سلام：))
در مورد ب دل نشستن ظاهر ب نظرم همینکه از قیافه شون بدت نمیاد یعنی ی جورایی ب دلت نشسته ,حالا لازم نیست ک تو چن روز اول عاشق ظاهرش بشیم؛ )
دوما بعضی موقع ها آدم ی حرفی میزنه ک میدونه اگه بگه نظر طرفش برمیگرده ولی خب عقیده شخصیشه دیگه,جنگ اول به از صلح آخر.البته خب میشه این حرفو توی موقع خاصی گفت تا ب اون بدی ب نظر نیاد.اگه شما عقیده واقعی تون رو میگید اشکال نداره ب نظرم ,فقط خودتون باشین
ی دوستی م میگفت هیچ وقت برای نه گفتن دیر نیس,حالا ی چن جلسه ایشونو ببینید و خودتون باشید,شاید بعد چند جلسه اضطرابتون کم و کمتر بشه.
موفق باشین
سلام：))
اولا متوجهم ک ب ی همراه احتیاج دارین اما خب اولا ک هنوز دیر نشده خودتونم میدونین ک وقتی تعداد معیاراتون زیاد میشه ,اونایی ک همچین شرایطی رو دارن هم بالطبع کمتر میشن.
بعدشم شما از این فرصت برای گرفتن ارشد توی دانشگاه بهتر و خودسازی استفاده کنین.ب نظرم قبل ازدواج فرصت برای خلوت کردن دونفره با خدا بیشتره,چی ازین بهتر؟؟
البته من خودم اینا رو تجربه نکردم و دغدغه م نبوده ولی عین این حرفا رو از زبون یک خانومی ک مشکل شما رو داشتن نقل کردم...البته الان مشکلشون حل شده و ی کوچولو هم دارن：))
موفق باشین
سلام：))خب خدا رو شکر که بعد از این مدت سخت ,فرصت های مناسبی پیدا کردین و با پسری ک داشت بازیتون میداد بهم زدین.ب نظرم اول بررسی کنین ک چرا همسر سابقتون اون رفتارو نشون داد؟؟بیماری روانی داشت و شما دیر متوجه شدین؟رفتاری از شما سر زده بود ک اونو ناراحت میکرد؟خانواده ش تحریکش میکردن؟یا ....بعد سعی کنین دیگه این موضوع رو توی ازدواج بعدی تکرار نکنین.مشاورم برین تا شخصیت اون اقا کامل براتون رو بشه.یک مدتم برای آشنایی بدون هیچ محرمیت و عقد و اینا بذارین.کامل هم تحقیق کنین ک آیا اون شغلی ک بهشون وعده دادن وجود خارجی داره یا ن؟توصیه آخر خواهرانه م هم اینه ک روزی یک سوره یس رو بخونین و تقدیم ب حضرت فاطمه کنین و ازشون برای ازدواج موفق کمک بخواین.
موفق باشین：))
از گل نیلی عزیز,ماهارا و مشاور گرامی واقعا بابت پاسخ ممنونم.اجرتون با خدا.ن شاا...ک همینطور باشه.
در مورد حدیث هم من اونو چندین سال پیش در یک کتاب خونده بودم ,الان هم یادم نیست چ کتابی بود و توی اینترنت هم پیدا نمیکنم ولی حتما بیشتر میگردم.بازم متشکرم
سلام：))
در مورد ب دل نشستن ظاهر ب نظرم همینکه از قیافه شون بدت نمیاد یعنی ی جورایی ب دلت نشسته ,حالا لازم نیست ک تو چن روز اول عاشق ظاهرش بشیم؛ )
دوما بعضی موقع ها آدم ی حرفی میزنه ک میدونه اگه بگه نظر طرفش برمیگرده ولی خب عقیده شخصیشه دیگه,جنگ اول به از صلح آخر.البته خب میشه این حرفو توی موقع خاصی گفت تا ب اون بدی ب نظر نیاد.اگه شما عقیده واقعی تون رو میگید اشکال نداره ب نظرم ,فقط خودتون باشین
ی دوستی م میگفت هیچ وقت برای نه گفتن دیر نیس,حالا ی چن جلسه ایشونو ببینید و خودتون باشید,شاید بعد چند جلسه اضطرابتون کم و کمتر بشه.
موفق باشین
سلام：))
اولا متوجهم ک ب ی همراه احتیاج دارین اما خب اولا ک هنوز دیر نشده خودتونم میدونین ک وقتی تعداد معیاراتون زیاد میشه ,اونایی ک همچین شرایطی رو دارن هم بالطبع کمتر میشن.
بعدشم شما از این فرصت برای گرفتن ارشد توی دانشگاه بهتر و خودسازی استفاده کنین.ب نظرم قبل ازدواج فرصت برای خلوت کردن دونفره با خدا بیشتره,چی ازین بهتر؟؟
البته من خودم اینا رو تجربه نکردم و دغدغه م نبوده ولی عین این حرفا رو از زبون یک خانومی ک مشکل شما رو داشتن نقل کردم...البته الان مشکلشون حل شده و ی کوچولو هم دارن：))
موفق باشین
سلام：))خب خدا رو شکر که بعد از این مدت سخت ,فرصت های مناسبی پیدا کردین و با پسری ک داشت بازیتون میداد بهم زدین.ب نظرم اول بررسی کنین ک چرا همسر سابقتون اون رفتارو نشون داد؟؟بیماری روانی داشت و شما دیر متوجه شدین؟رفتاری از شما سر زده بود ک اونو ناراحت میکرد؟خانواده ش تحریکش میکردن؟یا ....بعد سعی کنین دیگه این موضوع رو توی ازدواج بعدی تکرار نکنین.مشاورم برین تا شخصیت اون اقا کامل براتون رو بشه.یک مدتم برای آشنایی بدون هیچ محرمیت و عقد و اینا بذارین.کامل هم تحقیق کنین ک آیا اون شغلی ک بهشون وعده دادن وجود خارجی داره یا ن؟توصیه آخر خواهرانه م هم اینه ک روزی یک سوره یس رو بخونین و تقدیم ب حضرت فاطمه کنین و ازشون برای ازدواج موفق کمک بخواین.
موفق باشین：))
از گل نیلی عزیز,ماهارا و مشاور گرامی واقعا بابت پاسخ ممنونم.اجرتون با خدا.ن شاا...ک همینطور باشه.
در مورد حدیث هم من اونو چندین سال پیش در یک کتاب خونده بودم ,الان هم یادم نیست چ کتابی بود و توی اینترنت هم پیدا نمیکنم ولی حتما بیشتر میگردم.بازم متشکرم