چند نکته پیرامون آیه و برداشتی که از آن کردید عرض می کنم:
نکته اول: تمام ترجمه های فارسی را اگر ملاحظه کنید می بینید که نهایتا گفته اند که خورشد بسوی قرار گاه خود در حرکت است.
نکته دوم اینکه برداشت شما از ایه 38 سوره یس کاملا اشتباه است. شما گفتید خورشید در شب به قرارگاهی می رود در حالی که نه در متن آیه و نه در ترجمه های ان اشاره ای به رفتن خورشید در قرارگاه خود در شب نیامده است.
نکته سوم اینکه برای این آیه در تفاسیر شیعه مطالبی آمده که به برخی از آنها اشاره می کنم: اين آيه به وضوح حركت خورشيد را به طور مستمر بيان مىكند، اما در اينكه منظور از اين حركت چيست مفسران بحثهاى فراوان دارند:
گروهى آن را اشاره به حركت ظاهرى خورشيد بر گرد زمين مىدانند كه اين حركت تا پايان جهان كه در حقيقت قرارگاه خورشيد و پايان عمر اوست ادامه دارد.
بعضى ديگر آن را اشاره به ميل شمس در تابستان و زمستان به سوى شمال و جنوب زمين دانستهاند، زيرا مىدانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالى
به سوى شمال متمايل مىشود، و تا مدار 23 درجه شمالى پيش مىرود، و از آغاز تابستان به عقب باز مىگردد تا در آغاز پائيز باز به خط اعتدالى مىرسد، و همين خط سير را تا آغاز زمستان به سوى جنوب ادامه مىدهد، و از آغاز زمستان به سوى خط اعتدال حركت مىكند و در آغاز بهار به آن مىرسد.
البته تمام اين حركات در واقع ناشى از حركت زمين و تمايل محور آن نسبت به سطح مدارش مىباشد، هر چند در ظاهر و به حسب حس مربوط به حركت آفتاب است.
بعضى ديگر آن را اشاره به حركت وضعى" كره آفتاب" دانستهاند، زيرا مطالعات دانشمندان بطور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مىكند
آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همانست كه اخيرا دانشمندان كشف كردهاند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آن را ستاره" وگا" ناميدهاند مىباشد.
اين معانى منافاتى با هم ندارند و ممكن است جمله" تجرى" اشاره به تمام اين حركتها و حركتهاى ديگرى كه تا كنون علم و دانش ما به آن نرسيده و شايد در آينده كشف شود بوده باشد.
به هر حال حركت دادن خورشيد اين كره بسيار عظيمى كه يك ميليون و دويست هزار مرتبه از كره زمين بزرگتر است آن هم با حركت حساب شده در اين فضاى بيكران از هيچكس ميسر نيست جز از خداوندى كه قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بىانتهاست، و به همين جهت در پايان آيه مىفرمايد:" اين تقدير خداوند قادر و داناست" (ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ) [تفسير نمونه، ج18، ص: 383]
نکته چهارم اینکه روایاتی که که برای تایید برداشت خود از آنها استفاده کرده اید از ظر سندی ضعیف هستند و نمی توان به آنها استناد کرد. علامه طباطبایی پیرامون این روایت در تفسیر المیزان فرموده اند: اين روايات بر فرض كه از نظر سند درست باشد و واقعا رسول خدا (ص) چنين چيزى فرموده باشد، بايد تاويل شود.( ترجمه الميزان، ج17، ص: 140(
جریان کشتن اون نوجوان توسط حضرت خضر وحكم قصاص قبل از ارتكاب جرم و سؤالى كه در این رابطه مطرح شده، در محدوده نظام «تشریع» است.
طبق این دیدگاه، آن پسر ، جوانى بالغ و مكلّف بوده؛ چرا كه واژه «غلام» به معناى جوان نورَس نیز به كار مىرود؛ (فخر رازی ،التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 21، ص132)
علاوه بر این آنجا كه حضرت موسى در اعتراض به خضر مىگوید «آیا نفس پاكى را بدون حكم و قصاص كشتی» دلالت بر این دارد كه او بالغ بوده است ؛ زیرا اگر غیر بالغ بود ، حتى اگر كسى را مىكشت ، حكم او قصاص نبود.
لذا می توان گفت این جوان بالغ گناهش یا «ارتداد» بوده؛ زیرا پدر و مادرش افرادى مؤمن بودهاند و او مؤمن به دنیا آمده و بعد از ایمان، كافر و مرتد شده و مرتد فطرى حكمش قتل است چه توبه كند و چه توبه نكند.
كافر بودن جوان دلیل بر مكلف بودن او است ، و به این علت كه پدر و مادر او مومن بودند سبب شد كه او را مرتد فطرى شده و مستحق قتل شده است .
او توبه (ظاهری) داده نمى شود اگر توبه كند هم پذیرفته نیست. پس ترس كشتن پدر مادر توسط جوان از روى كفر وطغیان موجب هدر رفتن خون او بعد از ارتداد شده است...حتى اگر غیر بالغ بود بازهم كشتن او از باب دفع فساد لازم بود.
در نتیجه جوان به دلیل اعمالش جایز القتل بوده است و اگر خضر علیه السلام عمل خود را مستند به جنایات او در آینده مىكند به این دلیل است كه مىخواهد بگوید این فرد نه تنها فعلاً مشغول به جرم است؛ بلكه در آینده نیز جرمهاى بزرگترى را مرتكب خواهد شد؛ لذا كشتن او طبق موازین شرع به سبب اعمالش بوده و نه این كه از باب قصاص قبل از ارتكاب جرم باشد. (سبحانی، جعفر ، منشور جاوید ، ، ج 12، ص 235)
و اینکه چرا امیرالمومنین این کار را نکردند با ابن ملجم چون ابن ملجم هنوز کاری انجا نداده بود و آن زمان که ضرت علی خبر از کشته شدن خود بدست اب ملجم داد او هنوز از محبان علی علیه السلام به شمار می رفت نه دشمنان اما جوان داستان حضرت خضر بدلیل ارتداد خود کشته شد
دوست عزیز
تقطیع ایات قرآن و خصوصا داستان هایی که در آن داستان های قرآنی آمده همین نتیجه ای را می دهد که شما بدنبال آن هستید. در جریان حضرت ابراهیم که در سوره صافات آمده به بخشی از داستان آن حضرت در مواجهه با بت پرستان اشاره شده است.
اما حق و انصاف این است که همه ایات مربوط به یک داستان در کنار هم دیده شوند.بنا بر سایر ایات قرآن مردم زمان حضرت ابراهیم روزهای عید برای بت های خود انواع و اقسام غذاها را می گذاشتند تا بخورند. در آن روز عید هنگامی که همه برای جشن به بیرون شهر رفته بودند حضرت ابراهیم تنها وارد بتخانه شد و خطاب به بت ها گفت آیا غذا نمی خورید؟و وقتی جوابی نمی شنود خطاب به آنها می گوید آیا سخن نمی گویید و علت غذا نخوردن خود را نمی گویید؟ سپس با تبری که داشت بت ها را شکست و تبر را بر روی دوش بت بزرگ گذاشت.
وقتی او را برای بازجویی آوردند آن حضرت احساس كرد، فرصت مناسبي براي او پيش آمده، تا به اهداف و واقعيتي كه ميخواست قوم او به آن اعتراف كنند دست يابد، از اين رو با شيوهاي حكيمانه در پاسخ آنها گفت: شكننده بتها، بت بزرگ است و ساير بتها گواه بر اين كار او هستند، ا گر سخن ميگويند ماجرا را از آنها بپرسيد؟
مردم به طور ناخودآگاه در کاری كه ابراهيم(عليهالسلام) آنها را به اعتراف از آن ناگزير ساخته بود گرفتار آمدند، لذا همدیگر را ملامت می کردند.
آنها وقتی متوجه حقيقت شدند شرمگین شدند، ولی دوباره به بحث و مناقشه با ابراهيم(عليهالسلام) پرداختند و گفتند: تو كه ميداني اين بتها سخن نميگويند، پس چرا از ما ميخواهي از آنها بپرسيم؟
اينجا بود كه حضرت ابراهیم به انها گفت: آيا به جاي خدا، چيزهايي را كه به شما سود و زياني نميرسانند، ميپرستيد؟ اف بر شما و معبوداني كه به جاي خدا ميپرستيد، آيا انديشه نميكنيد؟
قوم ابراهيم(عليهالسلام) وقتي كه احساس شكست و رسوايي كردند و از سويي هيچ دليل و برهاني هم نداشتند، از بحث و مناظره صرفنظر كرده و براي سرپوش گذاشتن بر رسوايي خود، به زور متوسل شدند و او را محكوم به مرگ با آتش كردند(سوره انبیاء آیات 61 تا 68)
از این رو می توان گفت حضرت ابراهیم به دنبال این بود که اثبات کند بت ها هیچ گونه سود و زیانی برای آنها ندارند. چرا آنها را پرستش می کنید که توانست به خوبی به این هدف خود برسد. چون او می دانست که بت ها جماداتی بیش نیستند و حرف نمی زنند و غذا نمی خورند.
مطلب اول اینکه بشر امروزی همه از نسل آدم و حوا هستند و همانطور که در تفسیر و بحث از آیات در پست های قبلی بیان شد هیچ موجود دیگری در ازدیاد نسل انسان امروزی نقش نداشته است.
دوم بر اساس روایات صحیح که در منابع شیعی نقل شده خداوند قبل از ادم و حوا مخلوقات دیگری هم داشته است که به دلایل نامعلومی منقرض شده اند.
دانشمندان طبقات الارض و به اصطلاح" ژئولوژى" معتقدند كه عمر نوع بشرى بيش از مليونها سال است، و بر اين گفتار خود ادلهاى از فسيلهايى كه آثارى از انسانها در آنها هست، و نيز ادلهاى از اسكلت سنگ شده خود انسانهاى قديمى آوردهاند، كه عمر هر يك از آنها به طورى كه روى معيارهاى علمى خود تخمين زدهاند بيش از پانصد هزار سال است.
اما دليلى نيست كه بتواند اثبات كند كه اين فسيلها، بدن سنگ شده اجداد همين انسانهاى امروز است، و دليلى نيست كه بتواند اين احتمال را رد كند كه اين اسكلتهاى سنگ شده مربوط است به يكى از ادوارى كه انسانهايى در زمين زندگى مىكردهاند، چون ممكن است چنين بوده باشد، و دوره ما انسانها متصل به دوره فسيلهاى نامبرده نباشد، بلكه انسانهايى قبل از خلقت آدم ابو البشر در زمين زندگى كرده و سپس منقرض شده باشند، و همچنين اين پيدايش انسانها و انقراضشان تكرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسيده باشد.
اما قرآن كريم بطور صريح متعرض كيفيت پيدايش انسان در زمين نشده، كه آيا ظهور اين نوع موجود (انسان) در زمين منحصر در همين دوره فعلى است كه ما در آن قرار داريم، و يا دورههاى متعددى داشته، و دوره ما انسانهاى فعلى آخرين ادوار آن است؟.
هر چند كه ممكن است از بعضى آيات كريمه قرآن ابدست آوریم كه قبل از خلقت آدم ابو البشر ع و نسل او انسانهايى ديگر در زمين زندگى مىكردهاند، مانند آيه شريفه:" وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ للْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ" كه از آن بر مىآيد قبل از خلقت فرزندان آدم کنونی دوره ديگرى بر انسانيت گذشته
نخستین آیه ای که به صورت کلی در آن بر ادای نماز در اوقات معینی اشاره شده آیه 103سوره نساء هست. إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا ؛ نماز بر مؤمنان، در اوقات معين مقرر شده است.
اما اوقات نماز به صورت تفصیلی تر در تنها در دو آیه از قرآن سخن به میان آمده؛ آیه 114 سوره هود و آیه 78 سوره اسراء. که در هر دو آیه تنها «سه وقت» براى نمازهاى یومیّه بیان شده نه پنج وقت، که این خود دلیلی بر جواز نماز در سه وقت می باشد.
1. آیه 114 سوره هود
واَقِمِ الصَّلاَهَ طَرَفَىِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ»؛ (در دو طرف روز و بخشى از شب نمازرا بر پاى دار...).
دو طرف نهار به معنى صبح و عصر است، و كلمه" زلف" جمع" زلفى" و بطورى كه مىگويند از نظر معنا و ساختمان لفظى شبيه است به" قرب" كه جمع" قربى" است، و اين وصفى است كه به جاى موصوف خود- نظير ساعات و امثال آن- نشسته و تقديرش اين است: و ساعاتى از شب كه نزديك به روز باشد.
يعنى نماز را در صبح و عصر و در ساعاتى از شب كه نزديكتر به روز باشد به پاى دار، و اين ساعات با نماز صبح و عصر كه در يك طرف روز قرار دارد و نماز مغرب و عشاء كه وقتشان ساعتهاى اول شب است تطبيق مىكند. ترجمه الميزان، ج11، ص: 78
2.آیه 78 سوره اسراء
بنابر روايات، آيه شريفه از اول ظهر تا نصف شب را شامل مىشود، و نمازهاى واجب يوميه كه در اين قسمت از شبانه روز بايد خوانده شود چهار نماز است، ظهر و عصر و مغرب و عشاء، و با انضمام نماز صبح كه جمله:" و قُرْآنَ الْفَجْرِ" دلالت بر آن دارد نمازهاى پنجگانه يوميه كامل مىشود. ترجمه الميزان، ج13، ص: 241
تفاوتی که بین شیعه و سنی وجود دارد بخاطر تفاوت برداشت هایی است که از روایات وجود دارد. علمای اهل سنت به واسطه روایاتی که در ای زمینه رسیده که پیامبر اسلام نماز های خود را در 5 وقت می خواندند و تنها در مواقع اضطرار یا سفر و غیره به صورت جمع خوانده اند فتوا به وجوب خواندن نمازها در اوقات 5 گانه داده اند الا در مواقع اضطرار علیرغم اینکه در کتاب های حدیثی اهل سنت روایات صحیح وجود دارد که پیامبر نماز های خود را به صورت جمع نیز خوانده اند بدون اینکه اضطراری باشد یا در سفر باشند.
اما شیعه مجموع هر دو گونه ی روایت را بررسی می کند لذا دانشمندان شیعه به پیروى از احادیثى که از عمل پیامبر حکایت مى کند و از روایاتى که از پیشوایان بزرگ اسلام رسیده و به پیروى از ظواهر آیات قرآن، جدا خواندن نمازها را مستحبّ دانسته و به مردم مى گفتند که فاصله انداختن میان نمازها و اقامه هر نمازى در وقت فضیلت خود مستحبّ و افضل است و در عین حال مى توان این مستحبّ را ترک نمود و نمازها را به صورت جمع خواند.
امروز در بسیارى از مناطق، وضع زندگى طورى تنظیم شده که مراعات این استحباب، موجب مشقّت شده است و چه بسا سبب مى شه تا گروهى اصل نماز را رها کنند. در این موقع با الهام گرفتن از راهنمایى خود پیامبر، مى توان براى مراعات «اهم» مساله جدا خواندن را ترک نموده.
در میان دانشمندان اسلامى دو نظر وجود دارد و هر کدام براى خود دلایلى از قرآن و روایات ذکر کرده اند. هر دو نظر را بطور اجمال نقل مى کنیم:
1- در آن زمان هنوز قانون تحریم ازدواج خواهر و برادر از طرف خداوند قرار داده نشده بود و چون راهى براى بقاى نسل بشر غیر از این راه نبود، از این جهت ازدواج آنان با یکدیگر صورت گرفته است؛ ناگفته پیداست که دستگاه قانونگذارى از آن خداست «اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلَّهِ»؛ (حکم تنها از آن خداست) چه اشکال دارد که بطور موقّت براى گروهى از راه ضرورت این گونه ازدواج در آن زمان بلامانع و مباح باشد و براى دیگران عموماً تحریم ابدى شود؟
طرفداران این نظریّه از ظواهر قرآن با این آیه براى خود دلیل مى آورند: «وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراً وَ نِساءاً»؛ (و از آن دو، مردان و زنان فراوانى ـ در روى زمین ـ منتشر ساخت).
ظاهر این آیه مى گوید که نسل بشر فقط به وسیله این دو تن به وجود آمده است و اگر غیر از این دو در بقاى نسل او دخالت داشتند باید بفرماید «وبث منهما و من غیر هما» یعنى به وسیله این دو و غیر آنان... .
علاوه بر این، در روایتى که مرحوم طبرسى آن را در احتجاج از امام سجّاد(علیه السلام) نقل مى کند این مطلب تایید شده است.
2- نظر دیگر این است: چون ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر ممکن نبوده - زیرا ازدواج با محارم یک عمل قبیح و زشت است - فرزندان آدم با دخترانى از نژاد نسل دیگر که در روى زمین بودند ازدواج کردند، بعداً که فرزندان آنها با هم پسر عمو شدند زناشویى میان خود آنان صورت پذیرفت و این نظر را نیز بعضى از روایات تایید مى کند، زیرا نسل آدم، نخستین انسان روى زمین نبوده، بلکه پیش از او نیز انسانهایى در زمین زندگى مى کرده اند.
حاصل این که: ممکن است گفته شود که پسران آدم با بقایاى انسانهاى پیشین که قبل از خلقت آدم و حوّا در روى زمین زندگى مى کردند، ازدواجکرده اند و از گفتگوى خدابا فرشتگان درباره آفرینش آدم در روى زمین استفاده مى شود که قبل از آدم و حوّا انسانهایى در روى زمین زندگى مى کردند و این حقیقت از روایات نیز استفاده مى شود
علامه طباطبائی (ره) در این زمینه می فرماید: "نسل موجود از انسان تنها منتهی به آدم و همسرش می شود و جز این دو نفر هیچ کس دیگری در انتشار این نسل دخالت نداشته است".[ترجمه المیزان، ج 4 ، ص 216]
مخاطب:چیزی را که خداوند در قرآن حرام کرده از قبل هم حرام بوده است
من: مثل چی؟ مثال بزن لطفا
مخاطب: شراب؟؟؟ ازدواج با دوخواهر همزمان؟؟
من: یک مطلب اساسی که وجود داره اینه که اون چیزی که پیامبران مامور به تبلیغ آن بوده اند یعنی اسلام حقیقی، مطلب واحدی بوده که بنابر عقول مردم هر زمان مقداری از اون توسط انبیاء بیان شده تا الان که کامل شده است.
دوم اینکه نباید یک حکم کلی برای همه احکام داده و همه رااز یک زاویه ببینیم باید هر کدام رو جدا بحث کرد همانطور که عرض کردم شراب یک جور بوده و ازدواج با دو خواهر به گونه ای دیگر
مثلا شراب خواری همیشه بد بوده اما از آنجا که در میان مردم زمان رسول خدا رواج زیادی داشته خداوند حرمت آن را یکباره اعلام نکرده بلکه در طی چند مدت و با چند آیه آن را اعلام کرده
ولی بعضی چیزها مثل ازدواج هم زمان با دو خواهر در زمان های قبل رواج داشته و خداوند آن را منع نکرده بود ولی در زمان اسلام آن را منع کرد
میخوام این رو بگم که فکر نکنیم در زمان های دیگه شراب خواری خوب بوده و اسلام اون روو بد اعلام کرده
جمع بندی بحث
از جمله مسائلی که در طول تاریخ، گریبان گیر بشر بوده و او را به ورطۀ گمراهی کشانده و موجبات بدبختی او را فراهم آورده است، مسئلۀ شرابخواری است. از اینرو، یکی از اهداف پیامبران و رسولان مبارزه با شرابخواری بود. همانطور که در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که خداوند متعال هرگاه پیامبری را به سمت قومش میفرستاد، در مسیر تکمیل دین، حرمت شراب را یکی از دستورات اصلی آن دین قرار میداد(الکافی، ج 6، ص 395)
این روند در دین اسلام هم، همانند بقیۀ ادیان الاهی جریان داشت و مسلمانان در ابتدای ظهور اسلام، و پیش از اعلام حرمت شراب، به این کار آلوده بودند، تا اینکه پیامبر اسلام(ص) به آرامی و به تدریج حکم حرمت شراب را به مردم ابلاغ فرمود.(المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 193و 194)
این سوال و سوالات پیرامون آن در گروه پرسمان114 بحث شده
من : پاسخ به این سؤال ضمن بیان دو نکته:
نکته اول: آیه شریفه مزبور در مورد ترس از فقر است. یعنی اگر میترسید که به خاطر فرزندان خود، فقیر شوید، نگران نباشید و خداوند همانند شما برای آنان نیز رزق جداگانه ای قرار می دهد. پس؛ روی بحث این آیه در مورد ترس از فقر(خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ) است نه خود فقر!
نکته دوم: سنت خداوند بر این است که معمولا به طور مستقیم ارزاق را در اختیار مخلوقات خود قرار نمی دهد، بلکه "حکمت خداوند" در کنار "ماهیّت آزمون محور بودن این دنیا" اقتضاء می کند به وسیله واسطههای مادی دیگری ارزاق موجودات و از جمله انسانها تقسیم شود. مثلاً بر متمکّنین لازم است از دارایی که خدا به آنها داده است به خویشاوندان فقیر خود یا دیگر نیازمندان بدهند چنانکه میفرماید: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيل وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيرا؛[إسراء/26] و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راهمانده را [دستگيرى كن] و ولخرجى و اسراف مكن.» این آیه نمونه ای از دستور رسمی به ثروتمندان برای تقسیم نعمتهاست. پس دلیل اصلی مرگ بسیاری از انسانها به خاطر گرسنگی و فقر، این نیست که خداوند روزی شان را قررا نداده بلکه دلیلش عمل نکردن ثروتمندان به وظایف خود است. به عبارت دیگر؛ رزق همگان را خداوند به واسطههای مورد نظر ارائه کرده است و این بدان معنی است که کسانی که واسطه هستند باید به وظایف خود، طبق آیین نامه الهی عمل کنند تا همگان به سهم روزی خود نائل شوند؛ در غیر این صورت، هم خودشان گرفتار مؤاخذه الهی می شوند و هم انسانهای دیگر، از حق خود در این دنیا محروم خواهند بود.
مخاطب: قانع کننده نیست.میشه یکم بیشتر توضیح بدین
من: کدوم قسمتش قانع کننده نیست؟
مخاطب: قسمتی ک میگین ترس از فقر هست و خود فقر نیست.ترس از فقر هم میتونه در حالی باشه که فقیر باشه هم میتونه ترس فقیر شدن باشه.در ادامه این ایه روزی بچه رو تضمین میکنه.پس نمیشه گفت که بقیه به روزیش تجاوز میکنن
من: اتفاقا میشه بقیه روزیش رو تصاحب کنند.امیرالمومنین علیه السلم در روایتی که در نهج البلاغه هم اومده در این زمینه می فرماید: خداوند سبحان در داراييهاي توانگران روزيهاي بي چيزان را واجب گردانيد. پس بيچيز گرسنه نماند، مگر به سبب آنچه توانگري به او نداده است و در روز رستاخيز خداوندي كه بزرگ است بينيازي او، ايشان را از اين كار مؤاخذه مينمايد. نهج البلاغه ، كلمات قصار ، ح 32
مخاطب: این ک روزی شخصی در مال توانگر باشه و ب اون داده بشه عین فقر هستش.پس خدا تو این ایه میگه فقیر باشین اشکالی نداره و فقط ترس نداشته باشین؟!
من: الان مثلا شما روزیتون بواسطه پدرتون بهتون می رسه شما فقیر هستید؟
مخاطب: روزی من از سمت خدا می رسه . و من همیشه فقیرش هستم.
من: از این جهت همه فقیر هستند یعنی از این جهت که همه ما در اصل وجودمون و بقامون به خدا نیاز داریم در هر لحظه و هر آنی
قرآن هم می فرماید انتم الفقراء
من: شما تا وقتی نان خور پدرتون هستید فقیر محسوب نمی شوید هیچ قانون الهی و یا حتی غیر الهی و نیز عرف مردم و نیز وجدان خود شما بر خلاف این رو میگه چون مردم هم هیچ فرزندی را تا زمانی که نان خور پدرش هست فقیر و تنگ دست نمی خونه و شما خودت هم همچین احساسی نداری
مخاطب: چرا فرزند پسر بعد از یک سنی اگه باز نون خور مستقیم پدر بدون کار کردن باشه عرف جامعه در موردش اونجور ک شما میگین فکر نمیکنه و ادم فقیری محسوب میشه
من: جامعه و عرف اون رو فقیر محسوب نمی کنه ولی معتقد هست که پسری که به سن کار رسیده و توانایی کار را دارد باید خودش دنبال کسب و کار برود . دقت کنید یکی به سن کار برسد دوم تواناییی کسب درامد و کار را داشته باشد
مخاطب: باز اگه این قضیه درس باشه فرقی تو نتیجه نمیکنه.توانگر صرفا پدر شخص نیست و این فقط ی مثال بود که نمیتونه جواب گو سوال باشه
من:چرا نمی تونه؟شما گفتید که پسر رو عرف و جامعه فقیر و تنگ دست حساب می کنند من هم در جواب گفتم عرف همچین تلقی از پسر مادامی که شرایط استقلال نداشته باشه نداره
مخاطب:حالا یک سوال .چرا نمیگید ک قتل فرزندان منظور قتل فرزندان زنده هست نه نطفه ای ک هنوز تشکیل نشده؟چرا اصرار بر فرزند آوریه؟
من: منظورتون در مورد همین آیه است؟
مخاطب: البته ی سوال دیگه هم در مورد این ایه هست ممنون میشم جواب بدین.ک چرا اینجا نوشته خطا کبیر نگفته گناه
مخاطب:بله
من:وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبير
چون جدای از گناه بودنش، هر عقل سلیمی آن را اشتباه می داند.یعنی اگر یک بی دین هم کمی فکر کند به بدی آن پی می برد
مخاطب: یعنی فقط جنبه خطا بودنش رو اینجا ذکر کرده؟
من:فرزندآوری از دلایل دیگر به دست می آید امّا در اینکه نباید از فقر ترسید، یک قاعده کلی به دست می آید
خیر می خواهد فراتر از گناه بودنش را یاداوری کند.یعنی اشاره به حکم عق می کند
مخاطب: ممنون از شما
سلام عزیزم
من که از خودم ترجمه نکردم بر اساس تفاسیر آوردم
مطلب درباره غلظه از تفسیر المیزان گرفته شده ( ترجمه تفسیر المیزان ج9 صفحه 551)
بحث درباره قاتلوا هم که آوردم از این جهت بود که شبهه کننده عمدا کلمه بکشید را در ترجمه قرار داده بود تا اسلام را دین خشونت قرار دهد در حالی که در همه ترجمه های موجود از واژه بجنگید استفاده شده است. زیرا هر جنگیدنی لزوما به معنای کشتن نیست.
خوب شما جواب بهتر بده عزیز دلم ما که مانع نشدیم
ممنون از توجهتون
سلام
ممنون از دقتتون
این مطلب از تفسیر نمونه جلد 4 ص 375 گرفته شده لذا عین آن را در اینجا نقل می کنم:
در تفسیر ایه 39 سوره مائده آمده :
آيا به وسيله توبه تنها گناه او بخشوده مىشود و يا اينكه حد سرقت (بريدن دست) نيز ساقط خواهد شد؟
معروف در ميان فقهاى ما اين است كه: اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه كند حد سرقت نيز از او برداشته مىشود، ولى هنگامى كه از طريق دو شاهد عادل، جرم او ثابت شد با توبه از بين نمىرود.
در حقيقت توبه حقيقى كه در آيه به آن اشاره شده آن است كه قبل از ثبوت حكم در محكمه انجام گيرد، و گرنه هر سارقى هنگامى كه خود را در معرض مجازات ديد اظهار توبه خواهد نمود و موردى براى اجراى حق باقى نخواهد ماند و به تعبير ديگر" توبه اختيارى" آن است كه قبل از ثبوت جرم در دادگاه انجام گيرد، و گرنه توبه اضطرارى همانند توبهاى كه به هنگام مشاهده عذاب الهى و يا آثار مرگ صورت مىگيرد ارزشى ندار
Páginas