Friends Comments ثمین2

دختر خوب این ماجرایی که شما دارین رو ما تو چند نسل قبل و بعد خودمون دیدیم مطمئن باش این ادمها هیچوقت باهات ازدواج نمیکنن پسرها وقتی به سن بلوغ میرسن احساساتشون رو روی اولین موردی که دم دستشونه میخوان امتحان کنن ولی وقتی بزرگتر شدن همه این حس ها یادشون میره برای همین اگه شما بچه بودی یا حالا هم سن سالهای این اقایون هستی بدون که از اول بلوغ به تو همچین حسی رو داشتن. حالا شاید فقط بین این پسرها کل کل باشه که ببینن کدومشون میتونن مخت رو بزنن و بعد جلوی هم با غرور بگن که فقط من تونستم مخ فلانی رو بزنم و معمولا مادر اینطور ادمها زیر بار ازدواج فامیلی نمیرن بعدم هر کی ازدواج فامیلی کرده همش نگرانی و استرس و اضطراب داره که تو هر بارداری بچش سالم باشه و بلایی سرش نیاد. اگه فکر میکنی انقدر قیافه ات خوبه که اگه وارد اجتماع بشی کیس های بهتری در انتظارت هست به نظرم بی خیال پسرهای فامیلتون شو. من یادمه وقتی نوجوان  بودم هیچوقت به پسرهای فامیل کاری نداشتم و محلشون نمیکردم و انواع مزاحمت های تلفنی که داشتن رو جواب نمیدادم زمان ما هم مثل الان نبود نهایت خلاف پسرها فوت کردن تو گوشی بود همیشه هم نظرم این بود که اگه من پس فردا ازدواج کردم و اگه سابقه دوستی با پسرهای فامیل داشته باشم اونوقت با بچه و شوهر چطوری تو چشم اون اقا پسر فامیل و شوهرم نگاه کنم و خجالت نکشم یادت باشه خانم ها وقتی سنشون بره بالاتر همش میخوان گذشتشون و شیطنت های نوجوونی رو فراموش کنن و از کارشون خجالت زده میشن ولی پسرها هر چی سنشون بره بالاتر تازه میخوان بشینن از عشق های نوجوونی و جوونی با هم حرف بزنن و همون پسرهای فامیل دور هم بگن که یادته دختر فلانی رو این کار و کردیم اون کارو کردیم عجب دختر پایه ای بود و عجب شانسی اورد با اون سابقه نوجوونی و جوونیش شوهر کرد چقدرم الان به شوهرش وفاداره و شروع میکنن پشت سرت تا سن چهل پنجاه سالگی صحبت کردن و گاهی هم اگه شیطنتشون گل کنه ممکنه یه جا تو حرفاشون بهت یاداوری کنن یادته نوجوون بودیم فلان اتفاق افتاد و تو رو خجالت زده کنن برای همین من دوستی تو فامیل رو توصیه نمیکنم چون تو اگه با یه پسر غربیه دوست باشی بعدش دیگه همدیگرو نمیبینین ولی با پسرهای فامیل همیشه تا اخر عمرت تو عزا و عروسی و زایمان و ختنه سرون چشم تو چشمی و همیشه خجالت زده میشی یا اگه هم خدایی نکرده یه دختری مشکل داشته باشه با دیدن اون پسرها ممکنه تو زندگی متاهلی هم پاش بلغزه. طبق تجربه ام همه دختر پسرها تا چند سال بعد ازدواج به هم مشکوکن و همش میخوان کشف کنن که ایا شوهر من قبلا با دخترهای فامیل ارتباط داشته و مردها هم میخوان کشف کنن که ایا زن من قبلا با پسرهای فامیل رابطه داشته اگه داشته با کدوم پسر بوده و در چه حدی بوده همین عامل میتونه باعث از هم پاشیدن یه زندگی بشه.

من بهت توصیه نمیکنم که با این اقا ازدواج کنی ولی اگه خواستی یه روز هم ردش کنی باید به مردم بگی دلیلت اعتیادش بوده نه قیافش به نظرم مشکل اعتیاده بیشتر منطقی به نظر میرسه و جواب معقولی هست واسه رد کردن یه نفر نه قیافه این اقا. به نظرم حس تو هم به خاطر اینه که میخواستی فقط بینتون حس خواهر برادری باشه و با هم درد دل کنین ولی زده و این اقا وسط های کار عاشق شده. یه دلیل دیگه هم که باید این اقارو رد کنی اینه که این اقا از ماجرای نامزدی بهم خورده قبلیت خبر داره و تو یه عالمه سر این موضوع باهاش درد دل کردی پس بهتره با کسی که این همه اطلاعات از گذشته ات داره ازدواج نکنی اگه خواستی با کسی دیگه ازدواج کنی فقط میگی که نامزد کردی و شکاک بود دیگه نمیشینی واسش ریز ماجرارو بگی بهتره که همسر اینده ادم از میزان علاقه خانوم به عشق قبلیش و کلا گذشته اش خبر نداشته باشه وگرنه تو زندگی دچار مشکل میشن. به هر حال پسر خوب و خانواده دار و ادم حسابی ای بوده که بهت پیشنهاد ازدواج داده وگرنه میتونست ماجرا جور دیگه ای پیش بره. اینم بدون که قیافه تو زندگی عادی میشه و مهم اخلاق همسره برای همین کسی رو به خاطر قیافه رد نکن. به نظرم بشین سبک سنگین کن و با یه مشاور مشورت کن و بعد تصمیم بگیر. من اگه جای تو بودم فعلا ازدواج نمیکردم چون اگه ادم هنوز از عشق قبلی خلاص نشده باشه اصلا نمیتونه تصمیم عاقلانه ای برای اینده اش بگیره یه ذره بیشتر به خودت واسه ازدواج فرصت بده.  

به نظر من گزینه اول رو رد کن چون کاملا تابلو هست که واسه رسیدن به تو تغییر موضع موقتی داده تا بله رو از تو بگیره و معلوم نیست بعدش دوباره چی بشه و به حرفهاش عمل کنه یا خیر. اول اینکه میگی وضع پدرت خوبه پس حداقل شوهرت باید تو خود مشهد واست یه خونه خوب حالا نه در حد خونه پدرت بخره نه اینکه رهن کنه. ممکنه این اقا توقع داشته باشه که یا پدرت بهت خونه خوب بده یا اینم که تو ادمی هستی که بخوای سالی یه بار یا چند سال یه بار مثل خونه به دوش ها اسباب کشی کنی یا جلو فک و فامیل بگی من خونه اجاره ای زندگی میکنم. اگه میگی نظر بابات رو قبول داری ببین نظر پدرت چیه و به نظر بابات اطمینان کن و همون کسی که پدرت میگه انتخاب کن. منم با نظر پدرت که دامادتون کسی باشه که بهش افتخار کنین بیشتر موافقم. در مورد فکر بسته و سوالهایی  که در مورد کیس دوم تو ذهنت هست میتونی بیشتر با اون اقا اشنا بشی و نهایتش یه مشاور بری ببینی نظر مشاور چیه تنها مشکلی که کیس دوم از نظر من داره سنش هست با تو ده سال اختلاف سنی داره که تو اگه خودت مشکلی نداشته باشی اونم حله.

اگه میخوای عاقبت بخیر شی این اقارو فراموش کن وگرنه ممکنه به کاری وادارت کنه که بعدش دیگه نتونی سرت رو بلند کنی این اقا نیتش فقط و فقط رابطه بوده نه ازدواج. بشین شبها انقدر گریه کن تا بالشت خیس بشه و غصه بخور هر چی میتونی خودت رو خالی کن تا اروم شی و بعد که اروم شدی بشین فکر کن ببین چه خطری از بیخ گوشت رد شده نمیدونم چند سالته ولی ما دیگه این داستانهارو کهنه کردیم. به جای اینکه چند سال عمرت رو هدر بدی و بعد به حرفهای ما و مشاور برسی سعی کن از الان منطقی فکر کنی و این اقارو فراموش کنی چون بالاخره یه روز این اقارو فراموش میکنی ولی سعی کن ماجرارو طوری تموم کنی که بعدا نشینی خودت رو سرزنش کنی و به خودت بگی اون موقع من چقدر ادم ساده و ... بودم چطور خام همچین ادمی شدم ای کاش عمرم رو تلف نمیکردم و هزار تا ای کاش دیگه. از این به بعد هم سعی کن تو مرد رو وابسته کنی و بعدش اون دنبالت بدوئه نه اینکه مردها تو رو وابسته کنن و تو دنبالشون بدویی هر وقت دیدی تو داری دنبال مردها میدویی بدون داری راه رو اشتباه میری ته ماجرا هیچی جز وقت تلف کردن و بی ابرویی و حسرت نیست.