خواستگارم اون ور آبه!

10:54 - 1392/03/01
رهروان ولایت ـ لازم می دانم بگویم که این فرد 12سال هست درآنجا اقامت دارد و در این مدت به ایران سفر نکرده است. من ازطریق خانواده به ایشان معرفی شدم و از طریق وب مدت 6 ماه با هم صحبت می کردیم ...
استرالیا

سلام خسته نباشید عزیزان
یک سال قبل خواستگاری داشتم (یکی از دوستان و تقریبا از اقوام دور با 12سال اختلاف سنی  و ساکن استرالیا با تحصیلات فوق دیپلم طراحی)، من 32 سالمه لیسانس، شاغل و چهره خوبی دارم .لازم می دانم بگویم که این فرد 12سال است درآنجا اقامت دارد و در این مدت به ایران سفر نکرده است. من ازطریق خانواده به ایشان معرفی شدم و از طریق وب مدت 6 ماه با هم صحبت می کردیم. ازنظر اخلاقی فردی مهربان، دلسوز و یک حامی خوب به نظر میاد. علی رقم علاقه ای که ایشان نسبت به من پیدا کردند من بین عقل و احساسم سخت درگیر بودم. اینکه فردی کامل و مستقل با امکانات و شرایط خوب نمی گذاشت درست فکر کنم. یک روز راضی و یک روز ناراضی.
بنابراین اصرارکردم تا وقتیکه به ایران نیایند تصمیمی نخواهم گرفت. ایشان بارها از من خواستند اگر تصمیمم جدی نیست و علاقه ای به ایشان ندارم ایشان را متحمل هزینه و صرف زمان نکنم. با بیان این موضوع احساس میکردم در منگنه قرار گرفتم. از طرفی خانواده مخصوصا مادر به رفتن من ازکشور راضی نبودند و بارها تردید و دودلی منو سبب شدند. یکبار تلفنی جواب منفی دادم ولی باز با صحبتهای این فرد رابطه ادامه پیداکرد تا اینکه به ایران آمدند.
اصلا دیدار اول صحنه خوبی نبود و به دلم نشست. همچنان با احساس و مهربان بود ولی دوست نداشتم کسی ما را با هم ببیند. ترجیح می دادم جای خلوت و بیشتر تنها باشیم. از قضاوت مردم می ترسیدم. نمی دانم شاید حساسیت من زیاد بود. یکبار که به رستوران رفتیم سر پارک ماشین با صاحب رستوران درگیر شد و صحبتهایی رد و بدل شد که دور از انتظارم بود. همان جا جرقه ای شد تا بیشتر منفی بشوم. 2 هفته به ایران آمد و می خواست در این مدت کوتاه مراسم عقد انجام شود و برود دنبال کارهای مهاجرت. هر روزش 100 سال بر من گذشت. بالاخره تحت این فشارها جواب منفی دادم. ولی با گذشت یک سال از این ماجرا همچنان به او فکر می کنم. هنوز حرفها و هدیه هایش که به یادم می آید، من را دچار تردید می کند. نمی دانم تصمیمی که گرفتم درست بوده یا نه؟ می توانستم زندگی متفاوتی داشته باشم. تمام آن چیز هایی که دلم می خواست، در اختیارم بود. مردی که می توانست پشتیبانم باشد و به من آرامش دهد را به خاطر ظاهرش از دست دادم. (خیلی سبزه بود و وقتی به دست و پایش نگاه می کردم چندشم می شد. ببخشید اما برایم مهم است)
کمکم کنید تا این فکر لعنتی که مثل خره به جونم افتاده را به درستی رهبری کنم
ممنون
منتظر کمک شما و پاسختان هستم

پاسخ

سلام
برای ازدواج علاوه بر وجود تناسب های فکری، اعتقادی، اخلاقی و رفتاری، وجود یک علاقه و پسند حداقلی هم لازمه و باید بتوانید طرف را به عنوان همسر آینده بپذیرید. چون اگر این علاقه وجود نداشته باشد ممکن است بعد از ازدواج هم ایجاد نشود و زندگی را دچار چالش کند.
تصمیم شما از این جهت که به دلت ننشسته و حتی وقتی او را میدیدی چندشت میشده تصمصیم اشتباهی نبوده است. اگر قبل از این هم می گفتی باز هم همین حرف را میزدم که باید علاقه حداقلی وجود داشته باشد. جدا از اینکه در مورد دور بودن راه و مخالفت خانواده هم این مسئله مطرح  می شود.
آن چیزی که الان شما را درگیر کرده است موقعیت کاری و مکانی و میزان درآمد ایشان است که فکر می‌کنی خوشبخت میشدی در حالی که پول و ثروت در ازدواج خوشبختی نمی آورد.  آن چیزی که باعث ایجاد عشق و علاقه بین زن و شوهر  می شود تناسب داشتن طرفین است.
اما در مورد ازدواج آیندت نباید ایده آل گرا باشی و اگر مورد خوبی پیدا شد که 50 – 60 درصد از ملاک های شما برای ازدواج را داشت می توانی قبولش کنی.  چون سن شما در حال بالا رفتن است و ممکن است مورد های خوبی را از دست بدهی.

پیروز و سربلند باشید.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****