با سلام و احترام
دوست عزیز، بیایم تصور کنیم که این جنایت نسبت به یکی از نزدیکان شما (خدای ناخواسته) اتفاق افتاده بود، یعنی یک سری افراد با قمه بزیز توی مغازه پدر شما، تهدید کنند آسیب بزنن بعد فرار کنن برن، شما برخوردتون چطوری بود!؟ آیا به همین سادگی میگذاشتید.
اسلام اگر این دستور را بیان کرده در شرائط خاصی است تا هر کسی جرئت به خاطر انداختن امنیت یک کشور و جامعه را نداشته باشه.
با سلام و احترام
این مطلبی که شما بیان کردید در هیچ کتابی پیدا نکردم و آدرسی که نوشتهاید صحیح نیست، بلکه این جملات منسوب به مرحوم دولابی است.
گرچه مضمون آن در روایات وجود دارد، که به عنوان نمونه میتوان به این حدیث اشاره کرد که، امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: «مؤمن و بلا همچون کفه ترازو هستند، هرچه بر ایمانش افزوده شود، بر بلا و مصیبتش افزوده میشود» [ کافی، ج۲، ص۲۵۳ ]
البته این جمله که در مورد رابطه فرزند و پدر و مادر بیان شده است، نیز مطلبی ذوقی است که تا جایی که جستجو شود منبعی در روایات در مورد آن پیدا نشد.
با سلام و احترام
قبل از پاسخ دادن به این سوال شما لازم است به این موضوع اشاره کنیم که روایات متعددی از ائمه معصومین(علیهمالسلام) در این زمینه رسیده است به همین خاطر مراجع تقلید فتوا به این امر دادهاند، به عنوان نمونه میتوان به این روایات اشاره کرد که امام باقر علیهالسلام میفرماید: زمانی که دختر، 9 ساله شد یتیمی از وی برداشته میشود و میتواند ازدواج کند و حدود و تکالیف الهی که به نفع یا بر عهده اوست، به طور کامل اقامه میشود. (الکافی 7 : 198 ، ح 2)
اکنون با توجه به این موضوع، به چند نکته در زمینه سوال شما اشاره میکنیم:
الف: فلسفه بیشتر احکام و دستورات دین مبین اسلام برای ما آشکار نیست، مانند اینکه چرا نماز صبح دو رکعت است یا نماز مغرب سه رکعت و ... و این امر در مورد سن بلوغ نیز وجود دارد، یعنی انسانهای معمولی نمیدانیم که چرا خدای متعال این سن را برای بلوغ دختران قرار داده است.
این آگاهی نداشتن نسبت به فلسفه برخی از احکام، زمینه تعبد بشر را نسبت به خدای متعال بیشتر میکند، در واقع انسان چون ایمان دارد که خدای متعال هیچ کاری را بدون حکمت و علت انجام نمیدهد، در مقابل خدای متعال سرفرود آورده و تسلیم وی میشود، ولی اگر فلسفه برخی از احکام آشکار شود، انسان پی به صحیح بودن این دستور الهی میبرد و آن را انجام میدهد ولی این انجام به خاطر تسلیم بودن محض در مقابل حضرت حق نیست، بلکه چون میداند که این عمل چنین فایدهای برایش دارد اقدام به انجام میکند.
ب: موضوع دیگری که باید در این زمینه نسبت به آن توجه داشت این است که، سن تکلیف یک شرافت برای زنان است، زیرا دختران حدود شش سال زودتر مورد خطابها و دستورات الهی قرار میگیرند، و این نشان دهنده استعداد بینظری است که خدای متعال به دختران اهداء است، نشانههای فیزیولوژیک که در وجود دختران در سن نه سالگی به وجود میآید تاحدودی بازگو کننده این استعدادها در زمینه تن است، گرچه مورد خطاب قرار گرفتن دختران نشان از ویژگیهای خاص روحی زنان نیز هست.
ج: مطلب بعدی اینکه در اسلام حق و تکلیف با یکدیگر عجین شدهاند، به این معنا که اگر برای دختری تکالیفی قرار داده شدهاست برای وی حقوقی نیز در نظر گرفته شده است، و این گونه نیست که صرفاً یک زن مکلف باشد.
د: این سوال شما معمولاً در زمینههای پیش میآید که تکلیفی به دختران داده میشود که در ظاهر برای ایشان مقداری سخت است مثل روزه گرفتن در تابستان و...
برای این موضوع نیز اسلام راهکار قرار داده است و آن اینکه اگر دختری نتوانست به خاطر ضعف این عبادت را انجام دهد، این تکلیف از وی در آن زمان برداشته شده تا زمانی که قدرت پیدا کند که این فعل را انجام دهد.
سلام علکیم
در کتابهای حدیثی و روایات، ادعیه زیادی برای صاحب اولاد شدن بیان شده است، که در این قسمت تنها به دو مورد اشاره میکنیم:
الف: این مورد توصیه آیت الله بهجت(ره) است بر اساس روایتی که در کتاب مستدرک الوسائل باب نکاح بیان شده است.
هشام دربانی داشت که ثروتمند بود اما بچه دار نمی شد؛ روزی امام باقر (علیهالسلام) به او فرمود: می خواهی دعایی به تو یاد بدهم که صاحب فرزند شوی؟
دربان گفت: بله. پس امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: در هر صبح و عصر هفتاد مرتبه ( سبحان الله) ، ده مرتبه (استغفرالله) ، دوباره نه مرتبه (سبحان الله) بجا بیاور و این آیات را بخوان: اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كاَنَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكمُ مِّدْرَارًا وَ يُمْدِدْكمُ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يجَعَل لَّكمُْ جَنَّاتٍ وَ يجَعَل لَّكمُْ أَنهْارًا
دربان این اذکار را خواند و صاحب فرزندان زیادی شد. توصیه شده است که تا زمانی که به نتیجه برسید هر روز به این روایت عمل کنید ان شاء الله به نتیجه می رسید.
ب: نماز طلب اولاد است که از مولای متقیان امام علی(علیهالسلام) نقل شده است که فرمودند: اگر از خدا فرزند میخواهی وضوی کاملی بگیر و دو رکعت نماز خوب بخوان و بعد از آن به سجده برو و #هفتاد_و_یک بار بگو: «استغفر الله». بعد برو با همسرت آمیزش کن، و (قبلش) بگو: خداوندا اگر فرزندی به من بدهی نام پیامبر تو محمّد (صلی الله علیه و آله) را بر وی مینهم. خداوند همان را خواهد کرد، و در آن شک مکن. و در این دستورالعمل، من تو را امر کردم که وضو بگیری، چون که خداوند میفرماید: «و یُحِبُّ المُتَطَهِّرِین»، (بقره، ۲۲۲) "و خدا پاکان و طاهران را دوست دارد".و تو را به خواندن نماز امر کردم، چرا که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدم که میفرمود: «نزدیکترین حالات بنده به خدا وقتی است که او را در رکوع و سجده ببیند».و تو را امر به استغفار کردم، چون که خداوند فرموده: «استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرسِلِ السَّمَاء عَلَیکُم مِّدرَارًا * وَیُمدِدکُم بِأَموَالٍ وَبَنِین» (سوره نوح، آیات ۱۰ الی ۱۲)، { از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است. [تا] بر شما از آسمان بارانِ پی در پی فرستد. و شما را به اموال و پسران، یاری کند.}
و خداوند به پیامبرش (صلی الله علیه و آله) فرمود: «إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّهُ لَهُم» (توبه۸۰)، { اگر هفتاد بار هم برایشان آمرزش طلب کنی، خدا آنان را نخواهد آمرزید.}، پس به همین دلیل من تو را دستور دادم که (یکی) بر هفتاد بار استغفار اضافه نمایی (و #هفتاد_و_یکبار «استغفر الله» بگویی تا طلب مغفرتت مورد اجابت خدای رحمان قرار گیرد).
مکارم الاخلاق ص۳۸۹؛ بحارالانوار ج۸۸ ص۳۶۳
اما در مورد چلهای که فرمودید: بر این اساس که اکنون در ماه ذی القعده هستیم و بزرگان عرفان و اخلاق از ابتدای این ماه تا دهم ماه ذی الحجه را چله میگرفتهاند.
که در این زمینه بیشترین تأکیدات این بزرگوران بر روی چند امر بوده است، الف: مراقبه: به این معنا که مراقب باشید خطا و گناهی از شخص سر نزند، زیرا خدای ناخواسته یک گناه میتواند تمام عبادات و تلاشهای مارا به نابودی بکشاند، و اگر در این مدت چهل روز همین یک امر را بتوانید انجام دهید، قدم بزرگی در مسیر هدف خویش نهادهاید.
ب: خواندن نماز روی یک شنبه ماه ذی القعده که در مفاتیح بیان شده است.
ج: خواندن هر روز نماز عفو و استغفار که در قسمت باقیات صالحات مفاتیح الجنان بیان شده است.
د: خواندن نماز دهه ذی الحجه، در ده روز آخر اربعین.
امیدوارم خدای متعال به شما و تمام افرادی که آرزوی فرزند دارند، فرزندانی صالح و سالم عنایت بفرماید. «رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ۖ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء[38/آل عمران] خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزهای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را میشنوی!»
سلام علیکم
آنچه به نظر میرسه این هست که واقعه رد الشمس دو بار در تاریخ اسلام تحقق پیدا کرده است، یک بار در زمان رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و دفعه دیگر در زمان خلافت امیرالمؤمنین امام علی(علیهالسلام)
آنچه که از سوی ابن تیمه در کتاب مناهج السنه رد شده است[ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحیم، منهاج السنه، ریاض، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، ۱۴۰۶ق، ج۴، ص۱۸۶ ] موضوع رد الشمس در زمان مولای متقیان امام علی(علیهالسلام) است و آنچه که شما از کتاب اهل تسنن نقل کردهاید تأیید این حادثه در زمان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میباشد.
به همین خاطر به نظر میرسد که این نوشتار نمیتواند رد ابن تیمیه باشد.
سلام علیکم
موضوع بسیار خوب انتخاب شده بود، ولی کاش به قسمت اموال آن حضرت بیشتر اشاره میکردید تا موضوع برای مخاطب پررنگ تر بشه که آن حضرت از در آمد خوب و مناسبی برخوردار بودن (مانند چاههای که حفر کردن و نخلستانهایی که آباد کردن و ...) ولی با این وجود در حد قشر پایین جامعه زندگی میکردند.
خدا ان شاء الله به شما توفیق بیشتری عنایت کنه موفق باشید
با سلام و احترام
قبل از پاسخ به سوال شما لازم میدونم به یک نکته اشاره کنم و آن اینکه اگر من به اصول اساسی یک دین اعتقاد و باور داشتم لازم هست که به فروع آن هم سر تسلیم فرود بیاورم، و به صرف اینکه ظاهر این آموزهها برایم قابل هضم نیست نباید آن را کنار بگذارم، همان گونه که وقتی ما به یک دکتر اعتماد کردیم و پی به تخصصش بردیم دیگر نباید به داروهای که تجویز میکند شک کنیم، البته این مثال خیلی ناقص هست ولی چون ذهن بتواند اصل موضوع را درک کند خدمت شما بیان کردم.
اکنون اگر پی به حقانیت دین اسلام بردیم، دیگر چون چرا کردن در مورد برخی از احکام آن چندان صحیح به نظر نمیرسد، گرچه تمام دستورات اسلام حکمتها و اهدافی دارد که اگر برای ما آشکار شود به طور قطع به درست بودن آن اعتراف خواهیم کرد، که برخی از آنها در روایات بیان شده است و برخی از آنها را بعد از هزار و چهارصد سال علم به آن دست پیدا کرده است، ولی از بیشتر آنها ذکری به میان نیامده است که شاید به این خاطر باشد که انسان تسلیم محض دستورات خدای متعال قرار بگیرد، زیرا که آزمایشهای الهی معمولاً در جایی اتفاق میافتد که انسان از آثار و عواقب عمل آگاهی نداشته باشد.
اما در مورد موضوع محرم و نامحرم که شما بیان کردید، آنچه به ذهن میرسد این است که طبیعت انسان به نحوی قرار داده شده که معمولاً زیاده خواه هست، به گونهای که اگر منعی برایش وجود نداشته باشد معمولاً بیشتر از یک حد را درخواست میکند به عنوان مثال در همین دست دادن که خدای متعال ممنوع اعلام کرده است، فرض کنید خدای متعال اجازه میداد که با نامحرم دست بدهیم، بعد این سوال پیش میآمد که چرا خدا اجازه نداده است که روبوسی کنیم، بعد خدا این را هم اجازه میداد، بعد سوال میشود که چرا خدا اجازه نداده که دو طرف با هم ...
تمدن غرب، نیز به نحوی همین محرم و نامحرم را نادیده گرفت و این موضوع سبب شد که فاجعه در جامعه غرب پیش بیاید به گونهای که ابتدا رابطه زن و مرد آزاد شد، بعد از مدتی همجنس بازی و اکنون نیز به جمادات رسیدهاند.
در حقیقت در این زمینه حد برای انسان وجود ندارد و اگر جلوش باز باشد، خویشتن را در مهلکه شهوات غرق خواهد کرد.
اما در مورد اینکه زوجی که با یکدیگر قرار هست ازدواج کنند ولی باز نیز اسلام اجازه برخی از روابط را نمیدهد، باید دقت کنیم که بدن ملک خداست و این خطبه عقد اجازه خدا برای تصرف زن و شوهر در این ملک است، به همین خاطر تا زمانی اجازه الهی نیاید شما حق ندارید در ملک وی تصرفی بکند، اما غیر از این، اگر اسلام قبل از انجام عقد یکی سری از روابط را آزاد قرار میداد ولی بعداً هرکدام از دختر و پسر به هر دلیلی نظرش عوض میشود و ازدواج سر نمیگرفت، این رابطه چه تأثیر مخربی بر روی دو طرف میگذاشت.
.
البته این گوشهای از حکمتهایی بود که به ذهن حقیر میرسید ولی مطلب خیلی فراتر از آن چیزی است که انسانهای معمولی با علم محدود خود بتوانند پی به آن ببرند.
با سلام و احترام
قبل از پاسخ به سوال شما لازم هست چند نکته را خدمت شما عرض کنم:
الف: اگر انسان اطمینان داشته باشد که حضورش در مکانی سبب انحراف و به گناه افتادن وی میشود نباید در آن مکان حضور داشته باشد و اگر هست باید از آنجا هجرت و کوچ کند آنچنان که خدای متعال میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[نساء/97] آنان که فرشتگان، جانشان را در حالی که ظالم به خود بودهاند میگیرند، از آنها پرسند که در چه کار بودید؟ پاسخ دهند که ما در روی زمین مردمی ضعیف و ناتوان بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن هجرت کنید؟! و مأوای ایشان جهنم است و آن بد جایگاه بازگشتی است.»
ب: اینکه خدای متعال انسان را مختار خلق کرده است، یعنی اختیار داده است که خود انسان مسیر صحیح را پیدا کرده و در آن گام نهد.
ج: تمام انسانها در مقابل یکدیگر وظیفه دارند، به همین خاطر روز قیامت خدای متعال تمام انسانها را جمع میکند تا نسبت به حقوقی که نسبت به یکدیگر داشتهاند و کوتاهی کردهاند پاسخگو باشند.
باتوجه به این سه نکته به پاسخ سوال شما میپردازیم.
اگر شما یقیین صد در صد دارید که فرزند شما در آن کشور دچار انحراف میشوند و ایمان خویش را از دست خواهد داد در این صورت شما در گناه فرزند خویش شریک هستید گرچه این موضوع چیزی از گناه فرزند کم نخواهد کرد.
البته لازم است به این نکته توجه کنید که صرف حضور یک فرد در کشور خارجی سبب چنین انحرافی نمیشود زیرا افراد زیادی به کشورهای غربی مهاجرت کردهاند و زمانی که بازگشتهاند حقانیت آموزه های اسلام برای آنها آشکارتر شده است و با ایمان مستحکمتری تسلیم فرامین اسلام شدهاند، مانند خانم دکتر طناز بحری که مدت طولانی در هلند درس خواندن ولی محیط فاسد آنجا سبب انحراف ایشان نشده بود
در حقیقت این موضوع بر اساس اشخاص متفاوت است و نمیتوان برای تمام افراد یک نسخه را تجویز کرد، هر کسی باید شرائط و ویژگی های روحی خویش را ببیند و سپس تصمیم بگیرد.
اما در مورد قسمت دوم سوال شما لازم است به این نکته دقت کنیم که از دیدگاه اسلام تمام افراد در اصل خلقت خویش دارای عزت و احترام هستند و برابرند آنچنان که خدای متعال میفرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[اسراء/70] به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم.»
ولی از جهت معنوی این گونه نیست زیرا خدای متعال صریحاً میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[حجرات/13] ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است.»
از جهت مادی نیز که واضح است که همه انسانها نمیتوانند در یک حد باشند چون هم نظامهای اجتماعی به هم میریزد و هم استعدادهای انسانی متفاوت است، به عنوان مثال فرض کنید که همه مردم جامعه متخصص مغز و اعصاب بودند بعد چه کسی پاکبان باشد!؟ چه کسی نانوان وا باشد!؟ و ... در حالی که جامعه اقتضا میکند که تمام این افراد وجود داشته باشند و هر کسی بر اساس استعاد خودش و شرائطی که دارد یکی از این مسیرها را انتخاب کند.
اما در مورد بخش سوم سوال شما، پیامبران الهی همیشه دعوت کننده به حق بودهاند، به همین خاطر مردم را به سوی حق دعوت میکردهاند ولی این دعوت اختیار انسانها را مختل نمیکرده است بلکه مردم خودشان باید مسیر صحیح را انتخاب کنند به همین خاطر خدای متعال در آیات متعددی از قرآن مجید پیامبران الهی را به عنوان راهنما و ... بیان میکرده است به عنوان نمونه میفرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ [غاشیه/21] پس تذکر ده ، که تو ( به عنوان رسول ) تنها تذکردهنده ای.»
و این دعوت پیامبران به معنای جبر انسانها نیست، بلکه تمام انسانها اختیار دارند که مسیر صحیح خویش را انتخاب کنند.
امیدوارم که زندگی شما همیشه پر از احساس حضور خدای متعال باشد. موفق باشید.
Pages