امام خمینی! نوحی که طوفان به پا کرد...

16:03 - 1400/03/13

امام خمینی فقط بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران نبود. با کاری که حضرت امام انجام داد، باید او را بنیانگذار همه انقلابهای دنیا لقب داد؛ چراکه نه تنها کشورهای عربی، بلکه سایر ملت ها انقلاب خود را وام دار انقلاب خمینی می دانند و این سر نترس، شجاعت و مبارزه با ظلم و ظالم را از ایشان و انقلاب ایران یاد گرفتند.

سید روح الله موسوی خمینی

در هر عصر و دوره ای افرادی بوده‌اند که بخاطر قدرت مدیریت و شخصیت والای خود، رهبری مردم را بر عهده داشتند و مردم، نه تنها از آنها پیروی می‌کردند بلکه همواره ایشان را الگوی خود قرار می‌دادند و سعی می‌کردند خود را شبیه به او کنند؛ مانند سردار سلیمانی که محبوب همه بود و اکثر قریب به اتفاق مردم دوست داشتند مثل ایشان باشند.
رهبری که با نفس مسیحایی خود و با بهره گیری از یک نیروی الهی چنان دگرگونی در جهان ایجاد کرد که دیگر به واسطه آن هیچ مظلومی در برابر ظلم ظالم سکوت نمی کند و همگان برای احقاق حق خود تلاش خواهند کرد. تحولی در عالم ایجاد کرد که جز پیامبران الهی از دست کسی بر نمی آمد.
همه ما از ابتدا انسان معمولی هستیم مثل هم هستیم اما مهم طرز فکر، هدف و اندیشه ماست که شخصیت ما را تشکیل می دهد؛ چراکه این هدف هاست که انسان را خاص می کند؛ طرز تفکر و بینش است که انسان را بالا می برد و روح بزرگ است که از انسان یک اعجوبه و الگوی می‌سازد. سید روح الله موسوی، نیز مانند همه ما انسان معمولی بود اما شجاعت و خدا ترسی او، اهداف والای او و روح بزرگی که داشت او را تبدیل به رهبری جهانی یعنی امام خمینی کرد.
امام خمینی (رحمت الله علیه) بزرگترین رهبر جهان در دوران معاصر است که نه تنها مردم کشور خودش، بلکه مردم کشورهای مختلف در سرتاسر جهان، او را دوست می‌دارند و راه و روش او را سرمشق و سرلوحه خود قرار می‌دهند؛ بخاطر همین، بسیاری از انقلاب های دنیا، انقلاب خود را از انقلاب امام خمینی الهام گرفته‌اند. (1)
بنابراین امام خمینی، فقط بنیانگذار یک انقلاب در ایران نبود؛ بلکه بنیانگذار مبارزه با ظلم و دیکتاتوری در کل جهان بود؛ بنیاگذار یک تفکر انقلابی بود و بنیانگذار یک مکتب اساسی و اصولی در دنیا بود. کاری که امام کرد هر کسی جرأت انجام آن را نداشت.
در طول تاریخ بسیاری از افراد از خود شجاعت و شهامت نشان داده‌اند، بسیاری با ظلم و ستم مبارزه کرده‌اند اما نام هیچ کدامشان به اندازه امام خمینی (ره) درخشان و وزین نیست و این، بخاطر عظمت روحی این مرد الهی است که با استعانت و تکیه بر خدا، حرکت عظیم مردمی را شروع و هدایت کرد و برخلاف سایر انقلاب‌ها توانست آن را به نتیجه برساند؛ ثمره این انقلاب درخت تنومندی است که پس از 40 سال دشمنی پی در پی برای ریشه کنی آن، همچنان بر روی پاهای خود استوار ایستاده است و روز به روز بیشتر رشد می کند.

البته اگر حضرت امام، همچون پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) این آینده نگری را نداشتند و به فکر آینده این نظام نبودند هیچ وقت انقلاب، چهل سالگی را به خود نمی دید. ایشان با تشکیل خبرگان رهبری و معرفی مقام معظم رهبری به ما نشان دادند که یک رهبر الهی همیشه عاقبت اندیش است و نه تنها ایجاد انقلاب الهی برایش اهمیت دارد بلکه از آن مهمتر به حفظ و تداوم انقلاب بعد از خود نیز توجه دارد. البته این بدان معنا نیست که ایشان رهبر بعد از خود را انتصاب کردند بلکه همانطور که می دانید انتخاب ولی فقیه از جانب خدا و کشف آن به عهده خبرگان رهبری است همانطور که حضرت امام به آیت الله منتظری نیز خیلی عنایت داشتند  و قرار بود ایشان در این جایگاه قرار بگیرند لکن طبق قاعده لطف که از سنت های خداست، پروردگار عالم مسیر را به نحوی پیش بردند که مجلس خبرگان بر رهبری آیت الله خامنه ای متفق القول شوند و ایشان را به عنوان رهبر جامعه اسلامی پس از امام راحل (ره) اعلام کنند.
بنابراین فرقی که انقلاب ایران، با انقلاب‌های منطقه داشت در چند چیز بود؛ اولاً انقلاب ایران همانطور که از اسمش مشخص پیداست، انقلابی اسلامی بود یعنی هدف، خدا بود؛ انقلابی که هدفش ایجاد حکومتی خدایی باشد و صاحبش خدا باشد در همه جا مثل قضیه طبس از حمایت صاحب خود بهره خواهد برد؛ بخلاف دولت های عربستانی مثل ابن زبیر که پس از شنیدن حمله یزید به کعبه گفت خدا از خانه خود دفاع می کند و نیاز نیست ما اقدامی کنیم؛ درست است که صعودی ها و دول عربستانی نیز قائل به اسلامیت حکومت خود هستند و با این شعار روی کار آمدند اما وجه تمایز نظام اسلامی ایران با نظام دیکتاتور عربستانی و زبیری در شرعی بودن و وجود رهبری از جانب خداست. نظام آنها پادشاهی و انتصابی است بنابراین مشروعیت ندارند ولکن در جمهوری اسلامی، ولی فقیه جامع الشرایطی که ادامه  دهنده ولایت انبیاست حکومت می کند. بنابراین فرق دیگر انقلاب اسلامی ایران در رهبری الهی است؛ یعنی رهبری که خود از مراجع و بزرگان دین بوده و در علم و تقوا و خدا ترسی، سرآمد می باشد و هرکاری می کند مطابق دین و شریعت و خواست مردم است. بخاطر همین مردم سالاری دینی است که چنین نظامی در حکومت و مردم داری کمتر دچار اشتباه می شود و مردم چنین کشوری قطعاً پشت ولی خود خواهند بود؛ بخلاف تفکر داعش و فرقه هایی شبیه آن که هرچند حکومت خود را اسلامی معرفی کردند اما به دلیل عدم اعتقاد به مرجعیت دینی همه را غیر از خود تکفیری و مهدور الدم می دانند. همچنین آنها فقط به ظاهر برخی روایات نبوی بسنده کرده و نقلیات را بر عقلیات مقدم می دارند در حالیکه جمهوری اسلامی ایران علاوه بر مشروعیت، یک نظام برخواسته از عقل است و مقبولیت مردم در آن حرف اول را می زند به همین خاطر همواره مسئولین این کشور را مردم انتخاب می کنند؛ مردمی که فقط کافی بود امام مطلبی را اشاره کند تا آنها سر و جان خود را نثار ایشان کنند. اطاعت مردم از امام خمینی بخاطر عشق و محبوبیت آنها به ایشان بود نه بخاطر شستشوی مغزی و تحریف و تحریک احساسات.
کدام رهبر را سراغ داریم که این همه پیرو و جان بر کف داشته باشد؟ مادری که همسر و فرزندانش را در جنگ تحمیلی از دست داده می گوید همه را در راه امام دادم و اگر باز هم پسری داشتم او را بخاطر امام به جبهه می فرستادم.
کدام رهبر را سراغ داریم که اینقدر مردم او را دوست بدارند به حدی که وقتی در بیمارستان بستری می شود برای او نذر می کنند و در تشییع جنازه او حدود 10 میلیون نفر یعنی یک ششم جمعیت کشور در آن زمان شرکت کنند؟ بنابراین امام خمینی قلب ها را تسخیر کرده بود؛ بنابراین فرق دیگر امام و انقلاب امام، حکومت بر دلها بود نه حکومت بر کشور.
امام خمینی قلب های مردم را احیا کرد؛ مردمی که به رعیت بودن و زورگویی نظام حاکم، به حق رأی نداشتن و به نبود امکانات عادت کرده بودند و هرچه شاه و خان می‌گفتند باید اطاعت می کردند، در چنین شرایطی امام آمد و فرمود همه چیز از آن مردم است و حاکم کشور، خادم ملت است نه پادشاه ملت. امام به مردم درس زندگی و حکومت داری آموخت. همین تفکرات امام بود که مردم را شیفته او کرده بود.
فلذا امام خمینی فقط استاد عده ای از طلاب و روحانیون نبود؛ بلکه او معلم اخلاق همه مردم بود. او همانند پیامبران الهی به مردم مکارم اخلاق می آموخت و اگر امام نبود این همه شهید والا مقام تربیت نمی شد و اسمی از ایران باقی نمی ماند. اصلا سردار سلیمانی از پرورش یافتگان همین مکتب است. فلذا اگر امام نبود امروز چیزی به نام اسلام وجود نمی‌داشت چراکه شاگردان او یعنی امثال حاج قاسمی نبودند تا بخواهند در مقابل داعش ملعون بایستند و آنها را از کشورهای اسلامی بیرون کنند.
فلذا حاج قاسم و امام هر دو مرد میدان بودند نه اهل دیپلماسی؛ اهل عمل بودند و نه اهل مسامحه و مماشات.
امیدوارم ما نیز مانند حاج قاسم که تا آخر پیرو خط امام بود، پیرو خط امام و شیعه او باقی بمانیم و فقط مثل برخی که ادعای پیروی از خط امام را دارند نباشیم؛ چراکه پسر نوح هم که باشی باز هم ممکن است اهلیت نداشته باشی.

پی نوشت:

1. تأثیر انقلاب اسلامی بر خیزش های مردمی در جهان عرب، ص 9.

 

امام خمینی نیز مانند همه انسانها در خانواده‌ای معمولی به دنیا آمد و همچون بقیه زندگی عادی داشت؛ اما چیزی که او را امام کرد روح بزرگ او بود. اگر کسی روح بزرگی نداشته باشد امکان ندارد بتواند تصمیمات بزرگ بگیرد و کارهای بزرگ انجام دهد. وجه تمایز امام خمینی با سایرین نه تنها در بزرگی روح او بلکه در تفکر و بینش او بود؛ چراکه اگر انسان ایدئولوژی درستی نداشته باشد آخرش می شود مانند بسیاری از چهره هایی که از ابتدا در خط اسلام بودند اما بعد به جاده خاکی زدند. اما از ابتدا، فکر خدایی داشت وگرنه ممکن نبود انقلابی به این عظمت را بتواند مدیریت و هدایت کند. شاگردان او، ابداعات او، پیش بینی های او و رفتار او همه حاکی از این اندیشه عمیق دارد.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 2 =
*****