آن امور مهم و بایدها و نبایدها در احادیث اهل بیت علیهم‌السلام آمده است. مثلاً تنها به آیات زیر از سوره بقره دقت کنید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[آل عمران/۱۰۲] اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد از خدا آن گونه كه حق پرواكردن از اوست پروا كنيد و زينهار جز مسلمان نميريد.»
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[بقره/۱۸۳] اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد روزه بر شما مقرر شده است همان گونه كه بر كسانى كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد كه پرهيزگارى كنيد.»
«وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ[بقره/۱۱۰] و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد و هر گونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا باز خواهيد يافت آرى خدا به آنچه مى ‏كنيد بيناست.»
اینها تنها برخی از واجباتی است که خداوند تنها در یک سوره از قرآن بیان کرده، پس واجبات، بایدها و نبایدهایی در قرآن موجود است و اگر اصرار و اهمیتی در برپایی آنها نباشد؛ بود و نبود آنها برابر است.

۴-  سوره توبه و آیه مقابله با کفار
خداوند فرموده است:«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ [توبه/۵] پس چون ماه‏‌هاىِ حرام سپرى شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بن‏شینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است.» در این آیه چهار حکم درباره مشرکین می‌بینیم که عبارتند از: کشتن، بستن راه ها، محاصره کردن و اسیر گرفتن. این چهار رویکرد نیز بنا بر شرایط و نوع جرم و میزان آن از طرف مشرکین متفاوت می‌شود. به علاوه آنکه این برخورد مخصوص مشرکان است و نه اهل کتاب مانند یهود و مسیحیان؛ چرا که مشرک منحرف است و به  خداوند هستی اعتقاد داشته اما در کنار آن خدا خدایانی دیگر را برای امورات مختلف انتخاب کرده و آنها را می‌پرستد. چنین فردی با کمی بحث و گفتگو و تفکر راه صحیح را در پیش می‌گیرد؛ همچنانکه خداوند هم در ادامه فرموده:«وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ[توبه/۶] و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود سپس او را به مكان امنش برسان چرا كه آنان قومى نادانند.»
به علاوه آنکه در حکومت صدر اسلام و فتح مکه نوع برخورد پیامبر با مشرکان مکه و عدم شروع جنگ توسط آنها به خودی خود بیان می‌کند که اگر مشرکان دست به دسیسه نزنند و برای اسلام ومسلمین مشکل تراشی نکرده و شروع کننده جنگ نباشند؛ اسلام نیز تنها منطق خود را در اختیار آنها می‌گذارد تا با اختیار خویش دست از انحراف بر دارند.

نتیجه گیری
درست است که ایمان و عمل از روی اجبار ارزشی ندارد و برای فرد موجب پاداش، تعالی و پیشرفت نمی‌شود؛ اما این مسئله به معنای این نیز نیست که مؤمنان و حاکمان اسلامی به وظیفه گسترش و توسعه اسلام و امر به معروف و نهی از منکر نپردازند. پس در این راستا و برای این منظور در بدنه مردمی و حکومت‌های اسلامی لازم و ضروری است. در زمینه جهاد و مقابله نیز مسئله مربوط به مشرکان بوده و عدم شروع جنگ توسط اسلام بر علیه تمام دشمنانش گواه خوبی بر نوع کارکرد این آیه در سوره توبه دارد.

می‌توانید در پاسخ به سؤالات مشابه مطالب زیر را هم بخوانید:
http://btid.org/node/92536
http://www.btid.org/fa/news/8423
http://www.btid.org/fa/news/13366

Pages

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 807