ببخشیدا ولی مگه بعد از عقد شما باید میموندی!!!!!!
خب هیچکس بعد از مراسمه عقد نمیمونه تازه دخترو دیوونه میکنن همه از بس نصیحت میکنن که فعلا پیشه هم نباشید اونوقت
شما توقع داشتی بذارن پیشه هم باشید!
منکه تا حالا اینجوری ندیده بودم شاید رسمه شما اینجوریه
از این نظر که اون سرده درست شاید باشه شاید خونوادش سختگیر هستن یا یه چیزایی بهش میگن میترسوننش ولی خب شما میگی قبلش آشنا نبودی خب حق بده به خانومت یه دختر که نمیتونه یهویی احساسه صمیمیتو نزدیکی کنه که
اصلا شما تونستی دلشو به دست بیاری ؟
به نظرم خیلی عجله داری و فقط با احساساته مردونه خودت داری این رابطه رو پیش میبری اصلا احساساتشو درک نمیکنی
شما اصلا ایجاده صمیمیت نمیکنی فقط ازش توقع داری خب ببخشیدا ازش طلب که نداری انقد برا وصولش عجله داری بنده خدا نیومده که سریع به شما برسه
یکم به احساساتش توجه کن باهاش خوب صحبت کن نازشو بکش شما هنوز دلشو به دست نیاوردی خب این چه توقعیه
شما فک میکنی به بزرگترا بگی چی بهت میگن! اصلا فک میکنی بزرگترا الان به اون چی میگن ! مطمئن باش هر چی بگن نمیگن به شوهرت برس برعکس میگن
رعایت کن میگن یه وقت کاری نکنیا با کلی نصیحته دیگه حالا شما هم اضاف بشی رو این حرفا هی اذیتش کنی و غر بزنی خب همین میشه که همه حرفا جمع میشه یهویی با یه کلمه حرف گریه میکنه
اوله عروسی خرج هست ولی این خرجایی که میکنی و هر چیزی که برا خانومت میخری میاد تو خونه خودت اصلا جدا نبین از خودت خانومتو
وقتی در یک رابطه ، فقط احساسی و عاشقانه پیش بروی ،
روی اشتباهاتش پوشش عشق بگذاری ،
کج روی هایش را چشم پوشی کنی به بهانه ی دوست داشتن ،
با همهی رفتارهای نابه جا سازگاری کنی به خاطر اینکه دلخورش نکنی،
آنوقت روزی میرسد که خود را دیگر کنار او نخواهی دید ،
روزی میرسد که تو به جای احساس عشق سردرگم میشوی میان حسرت و نفرت و سرخوردگی ها و کمبودها!!!
آن زمان است که پرده های عشق و احساس کنار میروند و جایشان عقل بی رحمانه مینشیند!
و آنوقت همه ی انچه از آنها به خاطر دوست داشتنت گذشته بودی مثل سونامی و زلزله بر سرت خراب میشود ...
و در نهایت یا باید دم نزنی و سازش کنی و بسوزی یا فاتحه ی رابطه را بخوانی ...!
چون دیگر نه آنقدر عاشقش خواهی بود و نه آنقدر سلامت روح و جسم برایت مانده که بتوانی چیزی را از میان این سونامی سهمگین نجات بدهی!
پس چه خوب است که از همان ابتدا رابطهی عاشقانه را با چاشنی عقل و منطق مستحکم و مداوم تر کنیم ...
رابطه ای که به بهانه ی عشق معایبش نادیده گرفته شود یکجا متوقف خواهد شد! بدون شک !!!
چه حست درست باشه یا نه شما الان به فکره کنکور باشی بهتره زندگی مسئولیتش بالاس از همون موقع که با مادرت مطرح کردی مطمئن باش نمیتونی دیگه یه صفحه درسم بخونی پس فعلا وقتش نیست که به خونوادت بگی فقط کافیه بگی از همون موقع رفتارا باهات عوض میشه و اصلا برات خوب نیست واقعا وضعیت برات سخت میشه اگر واقعا میخوای آینده خوبی داشته باشی فعلا ارتباطتو کم کن بیشتر درس بخون وگرنه تا آخره عمرت پشیمون میشی و خودتو سرزنش میکنی که چرا ساله به این مهمیو از دست دادی
اصلا الان تو این فکرا نباش خیلی ضرر میکنی
خیلی خدا رو شکر کن که زود شناختیش شخصیته کاملا وابسته ای و فکره بسته ای داره خیلی تاثیر پذیره تو فک کن باهاش اگر ازدواج کنی مثله بچه ها باید ازش مراقبت کنی تا کسی گولش نزنه یا کسی به راهه بد نکشونتش مرد زندگی نیست بذار بره با همبازیاش بازی کنه و سرگرم باشه
Páginas