جمهوری اسلامی با مدیریت استراتژیکی خود در منطقه، اولا مانع پیشروی غرب از سوی ترکیه به سوی مرزهای شمالی خود شد و ثانیا با بدست گرفتن فرماندهی میدانی در منطقه غرب آسیا از افغانستان تا سوریه و عراق عملا موجب شکست نقشه آمریکا در منطقه گردید.
پس از فروپاشى شوروى، دوران جنگ سرد به پایان رسید و از پى آن تحلیلهایى از وضعیت جدید ارائه میشد، که البته همگى براین پایه استوار بود که: فروپاشى شوروى به معنى پیروزى غرب است. از میان تحلیلهاى ارائه شده، دو نظریه توجه بیشترى را به خود معطوف کرد:
نظریه اول متعلق به فرانسیس فوکویاما بود که جهان آینده را نظامى تکقطبى و تحت سیطره لیبرال دموکراسى غرب مىدید و نظریه دوم به هانتینگتون تعلق داشت که معتقد بود دنیاى جدید به مرحلهاى رسیده که در آن نه کشورها و سیاستپردازان، بلکه تمدنها و فرهنگسازان نقشآفرینان اصلى را ایفا خواهند کرد. در سال 1993 پروفسور ساموئل هانتينگتون، استاد دانشگاه هاروارد و عضو شوراي امنيت ملي آمريكا در زمان جيمي كارتر كتاب "برخورد تمدنها" را ارائه داد.
طبق این نظر، چهار تمدن قدرتمند در دنیا باقی خواهند ماند که ناگزیر در گذر زمان با یکدیگر تقابلی جدی خواهند داشت. این چهار تمدن عبارتند از: تمدن غرب بر مبنای لیبرالیسم، تمدن چین بر اساس آموزههای کنفوسیوس، تمدن روسیه با شالودهی ارتدکس مسیحی و تمدن اسلامی با محوریت ایران. اما نکته اساسی اینجاست که سه تمدن دیگر بیش از هر کسی با تمدن غرب در تقابلاند.(1) براساس نظریه ساموئل هانتينگتون، غرب ناگزیر است برای مقابله با سه تمدن دیگر در قدم اول با تهیه یک نسخه استراتژیک، میان این سه کشور، دیوار جغرافیایی ایجاد کند تا این تمدنها به هم نزدیک نشوند. برهمین اساس برخلاف سند ۱۹۹۱، ناتو با محوریت آمریکا به منظورِ ایجاد شکاف میان تمدنهای سه گانه ( روسیه، چین، ایران) دست به گسترش مرزهای جغرافیایی خود زد.
پس از عضویت ترکیه در ناتو، پلن بعدی اوکراین بود تا بعد از استقرار پشتیبانی لجیستیکی در این دو کشور، آذربایجان،ارمنستان و گرجستان را درون مرزهای ناتو قرار دهند، ادامهی جریان گسترش جغرافیایی ناتو با تحت پوشش قراردادنِ قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان است، تا بدین وسیله با پوشش دو سوی دریای خزر با 8 کشور توسط ناتو، حائلی میان ایران و روسیه بیاندازند. فازِ نهایی این داستان روی کار آوردن دولت دست نشانده در افغانستان و پاکستان و عضویت آنان در ناتو بود تا بدین وسیله محاصره ایران و جدایی میان ایران و چین هم به سرانجام برسد.
اجرای این طرح در واقع از 11سپتامبر کلید خورد تا بدین بهانه، آمریکا بتواند نیروهای خود را به منطقه گسیل دارد، تا با تسلط کامل و میدانی، خود ناظر اجرای این طرح گسترده باشد. لشکرکشی به افغانستان و سپس هماهنگ کردن سیاستهای پاکستان در منطقه و سپس حرکت به سمت عراق و سوریه و تلاش برای ایجاد منطقهای ناامن، بخشی از همین جریان تلقی میشود.
اما جمهوری اسلامی با مدیریت استراتژیکی خود در منطقه اولا مانع پیشروی غرب ازسوی ترکیه به سوی مرزهای شمالی خود شد و ثانیا با بدست گرفتن فرماندهی میدانی در منطقه غرب آسیا، از افغانستان تا سوریه و عراق عملا موجب شکست نقشه آمریکا در منطقه گردید. ثمرهی این مدیریت استراتژیک را میتوان در فرار آمریکا از افغانستان و تحت فشار قرار گرفتن نیروهای فرامنطقهای درعراق وسوریه و ضربات متعدد لجیستیکی به نیروهای نظامی آمریکا در غرب آسیا، که در نتیجه عملا کارایی خود را از دست دادهاند، مشاهده کرد.
از سوی دیگر، روسیه نیز با درک خطر گسترش جغرافیای ناتو با ورود نظامی در اوکراین عملا در حال ایجاد سدی محکم علیه این نقشه شومی است که از سوی سیاستمداران غربی در حال اجرایی شدن است. با این وصف شاید بهتر علت تحریمهای گسترده غرب علیه روسیه پس از جنگ اوکراین را دریابیم، غرب سعی دارد با به زانو درآوردن روسیه به مقصود خود برسد اما از انجایی که توان مقابله نظامی را در خود نمیبیند، دست به تحریم و جنگ سیاسی-رسانهای زده است.
پینوشت؛
1. نظریه برخورد تمدنها ساموئل هانتينگتون منتقدانش، ص 22_50
هانتینگتون معتقد بود دنیاى جدید به مرحلهاى رسیده که در آن نه کشورها و سیاستپردازان، بلکه تمدنها و فرهنگسازان نقشآفرینان اصلى را ایفا خواهند کرد. طبق این نظر چهار تمدن قدرتمند در دنیا باقی خواهند ماند که ناگزیر در گذر زمان با یکدیگر تقابلی جدی خواهند داشت. این چهار تمدن عبارتند از: تمدن غرب، تمدن چین، تمدن روسیه وتمدن اسلامی با محوریت ایران.