در بین عوامل گریز از دین نباید نقش دشمن را نادیده گرفت دشمن کسی است که اهداف ما را مورد حمله قرار میدهد و سعی دارد به هر وسیله ای که شده مانع رسیدن ما هدفمان گردد. حتی گاهی دشمن در لباس دوست ظاهر میشود و با ما همراه میگردد در حالیکه نهایتاً قصد گمراهی ما را دارد و نمی خواهد به آنچه مقصود ماست برسیم.
هدف دین ظهور فطرت انسانی در همه عرصهها و شئون و اقامه توحید و بندگی خدا در تمام جهان است. همه لا اله الا اللّه بگویند و به رسالت رسولان الهی و وصایت اوصایء آنها شهادت دهند. اخلاق الهی گسترش یابد و دستورات خداوند در همه جا جامه عمل بپوشد. اگر دین را درای سه بعد عقاید، اخلاق و احکام بدانیم، دشمن به هر سه عرصه قصد ضربه دارد این دشمن اعم از ابلیس و کفار و مشرکین و منافقین، سخن می گوید، تحریک میکند، توطئه می کند و تبلیغ می نماید و دلهایی که نفوذپذیر و قابل گمراهی هستند را جذب می کند. این عامل باعث میشود که افراد با شک یا ترس یا بدبینی از دین جدا شوند. دشمن از هیچ کوششی برای جدا کردن دینداران از دین دریغ نمیکند. دلیلش هر چه باشد نتیجهاش یک چیز است و آن کم رنگ کردن صبغه دینی و الهی جامعه اسلامی است. چه با عقائد سست چه با اخلاق سوء و چه با ترک اوامر و ارتکاب نواهی الهی.
اکنون از دیدگاه قرآن و حدیث به مسأله تبلیغات و فعالیتهای دشمن میپردازیم و نقش این مسأله را در منابع اسلامی به بررسی مینشینیم، ابتدا مصادیق دشمن،
« وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ[1] ؛ و به دنبال گامهای شیطان گام برندارید که او دشمن آشکار شماست».
یعنی شیطان به صورت آشکار به عنوان دشمن معرفی شده است.
« وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا[2]؛ کافران برای شما دشمن آشکاری هستند».
اگرچه شیطان هم از کفار است اما کافران نیز به صورت کلی دشمن شمردهاند کافر کسی است که وجود خداوند و تدبیر او را قبول نکند، پیامبران را فرستادگان خداوند نداند، ایمان خود را به بخشهایی تقسیم کند و قسمتهایی از دین را قبول نداشته باشد و بخواهد روشی را از دین و روشی را از خود استخراج کند و در راه دین حرکت نکند.[3] به آنچه خداوند دستور داده و نظر خداست حکم نکند[4] ، منکر نشانههای الهی و مظاهر دینی باشد[5] ، خدا را نپرستد[6] ، با ملائکه دشمن باشد[7] ،طاغوت و طغیانگر را به عنوان سرپرست خود انتخاب کند[8] ، در راه طاغوت به نبرد و جنگ برود[9] ، عصیان کند و از حد و مرز الهی فراتر رود[10] ،
« أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ[11]؛ آیا شیطان و فرزند وی سرپرست خود برمیگزینند نه من را در حالی که آنها دشمن شما هستند».
یعنی فرزندان شیطان یا فرزندان معنوی او دشمن شناخته شده است و آنها کسانی هستند که گمراهی کنندگی و تمرد شیطان را به ارث بردهاند و ارث میگذارند.
« قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ [12]؛ (ابراهیم(ع)) گفت دیدید که شما و پدران در گذشتهتان چه میپرستیدید، همه آنها دشمن من هستند به جز پروردگار جهانها».
یعنی بتها و چیزهایی که مانع یگانه پرستی و توحید هستند از دیدگاه پدر مسلمین، ابراهیم بت شکن، دشمن محسوب شدهاند.
« يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ [13]؛ (به مادر موسی وحی شد که فرزندت را) دشمن من و دشمن خود او از آب خواهد گرفت».
در اینجا فرعون از جهتی که طاغوت است و کوس خدایی زده و مردم را دعوت به اجرای برنامههای زندگی که از پیش خود ساخته است نموده دشمن نامیده شده و این خصوصیت در فرعون نیست. هر کس خود را رب بداند و جدا از برنامه های رب العالمین برنامه زندگی برای بشر اختراع کند و در اخلاق و اعمال قواعدی بسازد و به عبارتی دین بسازد دشمن دین است چراکه دین یکی است و آن نیز نزد خدا و از سوی خداست.
« وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ[14] ؛ به همین ترتیب برای هر پیامبری شیاطین جن و انس را دشمن قرار دادیم». نکتهای که دراین آیه و برخی آیات دیگر مشاهده شد این است که که همگی شیاطین جن و انس را به صورت مفرد عدو و دشمن نامیده به دلیل این که ماهیت همه آنها یکی است و همه در شیطنت یکی هستند. میتوان گفت که هر کس که شیطنت کند و دین یا پیام آور دین را مورد آزار، استهزا و ستم قرار دهد شیطان و دشمن است.
آنچه که موجب گریز از دین میشود تبلیغات دشمنان دین و کسانی است که با دین سر ناسازگاری و با اهداف آن سر جنگ دارند.
اکنون ببینیم دشمن چه میکند؟ یعنی هر کدام از مصادیق دشمن که ذکرشان گذشت چه رفتاری انجام میدهند تا به خواسته خود برسند، از کارهای شیطان میتوان چنین نام برد.
« وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّـهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ [15]؛ برخی از مردم بدون هیچ علم و دانشی درباره خدا به مجادله برمیخیزند و از هر شیطان سرکش پیروی میکنند». این بدان معنی است که برخی از افراد که فریب شیطان را خوردهاند این دستور یا وسوسه وی را اجرا می کنند که حرفهای بیهوده و بیدلیلی دربارهي خدا میزنند که گاهی این حرفها درباره ذات خداست و گاهی صفات او و گاهی افعال او، شبهاتی وارد می کنند و نظراتی می دهند که به هیچ وجه عقلانی و منطبق بر منطق نیست.
این سخنها میتواند شک و لااقل شبهه و سؤال ایجاد کند و از آنجا که همه افراد در مقابل شک و شبهه، مقاوم یا پیگیر نیستند میتواند گریز از دین را به همراه داشته باشد و دین را پذیرش اموری غیبی و بیدلیل و یا نعوذ بالله خرافی در نظر آورد.
« إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ [16]؛ شیطان فقط شما را به بدی و زشتی امر می کند و این که درباره خداوند چیزی بگویید که میدانید».
در این آیه به سه قسم از کارهای شیطان اشاره شده دو قسم عملی است و یک قسم زبانی است.
شیطان امر به سوء میکند یعنی بدی، سوء به پلیدی و بدیای گفته می شود که زشتی آن علنی و ظاهر نباشد و فحشاء کار بدی است که متجلی و ظاهر باشد.[17]
و نیز امر می کند که درباره خدا چیزی را بگویید که نمیدانید. از اینجا معلوم میشود لااقل میتوان گفت بسیاری از کارهای بد و زشتی که درونی یا بیرونی مخفی یا علنی و فردی یا جمعی انجام میگیرد با وسوسه مستقیم شیطان صورت گرفته است و انسان را از رسیدن به هدف الهیاش بازداشته و قسمی که برای اغوایش خورده به حقیقت پیوسته است.
حتی در کنار قرآن بودن هم انسان را نمیتواند از شیطان دور کند که خداوند فرموده است:
« فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم [18]؛ وقتی قرآن میخوانی از شیطان رجیم به خداوند پناه ببرد».
در اینجا اشاره به حدیث نبوی شریف سزاوار است که تنها تمسک به قرآن به همراه تمسک به عترت و اهل بیت رسول(ع)میتواند جلوی گمراهی انسان را بگیرد و انسان را از پیچ و خمهای سخت و دقیق مسیر هدایت به آسانی بگذراند که مجال بسط بیشتر در این مقال نیست.
« وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللهِ [19]؛(شیطان گفتهاست من نصیب و بهرهی حتمیام را از بندگانت برخواهم گرفت) آنان را گمراه خواهم ساخت و به آرزوها سرگرم خواهم کرد و به آنها دستور میدهم که (اعمال خرافی انجام دهند) گوش چهارپایان را بشکافند و افرینش(پاک) خدایی را تغییر دهند، و فطرت توحید را به شرک بیالایند».
کلمه تبتیک که مصدر باب تفعیل است و جمله فلیتبکن از آن مشتق شده و به معنای شکافتن است و شکافتن گوش حیوانات با مطلبی که بعضیها نقل کردهاند تطبیق می شود و آن این است که گفتهاند، عرب جاهلیت را رسم بر این بود که گوش ماده شتری را که پنج شکم زاییده باشد (بحیره) و شتری را که به عنوان وفا به عهد رها میکردند (سائبه) را میشکافتند تا اعلام کنند که این حیوان آزاد است و در نتیجه خورد گوشت آن بر همه جایز نیست و این اموری که در آیه برشمرده شده همهاش مصادیقی از ضلالت است و با اینکه در جمله و لا ضلنهم کلمه ضلالت را صریحاً ذکر کرده اگر این مصادیق از ضلالت را نیز برشمرده از باب ذکر عام و سپس نام بردن از بعضی افراد آن عام است که گوینده به شنونده میفهماند عنایت خاصی به این چند فرد دارد. در این آیه شریفه از شیطان حکایت شده که گفته است من انسانها را از راه سرگرم کردنشان به پرستش غیر خدا و ارتکاب گناهان، گمراه خواهم کرد و آنان را با اشتغال به آمال و آرزوهایش که از اشتغال به واجبات زندگیشان باز بدارد فریب میدهم تا آنچه را که برایشان مهم و حیاتی است به خاطر آنچه موهوم و خالی از واقعیت است رها کنند و دستورشان می دهم که گوش چهارپایان خود را بشکافند و با اینگونه عقاید خرافی و موهوم حلال خدا را بر خود حرام سازند و نیز دستورشان میدهم که خلقت خدای را تغییر دهند.
بعید نیست که مراد از تغییر خلقت خدای تعالی خروج از حکم فطرت و ترک دین حنیف باشد آن دینی که خداوند دربارهاش فرمود: « فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ [20]» و در تفسیر عیاشی از محمد بن یونس از بعضی اصحاب خود.
از امام صادق(ع) و از جابر از امام باقر(ع) روایت کرده که در معنای جمله « و لا مرنهم فلیغیرن خلق الله» فرمودهاند: یعنی شیطان دستورشان میدهد به اینکه امر خدا را به هرچه امر کرده تغییر دهند.[21]
« إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا [22]؛ همانا آنان که از شما در جنگ پشت کردند و منهدم شدند آنها را به سبب نافرمانی و بدکرداریشان به لغزش افکند».
مطابق تفسیر مجمع البیان[23] این آیه درباره کسانی نازل شده است که در جنگ احد فرار کردند از اینجا معلوم میشود که کسانی که در زندگی لغزشهایی داشتهاند شیطان آن لغزشها را دیده و ثبت کرده و برای روزی که انحراف آنها را بخواهد به کار میگیرد.
برخی اعمال انسان باعث میشود که شیطان طمع کرده و آرزوی انحراف انسان را در دل داشته باشد از کارهای شیطان میتوان این را نام برد که محبت غنیمت یا مال دنیا و حرص به بقاء در دنیا را برای انسان، زیبا جلوه میدهد که ضعفهای انسان نمودار میگردد و از طلب آخرت و یاد حقیقت غافل میماند.
یکی از عوامل گریز از دین نیز همین است، اینکه کارهای زشتی که افراد در زندگی مرتکب شدهاند آنقدر برایشان درونی شده و توبه نکرده باشند که در هنگام رویارویی با دشمن از خود ضعف نشان بدهند حتی اگر فرمانده جنگ ولی معصوم الهی باشد از این رو باید دشمن را نه تنها در زندگی روزمره که در سختیها و مشکلات نیز شناخت و مراقب اعمال وی وسوسه هایی که ایجاد میکند، بود.
« يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا[24] ؛ ( برخی از افراد که ایمان آوردهاند) میخواهند شکایت خود را پیش طاغوت ببرند در حالی که به آنها امر شده است که به طاغوت کافر گردند و شیطان می خواهد آنها را به گمراهی دوری بکشاند».
این بدان معناست که قبول حکمیت و قضاوت طاغوت و کسی که اهل بندگی خدا نیست از دلخواهیهای شیطان است، ذکر این آیه پس از آیه اولوالامر نشان می دهد که برخی افراد منافقانه راضی به حکم خدا و رسول نیستند و به طاغوت حاکم غیر حقی که طغیانگر است مراجعه میکنند که این نیز از کارهای شیطان است.
« إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَعَنِ الصَّلَاةَ [25]؛ شیطان می خواهد که با شراب قمار بین شما دشمنی و کینه بیفکند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد».
از کارهای دیگر شیطان گسترش شراب و قمار و دور کردن مرد از یاد خدا و نماز که فلاح و سعادتش را در پی دارد.
« وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ [26] ؛ شیطانها به دوستانشان وحی میکنند که با شما مجادله کنند».
گاهی از اوقات بحثهایی در زمینههای مختلف دینی پیش می آید که باعث ایجاد فضای بحث و جدال خاصی میگردد. وقتهای بسیاری تلف شده و عمر افراد برسر جدالی بیهوده می گذرد. حتی برخی از اهل علم و علما نیز مشغول پاسخگویی به شبهات بیهودهای می شوند که که هر از گاهی به میان می آید. در این حین باید شناخت و آگاهی داشت که آیا این مجادلهها و شبهات و پاسخها تا چه حد، پاسخگویی به نیاز فطری و حقطلبی افراد است و تا چه حد مجلس آرایی و جلوهگری خودنمایی علمی یا غیرعلمی از کاهای شیطان است که همواره کاری می کند که در میان مسلمین یا بین مسلمین و غیر آنها بحث و جدال باقی بماند.
جالب است بدانیم در شأن نزول این آیه در مورد خوردن گوشت با ذبحه و تزکیه نازل شده آمده است برخی از مشرکین سخنی را به دهان مؤمنین انداختهاند که چطور حیوان ذبح شده به دست شما حلال است و اما حیوانی که خدا آن را کشته خوردنش حرام میباشد؛ قرآن به این پرسش پاسخ نداده بلکه پاسخ این است که این سئوال از القائات شیطانی است. اگرچه علامه بزرگوار صاحب تفسیر المیزان[27] اینگونه پاسخ فرموده اند که خوردن گوشت حیوان میته فسق است و خوردن گوشت ذبیحه حلال. زیرا دربین محرمات الهی اسمی از حیوان تذکیه شده برده نشده است اما نفس پاسخ ندادن به این شبهه توسط قرآن نشان میدهد که شبهات پاسخ دار هستند و اهل علم و اهل فقه میتوانند پاسخگو باشند ولی الزامی به پاسخ دادن و اتلاف وقت برای سؤالاتی که از سر لجاجت یا حسادت یا جدال بیهوده یا جوسازی است نیست البته تشخیص این امر نیز نیاز به تیزبینی و کارشناسی دارد. به هر حال خداوند برخی از شبهات را شیطانی و اطاعت و مهم شمردن برخی سؤال کنندگان را حرکت به سمت شرک می شمارد.
« قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [28]»
حضرت یعقوب در پاسخ به حضرت یوسف که خواب خود را حکایت کرد فرمود: پسرکم رؤیای خود را برای برادرانت تعریف نکن که برای تو نقشه ای بکشند شیطان برای انسان دشمن آشکاری است.
معنای آیه چنین است«پسرکم عزیزم داستان رؤیای خود را برای برادرانت شرح مده زیرا به تو حسادت میورزند و از کار تو در خشم شده نقشهای برای نابودیت می کشند شیطان هم از همین معنا استفاده کرده فریب خود را بکار میبندد یعنی به دلهای آنها راه یافته نمیگذارند از کید بر تو صرف نظر کنند چرا که شیطان برای آدمیان دشمن آشکاری است.[29] شیطان حتی در افکار سریع انسان رخنه می کند.
با ذکر نمونه هایی از روایات درباره شیطان و دشمنی وی بحث را پی میگیریم.
«عبداللهبن سنان قال ذکرت لابی عبدالله(ع) رجلاً مبتلی بالوضو و الصلوه و قلت هو رجل عاقل فقال ابو عبدالله وای عقل له و هو یطیع الشیطان؛ عبدالله بن سنان می گوید با امام صادق(ع) درباره مردی سخن گفتم که در وضو ونمازش وسواس است و در ضمن او را عاقل به شمار آوردم. حضرت فرمود: چه عقلی دارد در حالی که از شیطان اطاعت میکند».
این روایت بیانگر نقش شیطان در وسواس و فعالیت شیطان برای وسوسه در عبادات است. این کار میتواند باعث آزار و دور شدن دیگران از دینی که یک فرد به آن مؤمن است باشد این حرکت افراطی اگرچه عبادی شمرده شده است اما شیطانی و مورد نکوهش اولیای دین میباشد.
از حضرت صاحب الزمان(عج) نقل شده است که فرمود: «فما ارغم الف الشیطان بشیءٍ افضل من الاصلاه فصلها و ارغم الشیطان[30] ؛ هیچ چیز بهتر از نماز بینی شیطان را به خاک نمیمالد پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بزن».
این روایات نشان دهنده فعالیتهای شیطان در تمام زمینههای غیر عبادی است اینکه شیطان با نماز خوار و ذلیل میشود بدین معنی است که نماز باعث جدا شدن انسان از شیطان و فحشا و منکر می شود یعنی زمینه اصلی فعالیت شیطان امور غیر عبادی به معنای جدا کردن افراد از بندگی است.
«عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله قال سألت ابا عبدالله عن رجل حَلَفَتْ ان یقتل ولده قال ذلک من خطوات الشیطان[31] ؛ عبدالرحمن میگوید از امام صادق(ع) درباره مردی پرسیدم که سوگند خورده که فرزند را بکشد فرمود این از قدمهای شیطان است». با توجه به آیاتی که میگویند از قدمهای شیطان پیروی نکنید، حضرت تذکر فرمودهاند که اصل این فکر را نباید پیگیری کرد. از قدمهای شیطان است که انسان قسم و سوگند را که امری الهی و پاک است با قتل نفس محترمه که امری زشت و گناه است ترکیب کند. از فعالیتهای شیطان و شاید از فعالیتهای مهم وی این است که امور غیر شرعی و ناپاک را با عنوانهای الهی و مقدس ترکیب کند و بدینسان اعمال افراد را برایشان زیبا کند و زینت دهد. در این حال مرتکب گناه و حتی گناه کبیره، احساس آلودگی و زشتی نمی کند و به گمان این است که امری مقدس را اجرا می کند و خود را از خوبان به شمار میآورد واین همان فریب شیطانی است که خداوند انسان را به آن هشدار داده است.
عن رسول الله(ص): «المُصرُّ علی الذنب مع الاستغفار یستهزیءُ بنفسه و یسخر منه الشیطان[32] ؛ کسی که با وجود اصرار بر گناه استغفار هم میکند خود را مسخره کرده و شیطان هم او را مسخره میکند». یعنی پس از اینکه شیطان گناه را در افراد مستقر کرد و آنها را در عین دینداری، گناهکار حرفهای ساخت، باز هم کار خود را تمام شده نمیبیند و باز هم فرد را به پستی میکشد و حتی از خود نیز نمیداند برخی افراد هستند که شیطان از آنها پیروی میکند یعنی آنها را دانشمندتر و خبرهتر از خود میداند[33] ولی برخی از بیخردان هستند که شیطان گمراهشان کرده و آنها را مسخره میکند و بازیگرشان می سازد.
« من روی عن مومن روایه یرید بها شینه و هدم مروته لسییقط من هعین الناس اخرجه الله من ولایته الی ولایه الشیطان[34] هر کس از مؤمنی چیزی نقل کند که بخواهد او را تخریب کند و اعتبارش را از بین ببرد که از چشم مردمان بیفتد خداوند او را از ولایتش به سرپرستی شیطان منتقل میکند». از این روایت میتوان فهمید ولایت و سرپرستی شیطان دارای شؤون مختلفی است از جمله از بین بردن اعتبار مؤمنین ردّ یکدیگر،ایجاد جو بیاعتمادی و بدبینی، تحقیر افراد و از بین بردن بردری و صمیمیت و دوستی.
از عوامل گریز از دین نیز که با این فعالیتهای شیطان و دشمن همه انسانها حاصل می شود نباید غافل بود. بسیاری از اوقات گریز ازدین نتیجه فعالیتها و سرپرستیهای شیطان است که مردم، حرفی را درباره یک مؤمن باور میکنند و تحقیر او به قیمت گران و معادل بیدینی تمام میشود. چه بسا که فردی که از نظرها میافتد از دینداران معتبر و یا علمای دینی بزرگ باشد. تاریخ شواهد زیادی را براین معنا به دست می دهد و بد بینیهای فراوانی را که بدین سبب ایجاد شده آشکار میسازد.
«عن ابی عبدالله(ع) قال کان رجل فی الزمن الاول طلب الدنیا من حلال فلم یقدر علیها فطلبها من حرام فلم تجود علیها افلا ذلک علی شیء یکثر به مالک و دنیاک و تکئر به تبعتک قال بلی قال تبتدع دینا و تدعوا الناس الیه ففعل فاستجاب اله الناس و اطاعوه و اصاب من الدنیا[35] ؛ از امام صادق نقل شده است که فرمود در زمانهای دور مردی بود که دنبال دنیای حلال رفت و آن را به دست نیاورد حتی دنیا را از حرام هم خواست و به دست نیاورد آنگاه شیطان به نزد وی آمد و گفت ای مرد دنیای حلال خواستی و به دست نیاوردی حتی از حرام هم خواستی و به دست نیاوردی میخواهی تو را به کار راهنمایی کنم که مالت زیاد و دنیایت وسیع و پیروانت بسیار باشد گفت بله، گفت دینی را از پیش خود بساز و مردم را به آن دعوت کن، ان مرد همین کار را کرد، مردم قبولش کردند و از وی اطاعت کردند و بدین ترتیب به دنیا دست یافت».
دنیاطلبی و پول دوستی و امثال آن دستاویز خوبی است که شیطان در زندگی افراد وارد شود و از آن بدتر میل به معروفیت و شهرت است که به هر وسیلهای به دست بیاید و صاحبش را راضی کند. از رفتارهای شیطان میتوان اشاره کرد به اینکه دوست دارد افرادی که آمادگی و لیاقت کفر و شرک و گناه دارند از مسیر حق منحرف و تابع خویش کند. هواهای نفسانی و وسوسههای شیطان دو روی یک سکهاند که هر دو گمراهی را برای بشر حاصل میآورند و حاصل نیز به جز خسارت و پشیمانی نیست.
آیات درباره شیطان بسیار و روایات نیز فراوان است اما مجال گسترش این مقال نیست ازاین رو به رفتار کافران و دشمنان دیگر در قرآن و روایات میپردازیم.
« مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللَّـهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّـهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ [36]؛ کافران از اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که از جانب پروردگارتان خیر و نیکویی به شما برسد».
یعنی از کافران این است که مانع ایجاد هر نوع خوبی در جامعه اسلامی شوند. این خوبیها میتواند شامل امنیت، عدالت و رفاه باشد. همانگونه که در روایت حضرت صادقA آمده است[37] و همچنین تمام خوبیهای فردی و اجتماعی دیگر مثل اجرای احکام و حدود، داشتن تفکرات الهی و معارف توحیدی، اخلاق حسنه یا مهربانی و کرامت و دینداری و دینمداری. کافران میخواهند همه خوبیهای جامعه از آن رخت ببندد.
« وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّـهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[38] ؛ بسیاری از اهل کتاب، پس از اینکه حق برایشان آشکار شده می خواهند که شما را از روی حسادتی که دارند بعد از ایمانتان به کفر برگردانند».
یعنی در اهل کتابی که دشمن شما باشند حسادت هست و این حسادت حتی ممکن است باعث گمراه کردن شما هم بشود یعنی کاری کنند که شما از دین خود بگریزید حتی اگر خودشان هم متحمل ضرر بشوند.
« زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّـهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ [39]؛ زندگی دنیا برای کسانی که کافر شدند زینت داده شده و آنها کسانی را که ایمان آوردهاند مسخره میکنند».
« مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّـهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا [40]؛ درباره آیات الهی به جز کافران به بحث و جدال نمیپردازند».
این معنا از آیه منصرف به بحث و جدالی است که کفار راجع به آیات میکردند تا به گمان خود قرآن را باطل نمایند و آن را عذر خود قرار دهند. چنانچه در آیه بعد فرمود: « وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ؛ غرض کفار از جدال و نزاع با اهل حق باطل کردن حقیقت قرآن است».
« وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ ۖ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[41] ؛ کسانی که کافر شدند به کسانی که ایمان آوردند گفتند راه ما را پیروی کنید و ما خطاهای شما را به گردن میگیریم در حالی که آنها ذرهای از خطاهایشان را هم به دوش نمیگیرند بلکه آنها دروغگویند».
قرآن کریم از فعالیتهای کافران را این میداند که به راه خود دعوت می کنند و اظهار میدارند که پاسخگوی تبعات آن نیز هستیم در حالی که آنها به هیچ وجه مسئولیتی به گردن نمیگیرند و درغ می گویند. از خصوصیت کافران شانه خالی کردن از بار مسئولیت است خواه مسئولیتی که بر اثر اعمال خود در عالم امر الهی پیدا میکنند و خواه مسئولیتی که در خلق خدا دارند.
« وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ[42]؛ فرعون به حضرت موسیA گفت: تو کافر بودی(آن فرد را در آن درگیری کشتی)
از کارهای کافران این است که با استفاده از اصطلاحات دینی مؤمنان و بندگان خداوند را محکوم میکنند و این باعث اغتشاش ذهن مخاطب جاهل می شود و مفاهیم دینی را در وی سست و حداقل بیخاصیت مینماید. لذا حضرت موسی در جواب فرمود: آن کاز را در حالی انجام دادم که قصد کشتن نداشتم.[43] یعنی کافر بودن خود را تأیید نفرمود و خلط مفاهیم را رد کرد گاهی مفاهیمی که توسط کفار بکار برده میشود همان مفاهیم دینی است و عمدی در کار است که مفاهیم دینی از جایگاه خود خارج شود کاری که یهود برای تحریف دین انجام دادند.
« وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَـذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ[44] ؛ اشراف قوم آن رسول که کافر شده بودند و لقای آخرت را تکذیب میکردند و ما در زندگی دنیا بهره مند شان کرده بودیم به مردم گفتند این شخص غیر از بشری مثل شما نیست او هم از آنچه شما میخورید می خورد و از آنچه شما میآشامید میآشامد».
از آنجا که جمیع اقسام کافران در قرآن، دشمن نامیده شدهاند یکی از رفتارهای دشمنان این است که فردی که پرچمدار مذاهب و شعار حق در جهان هستند را فوق عادی و بالاتر از جدش میشمارند و این از مغالطه های کفار است. این کلام به دو وجه قابل تبیین است وجه اول اینکه کفار این علاقه را تبلیغ میکنند که کسی که دارای ابعاد، ماورائی و بالاتر از اندازههای بشری است شایسته کارهای معنوی و الهی است. کسی که کارهای معمول بشر را انجام میدهد نمی تواند عهده دار مسئولیت ارتباط با خدای جهان باشد و این اگر در ذهن افراد جا بگیرد میتواند برای دین بسیار خطرناک باشد وجه دوم این کلام که بعدها ظاهر شد این است که کسانی که داعیه دار و عهده دار دین و پیشوایان حق در جهان هستند باید بالاتر از سطح مردم به شمار بیایند.
آنقدر بالا و عظیم که به تصور نیاید این ریشه غلو و افسانه سرایی درباره پیشوایان دینی است که به تحریف دین نیز انجامیده است از حضرت امیرA نقل شده است که دو طائفه درباره من هلاک شدند کسی که از محبت غلو میکند و کسی که از سر دشمنی نابجا و ناسزایم میگوید.[45]
« وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا[46] ؛ چون آیات روشن ما را بر آنان بخوانند کسانی که کافر شدهاند به کسانی که ایمان آوردهاند میگویند کدام یک از دو گروه مکان بهتر و مجلس آراستهتر دارند».
گویا مراد کفار این بوده که بگویند مقام و مجلس ما را از مقام و مجلس مؤمنین که بیشتر فقرا و بردگان هستند شکوهمندتر است. چیزی که هست کلام خود را به صورت استفهام و سؤال درآوردهاند و... کنایهي فریقین برای این ادعا و خیال بوده که مؤمنین هم خودشان این معنا را میدانند و اگر از ایشان سؤال شود بدون تردید حرف ما را میزنند و معنای آیه این است که چون آیات ما که ظاهر در حجیت و واضح در دلالت است برای مردم- یعنی دو فریق کافر و مؤمن- خوانده شود. با اینکه هیچ جایی برای تردید باقی نمیگذارد معذلک فریقی از ایشان که همان کفار باشند به فریق دیگر که مؤمنین باشند خطاب میکنند که خودتان انصاف دهید کدامیک از ما دو فریق از جهت خانه و مجلس بهتریم؟ ناگزیر خواهند گفت: کفار و مقصودشان از این حرف این است که لازمه بهتر بودن زندگی ما این است که سعادت در طریقه و ملت هم با ما باشند چون سعادتی ماورای تمتع متاع حیات دنیا وجود ندارد پس حق با ماست.[47]
این یکی از تبلیغات کفار است که باعث تخریب بسیاری در بین اهل ایمان و اهل اسلام شده است. صورت این تبلیغ چنین است: اگر سعادتی در کار باشد باید سعادت دنیا و آخرت با هم باشد و سعادت آخرت از سعادت دنیا نشأت میگیرد و منتج میشود. پس کسانی که در دنیا دارایی و امکانات خوبی ندارند با توجه به اینکه آخرت هنوز ظاهر نشده است می توان چنین نتیجه گرفت که اگر خداوند میخواست آنها به سعادت برسند در دنیا هم به آن چیزهایی عطا می کرد. این شکل استدلال به صورتهای نو و کهنه نیز درآمده است و در زبان عوام و خواص هر دو جاری است ولی باید گفت این تنها یک تبلیغ است اساس در سعادت سعادت اخروی و علائم سعادت نیز روحانی و الهی است ممکن است کسی دارا نباشد و از تمتعات دنیوی نیز بهرهمند باشد، اما از بندگان خاص اولیای خدا به حساب بیاید کما اینکه طبقه ضعیف و پابرهنه از نزدیکان به انبیای عظام بودهاند.
بلی، نباید انکار کرد که سعادت اخروی لازمه اش بیچارگی و بدبختی دنیوی نیست اما قانون، شروع سعادت اخروی از سعادت دنیوی است. توضیح بیشتر را در جای خودش واگذار می کنیم.
« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً [48]؛ کسانی که کافر شدند اموالشان را صرف میکنند که از راه خدا منحرف کنند آن را صرف میکنند و سپس برایشان حسرت خواهند خورد».
از رفتارهای کافران خرجهای گران و انجام پروژههای بسیار بزرگ و اعجاب آور در اموری است که باعث انحراف مخاطبان از حق و حقیقت میشود.
یکی از عوامل گریز از دین نگاه به همین شیوه تبذیر و لخرجیهایی است که در مسیر باطل انجام میشود و دل افراد را به خود مشغول و فکرشان را تسخیر میکند.
به روایت بلندی از حضرت امیر(ع) درباره کفر و رفتار کافران اکتفا می کنیم:
« عن امیر المؤمنین(ع) بنی الکفر علی اربع دعائم الفسق و الغلو و الشک و الشبهه والفسق علی اربع شعب علی الجفاء و العمی و العقله و العتو فمن جفا احتقر الحق و مقت الفقهاء و اصّر علی الحنث العظیم و من عمی نسی الذکر و ابتع الظن و بارز خالقه و الحّ علیه الشیطان و طلب المغفره بلا توبه ولا استکانه ولا غفله و من غفله و من غفل جنی علی نفسه و انقلب علی طهره و حسب غیه رشداً و غرته الامانی و اخذته الحسره و الندامه اذا قض الامر و انکشف عنه الغطاء و بداله ما لم یکن یحتسب و من عتا عن امرالله شک و من شک تعالی الله علیه فاذله بسلطانه و صغّره بجلاله کما اغتّره بربره الکریم و فرّط فی امره و العلوّ علی اربع شعب علی التعمق بالرأی و التنازع فیه و الرنیغ و الشقاق فمن تعمق لم ینب الی الحق و یزداد الا غرقاً فی الغمرات و لم تنحسر عنه فتنهً الا غشیته اخری و لنخرق دینه فهویری فی امر یربح و من نازع فی الرأی و خاصم شهر و بالعثل من طول اللجاج و من زاغ قبحت عنده الحسنه و حسنت عنده السیئه و من شاق اعورت علیه طرقه و اعترض علیه امن فضاق علیه مخرجه اذا لم یتبع سبیل المؤمنین والشک علی اربع شعب علی المریه والهوی و التردد و الاستسلام و هو قول الله عز و جل فبأی آلاء ربک تتمادی و الشبهه علی اربع شعب: اعجاب بالزینه و تسویل النفس و تأویل العوج و لبس الحق بالباطل و ذلک بانّ الزینه تصدف عن البینه و عن تسویه النفس تقحم علی الشهوه و ان العوج یمیل بضاحبه میلا عظیماًّ و انّ اللبس ظلمات بعضها فوق بعض فذلک الکفر و دعائمه و شعبه[49] ؛
امیر المؤمنین(ع) فرمود : کفر بر چهار پایه استوار شده،فسق،غلو،شک،شبهه. فسق نیز بر چهار شعبه است، جفا، کوری، غفلت، سرکشی. پس هر که جفا کند حق را کوچک شمرده، و فقرا را دشمن داشته و بر گناه بزرگ اصرار کرده است. و هر کس کور دل شود ذکر حق را فراموش کند و در اصول دین یا در تمام احکام دین پیروی از گمان کند و با آفریننده خود جنگ کند و شیطان بر او چیره گردد و بدون توبه( و پشیمانی از کرده خویش) و(همچنین) بدون زاری (درطلب آمرزش) و بدون غافل نبودن از گناه آمرزش خواهد و هر کس غفلت کند بر خود خیانت کند( و خود را به هلاکت افکنده و از دین حق) به پشت برگشته و گمراهی خود را رشد و صلاح پنداشته و آرزوها ( و وعدههای دروغین شیطان) او را فریب دهد( و سرگرم کند) و حسرت و پشیمانی در هنگامی که کار از کار بگذرد و پرده برداشته شود او را فرا گیرد و برایش آشکار گردد که آنطور که او می پنداشت نبوده و هر که از فرمان خدا سرکشی کند به شک افتاده و هر که به شک افتد خدا بر او بزرگی( و غضب) کند و او را به سلطنت (و قدرت) خود خوار سازد، و(نزد خلایق) به وسیله جلال و عظمت خود او را کوچک کند چنانچه پرورگار کریم خود فریفته شده و مغرور شود(و کرم او را دستاویز کرده) و در فرمان او کوتاهی کند. و غلو بر چهار شعبه است: بر تعمق بر رأی و دقت بسیار نمودن، تنازع در رأی انحراف قلبی، شقاق( و دشمنی کردن با حق پرستان) پس هر که بسیار دقت( و خرده بینی) کند به حق نگراید جز غرق شدن در امواج خروشان( شبهات و اباطیل) نیفزاید، فتنه از او دور نشود و گرهی از عقدههای افتادی او باز نشود جز اینکه فتنه دیگری( و مشکل تازهای) گریبانگیرش شود و پرده دینش دریده شود و در کار او هرج و مرج شود( و حق و باطل به یکدیگر آمیخته گردد و هر که در رأی نزاع و ستیزه کند به حماقت( یا به سستی و بزدلی) شهره گردد( واین به خاطر لجبازی دامنه دار (اوست) و هر که انحراف قلبی پیدا کند خوبی در نزد او زشت گردد و بدی در نظر او زیبا گردد و هر که با حق پرستان دشمنی و نزاع کند راههای زندگی بر او تیره و تاریک گردد و کار بر او دشوار شود و به تنگنایی دچار شود که راه خلاصی از آن بسته شود زیرا از راه مؤمنین پیروی نکرده است.
و شک دارای چهار شعبه است، مریه( یعنی تردید، شک و جدل)، هوی،، تردد و تسلیم در برابر نادانی و اهل آن و این معنای گفتار خداوند است که به کلام نعمت پروردگارت ستیزه جویی میکنی؟ و شبهه بر چهار شعبه است، شادمان شدن به زینت( دنیا یا رأیهای فاسدهای که نزد خود زینت داده) و خودآرایی( به اباطیل) و باز گرداندن کجی( با نظر خود) و در آمیختن حق به باطل و این برای آن است که زینت انسانی را از بینه( و برهان روشن بازدارد) و خود آرایی مایه افتادن در شهوت است و کجی صاحب خود را به انحراف بزرگ میکشاند و آمیختن حق به باطل تاریکیهایی است که رویهم انباشته این است کفر و شعبه های آن».[50]
تفسیر شیوا و امروزی این روایت میتواند راهگشای خوبی برای درک رفتار و عملکرد کافران باشد براستی که فسق و فجور، علو و زیادهگویی شک و تردید و شبهه و ترکیب حق و باطل از ارکان جهان کفر و کفر مدرن هستند آیا در تهاجم وسیعی که به ارزشهای دینی می شود و کریز افراد پاک نهاد از عوام یا خواص و حرکتهای ضد دینی و ضد فرهنگی کسانی که از دین گریزان و با حاکمیت آن مخالفند بیانی بهتر از این میتوان یافت به دشمن چنین خواصی دارد و بدین ترتیب حتی- به تعبیر روایت- گاهی با دقتهای افراطی و زیاد در همه امور و از جمله امور دینی، اقدام به اشکال تراشی، تحقیر حق، تغییر منطق و به جای گذاشتن فرهنگی می کند که همه چیز سیال است حقیقتی وجود ندارد و اگر هست مشکوک است. فرهنگی که در آن، دین توجیه ندارد اما فساد و فسق توجیه پذیر است؛ درگیریها با دینداران صحیح است اما دفاع دینداران صحیح نیست و بالاخره فرهنگی که در آن کفر، حق و حق کفر شناخته میشود.
پی نوشت:
[1]) انعام:142.
[2]) نساء:101.
[3]) از مضامین آیه 150،سوره نساء.
[4]) مضمون آیه 44 سوره مائده.
[5]) مضمون آیه 47، سوره عنکبوت.
[6]) مضمون سوره کافرون.
[7]) مضمون آیه 98،سوره بقره.
[8]) مضمون آیه الکرسی.
[9]) مضمون ایه 76، سوره نساء.
[10]) مضمون آیه 77، سوره مائده.
[11]) کهف:50.
[12]) شعراء:77-75.
[13]) طه:39.
[14]) انعام:112.
[15]) حج:3.
[16]) بقره: 169.
[17]) ثقفی تهرانی،محمد،تفسیر روان جاوید،ج1،ص210.
[18]) نحل: 98.
[19]) نساء: 119.
[20]) روم:آیه30.
[21]) طباطبایی،محمدحسین،تفسیرالمیزان،ج5،ص111.
[22]) آلعمران:155.
[23]) طبرسی،ابوعلی فضل بن حسن،مجمعالبیان،ج4،ص306.
[24]) نساء:60.
[25]) مائده:91.
[26]) انعام:121.
[27]) طباطبایی،محمدحسین،تفسیرالمیزان،ج7،ص450.
[28]) یوسف:6-5.
[29]) طباطبایی،محمدحسین،تفسیرالمیزان،ج11،ص105.
[30]) علی بن حسن(شیخ طوسی)،ابوجعفر محمد بن علی،تهذیبالاحکام فی شرح مقنعه،ج2،ص175.
[31]) حرعاملی،محمدبن حسن،وسایلالشیعه،ج23،ص222.
[32]) حسن بن ابی الحسن دیلیمی،ابومحمد،ارشادالقلوب،ج1،ص47.
[33]) اعراف:175.
[34]) حسین بن بابویه(صدوق)،محمد بن علی،امالی،ص486.
[35])همو،ثوابالاعمال و عقاب الاعمال،ص258.
[36])بقره:105.
[37]) حرانی،حسنبنعلی،تحف العقول،ص319.
[38])بقره:109.
[39]) بقره:212.
[40]) غافر:4.
[41]) عنکبوت:12.
[42]) شعرا:19.
[43])شعرا:20.
[44]) مؤمنون:33.
[45]) ابن ابیالحدید،شرح نهجالبلاغه،ج18،ص282.
[46]) مریم:73.
[47]) طباطبایی،محمدحسین،تفسیر المیزان،ج14،ص135.
[48]) انفال:36.
[49]) کلینی،محمدبن یعقوب،اصول کافی،ج2،ص393-391.
[50]) کلینی،محمدبن یعقوب،اصول کافی،ج3،ص104-107.