صوفیان زمینه ساز نفوذ بیگانگان

21:56 - 1396/05/10

در اواخر کار صوفیه وتسلط علمای شیعه، یک عکس العمل شدید دربرابر صوفیه پدید آمد. مراکز تصوف به خارج از ایران خصوصاً هند انتقال یافت.

در اواخر کار صوفیه و تسلط علمای شیعه، یک عکس العمل شدید در برابر صوفیه پدید آمد. مراکز تصوف به خارج از ایران خصوصاً هند انتقال یافت. سرزمین هند که اخلاف شاه نعمت الله در آنجا در ولایت دَکَن اهمیت و قدرت یافته بودند، خود از قرن ها قبل یک کانون دیرینه ی تصوف در دنیای اسلام بود، این سرزمین صوفی پرور در عهد صفویه طریقه ی نعمت اللهی را حفظ کرد و آماده ی بازگشت به ایران نمود.

بعد از صفویه، در اثر جنگ های پی در پی نادرشاه و هرج مرج و درهم افتادگی وضع کشور بعد از قتل او - شورش ها و بلواهای مختلف در گوشه و کنار مملکت - ضعیف شدن قدرت عالمان دینی و دستگاه حاکمه ی وقت، زمینه ای برای نفوذ بیگانگان در کشور آماده شده بود. در چنین موقعیتی شاه علیرضا دکنی دوازدهمین قطب سلسله ی نعمت اللهی بعد از شاه نعمت الله ولی بود، دو نفر از افراد مورد اعتماد خود را از هند برای احیای رسوم و تاسیس فرقه ی نعمت اللهی درسال (1190 ه ق) با اختیارات تامّ به ایران فرستاد و این دو درویش دوره گرد که خود را صاحب (اذن و اجازه ی ارشاد) می خواندند و داعیه ی وقوف بر علوم خفیه و اسرار کیمیا داشتند.1

دراین بین وزیر مختار انگلیس در بغداد، از موقوفه ی (داوود) برای دراویش وجوهی اختصاص داد و12 نفر از دراویش هندی از راه بلوچستان وخراسان به طرف ایران سرازیر شدند، که از این عده 7 نفرشان در ایران اقامت گزیدند وهریک به نام ملکی شروع به فعالیت نمودند وبقیه از ایران رفتند.2

با مسافرت به ایران سلسله ی جدید نعمت اللهی رابا شور وغوغای تازه ای بنا نهادند وجنب وجوش فراوان درشهر های ایران بپا نمودند. کسانی که به دستور شاه علی رضا دَکَنی مامور سر وسامان دادن به وضع تصوف در ایران شدند، عبارت بودند از: - فیض علیشاه، مامور اصفهان؛ درویش حسینعلی اصفهانی، مامور خراسان وکابل؛ درویش عباسعلی سیرجانی, مامور کردستان؛ مجذوب علیشاه، مامور آذربایجان؛ نورعلیشاه خلیفه الخلفاء، درکلّ ایران وعراق و مشتاقعلی شاه، مامور کرمان -.3 میرزا عبد الحسین همراه پسرش محمد علی از اصفهان به شیراز رفت و با معصوم علیشاه که در آن زمان در شیراز بود، دیدار کرد. این دیدار منجر به ارادت وبیعت پدر وپسر به معصوم علیشاه شد و مرشد دکنی پدر را لقب فیض علیشاه داد وپسر را ملقب به نور علیشاه نمود.

کریم خان زند در همان سال وفات خویش، بر اثر اصرار علماء و متشرعه، معصوم علیشاه را که نزدیک به سه سال بود در شیراز به نشر طریقت اشتغال داشت، از شیراز اخراج کرد (1193). وی با یاران خود از شیراز به اصفهان آمد و علیمراد خان حاکم اصفهان نسبت به آنان اظهار علاقه کرد. حتی در تخت پولاد تکیه ای برای آنها ساخت این تکیه ظاهراً بدان سبب که چندی بعد مقبره ی فیض علیشاه (1194) شد، به تکیه ی فیض مشهور گشت. سپس همین حاکم به سوء نیت معصوم علی ویارانش واقف شدو آنها را با اهانت از اصفهان راند. بعد از مرگ علیمراد خان (1199) که اصفهان بین حکّام زندیه و عمّال قاجار دست به دست می شد، ظاهراً آشفتگی اوضاع به آنها مجالی برای ترویج صوفیگری داد. سید معصوم آن موقع به هند برگشته بود، نور علیشاه و مشتاق علیشاه که هرکدام از لحاظ زیبایی و گیرایی نقصی نداشتند! از طرف معصوم علیشاه ماموریت یافتند که در شهر ها بگردند وبا خواندن تصنیف، سرود واشعار شور انگیز معرکه به پا کنند.

به این ترتیب مردم بسیاری به معصوم علیشاه سر سپردند وحتی کار به جایی رسید که عوام مردم دسته دسته از کار وکسب دست می کشیدند وبه دنبال صوفیان دوره گرد راه می افتادند. از اصفهان نورعلیشاه به اتفاق مشتاق، به عزم زیارت بقعه ی نعمت الله ولی به ماهان کرمان رفت، اما در کرمان مشتاق را به فتوای  ملا عبدالله مجتهد و امام جمعه ی شهر در جلوی مسجدی که از آن بیرون می آمد، با چوب وسنگ کشتند! (رمضان 1206). نور علیشاه که از این ماجرا جان سالم به در برد به شیراز رفت و قتل مشتاق در وی وسایر یارانش تاثیری دردناک باقی گذاشت.

جمال ظاهری نور علیشاه اورا از همان آغاز مورد توجه عموم ومایه ی سوء ظن فقهاء وحکّام عصر می ساخت. حتی به هر شهری که می رفت، حکّام از فتنه گری او به وحشت می افتادند واز بیم فتنه، وی را اخراج یا آزار می کردند. یکبار دیگر معصوم علیشاه در زمان فتحعلی شاه قاجار به ایران آمد. با جمعیت خود که همه دراویش پشم پوش با کلاه های بوقی و تبرزین و کشکول و سبیل های کت وکلفت وشارب های از لب زیرین در رفته وچشم های از حدقه بیرون آمده براه افتاده وعبور این جمعیت که باید آنها را دولت شارب نامید، از شهر ها با وضعی خاص مواجه می گشت ومحشر بر پا می کردند.

به نقل صاحب کتاب سلسله ی صوفیه ی ایران؛ درزمان فتح علیشاه چند نفر از بزرگان صوفیه از جانب کمپانی هند شرقی انگلستان از هند به ایران آمده با کوشش وتبلیغات فراوان ودامنه دار در گسترش وتجدد تصوف در ایران سعی بلیغی کردند وتا چندی پیش نیز هریک به زیّ صوفیه در می آمد و در خانقاه به سر برده وبه کاری اشتغال نداشتند.4 ودر کتاب هایی که درباره ی فراماسونری در ایران نوشته شده بعضی صریح و بعضی غیر مستقیم وابستگی سران صوفیه را به استعمار نشان می دهد.5

اگر مبارزات فقها و در راس آنها مرحوم آقا محمد علی مجتهد بزرگ، با صوفیه به سرکردگی معصوم علیشاه جوکی هندی بدان گونه شدید وپی گیر و قاطع نبود؛ که سر انجام به قلع و قمع کامل صوفیه در ایران انجامید؛ معلوم نبود با راه و روشی که  درویشان دوره گرد ودست پرورده ی استعمار پیش گرفته بودند، بر سر ایران آن روز چه می آمد! وکار مردم در اثر بد آموزی های صوفیانه به کجا می کشید؟! ناگفته نماند انگلیس که برای اجرای طرح های استعماری خود همیشه در گوشه وکنار به جستجو بوده شخصی را به نام -صوفی اسلام- از افغانستان به عنوان امام زمان عَلَم کرد و با لباس زهد وصورتی آراسته اورا سوار بر هودجی نمودند؛ 360 نفر فدایی اطراف هودج را احاطه کرده و 50 نفر شمشیر زن و مرید هم همراه او بودند؛ به طرف خراسان حرکت کرد. خون ها ریخته شد وخرابی ها به بار آمد و سرانجام ارتش ایران با کشتن صوفی اسلام و تمام فدائیانش آتش فتنه را خاموش کرد.6

این موارد گوشه ای از خراب کاری و زمینه سازی صوفیه برای نفوذ اجانب در ایران بود.

..................................................................................................................................................................

منابع:

1- رستم التواریخ چاپ سوم ص 408

2- حقوق بگیران انگلیس ص 107 و 108

3- پاریزی، وادی هفت واد، ص 9- 238

4- مدرسی چهاردهی، سلسله صوفیه ی ایران ص3

5- همان

6- امیر کبیر قهرمان مبارزه با استعمار، ص 268

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 3 =
*****