فیلم "پرونده باز است" روایتگر داستان نوجوانی 15 ساله است که به دلیل عشق به دختر همسایه خود نرگس، درگیر نزاع خیابانی میشود و نتیجه این درگیری به قتل منجر میشود. اگرکسی کارگردان این فیلم را نشناسد و آثار قبلی او را ندیده باشد، وقتی این فیلم برای اولین بار روی پرده سینما ببیند، احساس میکند این فیلم محصول یک کارگردان تجربه اولی است اما نام کیومرث احمدی برای خیلیها آشنا است، اتوبوس شب، قصههای مجید، خواهران غریب... از آنها فیلمهای است که نمیشود این کار را با کارهای قبلی کارگردان مقایسه کنیم.
فیلم "پرونده باز است" انگار بدون آنکه توجهی به تحول شخصیتی کاراکترهای فیلم داشته باشد، در ساختار فیلمنامهنویسی قدیمی (که بیشتر در فیلمهای سینمای دهه هفتاد و شصت شاهد آن بودیم) به سراغ قصهای میرود که عملاً نهتنها تناسبی با روزگار حال ایران ندارد، بلکه با توجه به تغییر سبک زندگی نوجوانان و تغییر رویکرد زندگی اجتماعی، آگاهی و شناخت دقیقی نیز در مورد آن وجود ندارد.
علاوه بر عدم تناسب موضوع فیلم با زمان حال، نبود وحدت موضوعی و حفرهای عمیق در داستان و شخصیت پردازی از مشکلات این فیلم است. مثلا فیلمنامه فیلم "پرونده باز است" بدون آنکه توجهی به بیان و تشریح جزئیات علل رابطه و عاشقی خواهر مقتول (با بازی شادی مختاری) با وکیل (محمدرضا غفاری) داشته باشد و روند این رخداد را از زمان تماس او درخصوص مرگ برادرش (که به نظر میآید هیچ شناخت دقیق و اطلاعی از وضعیت هم ندارند) تا تصمیم آنها برای ازدواج نشان دهد، این شتابزدگی و بلاتکلیفی در نگارش فیلمنامه بدین جا ختم نمیشود و درخصوص تغییر شخصیت و تصمیم خواهر مقتول و قاتل و ماجراهای تلاش او برای رهایی از مرگ نیز میرسد و الی ماشاء الله ... علاوه بر نقدهای گفته شده، مصیبت بازیگری و بازی گیری از آن مقولههای است که نقادان زیادی را داغدار خودش کرده است و این فیلم نیز از این مصیبت بی بهره نیست.
البته اگر به لایههای زیرین اثر برسیم و آن لایهها را مورد کنکاش قرار دهیم در مییابیم که پوراحمد با تیزهوشی خاص خود موضوع نوجوانان را در لایه ظاهری اثرش برجسته کرد در حالی که رد سطوح زیرین این پرونده باز است آن مسالهای که مورد انتقاد قرار میگیرد مساله قصاص است و بس!
حکم قصاص از احکام مسلّم دین اسلام دانسته شده که آیاتی از قرآن، روایات متواتر و اجماع بر آن دلالت میکند. قصاص، در کنار دیه، حد و تعزیر، جزء چهار مجازات اصلی قانون مجازات اسلامی در جمهوری اسلامی ایران است. این مساله همان چیزی است که فیلمساز کهنه کار ما بر آن نقد دارد و شرایط را به گونهای در فیلمنامهاش رقم میزند که ما با قاتلی بامعرفت، عاشق پیشه، هنرمند، رفیق باز و صادق و راستگو و در دیگر سو، با مقتولی که مواد مخدر مصرف میکند، مزاحم نوامیس مردم میشود. بسیار لوس و ننر بار آمده، دروغگوست و.... مواجه میشویم. طبیعی است که قاتل داستان ما بشود شخصیت مثبت و مقتول قصه هم شخصیت منفی تا بتوانیم با قاتل همذات پنداری کنیم برای مظلومیتش دلمان و از پدر مقتول نیز که بر حق طبیعی و قانونی و شرعی و دینی خود اصرار میورزد چهرهای خشن و عقب مانده و انتقام گیر و سنتی بسازیم تا در نهایت نیز فیلمساز کهنه کار ما بتواند همه مشکلات بوجود آمده را بر سر پدر نگونبخت و فرزند مرده آوار کرده و ندا سر دهد که: (اگر آن روز کذایی دوسیلی جلوی چشم همسایگان به صورت پسرت نمیزدی این حجم از مصیبت و ویرانی رخ نمیداد) از طرف دیگر نیز فیلمساز ما مساله قصاص را در فیلمنامهاش تبدیل به اهرم قدرت و انتقام کرده و قصاص را نوعی مجازات بیرحمانه و سنتی میداند که از قدیم بر جای مانده است و ما میراث دار آن هستیم. میراثی که بر خلاف نسل گذشته که نمونه شاخصش در داستان پور احمد، عبداله پدر علیرضا ( و به نوعی نماینده نسل گذشته و سنت گرا محسوب میشود) است.و در نقطه مقابلش نسل نو و میانه قرار دارند که کاراکترهایی مثل هما، حامد، محمود و سیفی آنها را نمایندگی میکنند و همین نگاه انتقادی به مساله قصاص است که سبب میشود تا پور احمد حتی نام فیلمش را نیز در نقد قصاص انتخاب کند: پرونده باز است = قصاص همچنان جریان دارد و قربانی میگیرد و ....