بله جواب رو دیدم ممنونم ولی ما ارتباط نداریم الان فقط همون موقع اینها رو گفتن و یسری چیزای دیگه و ماهم ارتباط همون موقع قطع کردیم و قرار شده فقط منتظر بمونیم
فکرمیکنم سوالم با جزئیات نبوده کارشناستون متوجه منظورم نشده
من مجرد نیستم
یک خانوم متاهل هستم
و افکاری که ازارم میده افکار شهوانی نیس
اصلا میل شهوانی ندارم و اصلا هم اهل تصاویر مستهجن دیدن نیستم
منظور من صرف علاقه و نیاز روحیه بدون هیچگونه شهوتی
علاقه به فردی که بشدت دوسش دارم و نمیتونم مهرش رو از دلم بیرون کنم وچون متاهل هستم میدونم این علاقه گناهه و عذاب وجدان داره من و از پا درمیاره
ولی نه توی خواب هام نه بیداری اصلا به فکر مسائل شهوانی نیستم فقط علاقه ی شدید است
خیلی ممنونم اجرتون با خدا
همسرم خیلی مرموزه ، بهم محبت میکرد اصلا فکرش رو هم نمیکردم اینطوری بشه
دختر اومده مغازه و به دلایل مشکلاتش درد و دل کرده و بعد چند مدت عاشق شدند .
این کلمات رو گفتن برام خیلی سخته رابطه مشکلی نداریم من واقعا دیوانه وار دوستش دارم فکر میکردم اونم دوستم داره من به شدت احساسی ولی اون خیلی سرد بود قبل از این رابطه هم میگفتم کار عاشقانه اصلا همراهی نمیکرد چه عقده ها که تو دلم گذاشتم و گفتم خب بلد نیست چکار میشه کرد به مادر شوهرم گفته رابطه جنسی بلد نیست ولی منم همه سع ی ام رو کردم که اونیکه میخواد باشم وقتی نمیگه چطوری دوست داره از کجا بفهمم ؟ از لحاظ تیپ و ظاهر و اندام هم خدا رو شکر خوبم طوری که همه میگن حیف تو با اون همسرت ولی نمیدونم
حرف نمیزنه انتظار داره من همه چی رو خودم بدونم اون زنه معلومه که میدونه چون بیرون رابطه داره ولی من جز با شوهرم .... محبت هایی که بهش میکرده هم دلیل میشه کاش ذره ای از اونا رو هم برا من میکرد یه طوری شدم که ازم جدا میشه دیوونه میشم و گریه میکنم .
اون دختره هم عاشقشه بعد دعوا و دیدنشون با هم دوباره بهش پیام داده بود باهاش حرف زدم که من زندگیمو دوست دارم و دست نمیکشم تو هم برو سراغ زندگیت ولی میترسم که ادامه داشته باشه من دیگه تحملش رو ندارم .
اگه امکانش هست بفرمایید چطوری صحبت کنم ؟ نمیخوام روش باز بشه خودش گفت گیر کردم نمیتونستم ازش دست بکشم میخواستم بهت بگم کمکم کنی تا ترک کنم ولی نمیتونستم ووو
خیلی ممنونم اجرتون با خدا
همسرم خیلی مرموزه ، بهم محبت میکرد اصلا فکرش رو هم نمیکردم اینطوری بشه
دختر اومده مغازه و به دلایل مشکلاتش درد و دل کرده و بعد چند مدت عاشق شدند .
این کلمات رو گفتن برام خیلی سخته رابطه مشکلی نداریم من واقعا دیوانه وار دوستش دارم فکر میکردم اونم دوستم داره من به شدت احساسی ولی اون خیلی سرد بود قبل از این رابطه هم میگفتم کار عاشقانه اصلا همراهی نمیکرد چه عقده ها که تو دلم گذاشتم و گفتم خب بلد نیست چکار میشه کرد به مادر شوهرم گفته رابطه جنسی بلد نیست ولی منم همه سع ی ام رو کردم که اونیکه میخواد باشم وقتی نمیگه چطوری دوست داره از کجا بفهمم ؟ از لحاظ تیپ و ظاهر و اندام هم خدا رو شکر خوبم طوری که همه میگن حیف تو با اون همسرت ولی نمیدونم
حرف نمیزنه انتظار داره من همه چی رو خودم بدونم اون زنه معلومه که میدونه چون بیرون رابطه داره ولی من جز با شوهرم .... محبت هایی که بهش میکرده هم دلیل میشه کاش ذره ای از اونا رو هم برا من میکرد یه طوری شدم که ازم جدا میشه دیوونه میشم و گریه میکنم .
اون دختره هم عاشقشه بعد دعوا و دیدنشون با هم دوباره بهش پیام داده بود باهاش حرف زدم که من زندگیمو دوست دارم و دست نمیکشم تو هم برو سراغ زندگیت ولی میترسم که ادامه داشته باشه من دیگه تحملش رو ندارم .
اگه امکانش هست بفرمایید چطوری صحبت کنم ؟ نمیخوام روش باز بشه خودش گفت گیر کردم نمیتونستم ازش دست بکشم میخواستم بهت بگم کمکم کنی تا ترک کنم ولی نمیتونستم ووو
سلام علیکم
در پست بالا نوشتید کوفیان به بهانه هایی مانند اینکه
مسلم معصوم نیست؛ او جوان است؛ فقط امام معصوم می‌تواند حکم جهاد بدهد؛
مسلم را تنها گذاشتند.
لطفا یک سند تاریخی برای این ادعای خود ذکر کنید.
بله جواب رو دیدم ممنونم ولی ما ارتباط نداریم الان فقط همون موقع اینها رو گفتن و یسری چیزای دیگه و ماهم ارتباط همون موقع قطع کردیم و قرار شده فقط منتظر بمونیم
فکرمیکنم سوالم با جزئیات نبوده کارشناستون متوجه منظورم نشده
من مجرد نیستم
یک خانوم متاهل هستم
و افکاری که ازارم میده افکار شهوانی نیس
اصلا میل شهوانی ندارم و اصلا هم اهل تصاویر مستهجن دیدن نیستم
منظور من صرف علاقه و نیاز روحیه بدون هیچگونه شهوتی
علاقه به فردی که بشدت دوسش دارم و نمیتونم مهرش رو از دلم بیرون کنم وچون متاهل هستم میدونم این علاقه گناهه و عذاب وجدان داره من و از پا درمیاره
ولی نه توی خواب هام نه بیداری اصلا به فکر مسائل شهوانی نیستم فقط علاقه ی شدید است
خیلی ممنونم اجرتون با خدا
همسرم خیلی مرموزه ، بهم محبت میکرد اصلا فکرش رو هم نمیکردم اینطوری بشه
دختر اومده مغازه و به دلایل مشکلاتش درد و دل کرده و بعد چند مدت عاشق شدند .
این کلمات رو گفتن برام خیلی سخته رابطه مشکلی نداریم من واقعا دیوانه وار دوستش دارم فکر میکردم اونم دوستم داره من به شدت احساسی ولی اون خیلی سرد بود قبل از این رابطه هم میگفتم کار عاشقانه اصلا همراهی نمیکرد چه عقده ها که تو دلم گذاشتم و گفتم خب بلد نیست چکار میشه کرد به مادر شوهرم گفته رابطه جنسی بلد نیست ولی منم همه سع ی ام رو کردم که اونیکه میخواد باشم وقتی نمیگه چطوری دوست داره از کجا بفهمم ؟ از لحاظ تیپ و ظاهر و اندام هم خدا رو شکر خوبم طوری که همه میگن حیف تو با اون همسرت ولی نمیدونم
حرف نمیزنه انتظار داره من همه چی رو خودم بدونم اون زنه معلومه که میدونه چون بیرون رابطه داره ولی من جز با شوهرم .... محبت هایی که بهش میکرده هم دلیل میشه کاش ذره ای از اونا رو هم برا من میکرد یه طوری شدم که ازم جدا میشه دیوونه میشم و گریه میکنم .
اون دختره هم عاشقشه بعد دعوا و دیدنشون با هم دوباره بهش پیام داده بود باهاش حرف زدم که من زندگیمو دوست دارم و دست نمیکشم تو هم برو سراغ زندگیت ولی میترسم که ادامه داشته باشه من دیگه تحملش رو ندارم .
اگه امکانش هست بفرمایید چطوری صحبت کنم ؟ نمیخوام روش باز بشه خودش گفت گیر کردم نمیتونستم ازش دست بکشم میخواستم بهت بگم کمکم کنی تا ترک کنم ولی نمیتونستم ووو
خیلی ممنونم اجرتون با خدا
همسرم خیلی مرموزه ، بهم محبت میکرد اصلا فکرش رو هم نمیکردم اینطوری بشه
دختر اومده مغازه و به دلایل مشکلاتش درد و دل کرده و بعد چند مدت عاشق شدند .
این کلمات رو گفتن برام خیلی سخته رابطه مشکلی نداریم من واقعا دیوانه وار دوستش دارم فکر میکردم اونم دوستم داره من به شدت احساسی ولی اون خیلی سرد بود قبل از این رابطه هم میگفتم کار عاشقانه اصلا همراهی نمیکرد چه عقده ها که تو دلم گذاشتم و گفتم خب بلد نیست چکار میشه کرد به مادر شوهرم گفته رابطه جنسی بلد نیست ولی منم همه سع ی ام رو کردم که اونیکه میخواد باشم وقتی نمیگه چطوری دوست داره از کجا بفهمم ؟ از لحاظ تیپ و ظاهر و اندام هم خدا رو شکر خوبم طوری که همه میگن حیف تو با اون همسرت ولی نمیدونم
حرف نمیزنه انتظار داره من همه چی رو خودم بدونم اون زنه معلومه که میدونه چون بیرون رابطه داره ولی من جز با شوهرم .... محبت هایی که بهش میکرده هم دلیل میشه کاش ذره ای از اونا رو هم برا من میکرد یه طوری شدم که ازم جدا میشه دیوونه میشم و گریه میکنم .
اون دختره هم عاشقشه بعد دعوا و دیدنشون با هم دوباره بهش پیام داده بود باهاش حرف زدم که من زندگیمو دوست دارم و دست نمیکشم تو هم برو سراغ زندگیت ولی میترسم که ادامه داشته باشه من دیگه تحملش رو ندارم .
اگه امکانش هست بفرمایید چطوری صحبت کنم ؟ نمیخوام روش باز بشه خودش گفت گیر کردم نمیتونستم ازش دست بکشم میخواستم بهت بگم کمکم کنی تا ترک کنم ولی نمیتونستم ووو
سلام علیکم
در پست بالا نوشتید کوفیان به بهانه هایی مانند اینکه
مسلم معصوم نیست؛ او جوان است؛ فقط امام معصوم می‌تواند حکم جهاد بدهد؛
مسلم را تنها گذاشتند.
لطفا یک سند تاریخی برای این ادعای خود ذکر کنید.
Páginas