یکی از مهمترین معضلات جامعه امروز، که البته با تفاوتهایی در زمانهای گذشته نیز وجود داشته، مسئله اختلافات خانوادگی و فامیلی است. واقعا ریشه این اختلافات در چیست؟ آیا میتوان همه این اختلافات را به ریشه واحدی برگرداند، یا خاستگاههای مختلفی را باید برای این امر در نظر گرفت؟ و در نهایت راهحل این اختلافات چیست؟
در جواب به این سوالات آنچه به نظر میرسد این است که گرچه اختلافات خانوادگی از تنوع زیادی برخوردار است، اما میتوان دو ریشه اساسی را برای آن، ذکر کرد:
1. عدم درک تفاوتها 2. عدم دید صحیح نسبت به زندگی دنیایی
توضیح مورد اول:
نیاز به توضیح نیست که اگر تفاوتی وجود نمیداشت، اختلافات در رفتارها، بیمعنا بود، البته زندگی هم بیمعنا میشد و یا اصلا ممکن نبود. در هر حال اقتضای عالم خاکی، این تفاوتها در جهات مختلف است. اما انسانها غالبا دوست دارند که همه را مانند خود ببینند و مانند خود، از آنها انتظار رفتاری مشخص داشته باشند، و اگر نسبت به عدهای نتوانند این فرمول را پیاده کنند، از رفاقت یا هرنوع پیوست با آنها دوری کرده و با کسان دیگری که نقاط مشترک زیادتری دارند، ارتباط برقرار مینمایند و پر واضح است که در مواردی این کار امکان پذیر نیست؛ مانند اینکه کسی نمیتواند پدر یا مادر خود را عوض کند یا به این راحتیها از آندو یا مثلا همسر یا برادر و خواهر خود جدا شود.
در این موارد و به طور کلی در تمام موارد اختلافات چه باید کرد؟
برای حل این مسئله، باید انسان، تفاوتها را درک کرده و جایگاه انسانهای اطراف خود را در نظر بگیرد، مثلا مادر یا پدر باید بداند که فرزندش سالها از وی کوچکتر است و آنچه مادریا پدر در خشت خام میبیند فرزند در آینه هم نمیتواند ببیند، لذا انتظار خود را متناسب با سطح درک و توان فرزند تنظیم نماید و نیز زن و شوهر باید تفاوتهای فراوان بین خلقت مرد وزن را از نظر دور نیاندازند، و انتظارات خود را در این راستا تعدیل نمایند.
یک بار با مردی صحبت میکردم، وی مدعی شد که زنم به حرف من گوش نمیکند، گفتم خوب چرا حتما باید حرف شما ملاک باشد؟ گفت: چون من با عقل و منطق سخن میگویم. در آنجا گفتم: آیا به نظر شما فقط عقل و منطق زیباست؟ آیا احساس زیبا نیست؟ آیا احساس در زندگی جایگاهی ندارد؟ باید توجه کرد که آنچه در مردان بیشتر از زنان وجود دارد، صلابت و فعالیت و تدبیر و عقل معاش است نه عقل به معنای حقیقی آن. زیرا عقل به معنای حقیقی و کامل آن، جمع بین عقل و احساس است ، زیرا احساس و عواطف و محبت نیز از اموری است که عقل آنها را در جایگاه خود محترم ولازم الاجرا میداند و بنابراین عقلانی است.
در هر حال اگر زمانی که مرد به خانه میرسد، و زن از تأخیر مرد عصبانی شده و وی را توبیخ میکند، مرد دو جور میتواند با وی برخورد کند، اول اینکه مثلا بگوید: من در این خانه راحتی ندارم و همیشه باید مثل متهم به تو جواب پس دهم وآزادی از من سلب شده است. اما میتواند اینگونه هم پاسخ دهد: عزیزم ممنون هستم که اینقدر به فکر من هستی، اگر تو به من علاقه نداشتی، اینقدر به فکر من نبودی و دوست نداشتی من را زودتر ببینی. این دو رفتار ناشی از درک یا عدم درک تفاوت میان زن ومرد است. این قاعده را در تمام اختلافات میتوان جاری کرد و مصداق یابی برای این قاعده را به عهده خوانندگان عزیز و فرهیخته میگذارم.
توضیح مورد دوم:
در بعضی موارد گفته میشود که واقعا طرف مقابل کار اشتباهی کرده، و اختلاف خانوادگی فقط به خاطر صرف تفاوتها نیست، بلکه با وجود این تفاوتها نیز نباید این کار صورت میگرفت. مانند اینکه میبینیم فردی به فلان مسئله شرعی یا اخلاقی بیتوجهی نشان میدهد. در اینجا چه باید کرد؟
طبیعتاً در اینگونه موارد نباید بیتفاوت عمل کرد، اگر شما ببینید که کسی زهر مینوشد اگر بیتفاوت باشید، معلوم میشود وی را دوست ندارید و سلامتی وی برای شما اهمیتی ندارد. بخلاف کسانی که با مثالهای بیربط و مضحک میخواهند این وظیفه را منکر شوند؛ مانند اینکه میگویند : اعتقادات تو مانند مسواک شخصی است، آن را به زور در حلق این و آن نکن. که حرف در این باره بسیار است.
در یک جمله به طور خلاصه میتوان گفت: اگر در جایی هم دستور الهی این باشد که با زور واجبار وارد عمل شویم همان کار را خواهیم کرد زیرا ما بنده خدائیم و باید به او جواب پس بدهیم نه به این مخاطب بیایمان یا ضعیف الایمان، اگرچه وی ناراحت باشد و حق آزادی را برای خود مسلم بداند. در هرحال در مواردی که فردی مقررات الهی و اخلاقی را زیر پا میگذارد، ما نباید بیتفاوت باشیم، البته نباید هم کاسه داغتر ازآش گردیم و در مقابل دستورالهی که میفرماید با فرعون هم نرم صحبت کنید[طه/44] ، ما با شیعه و مسلمان هم بد اخلاقی کنیم.
اما مسئله این است که اگر در نهایت هم فرد مقابل متنبه نشد، ما نباید روحیه خود را از دست بدهیم، بلکه باید این دنیا را با نگاه صحیح دیده و این اختلافات را امتحان الهی ببینیم.
برای روشن شدن مطلب به این مثال توجه نمائید:
از طرف موسسهای امکانات مالی دراختیار شما قرار میگیرد و از شما خواسته میشود که مکانی برای رشد کودکان ونوجوانان بنا کرده و آنجا را مدیریت نمائید، شما هیچ وقت به ساخت هتل اقدام نمیکنید، بلکه مکانی را بنا میکنید که علاوه بر امکانات تفریحی که البته آنهم لازم است، شامل بخشهایی نیز باشد که باعث مهارت افزایی و همراه با سختیهایی باشد که کودکان را رشد دهد. البته این سختیها به اندازهای نیست که فرد را از پا بیندازد و آنقدر آسان هم نیست که همه به راحتی انجام داده و فرقی بین تلاشگر وغیر آن نباشد. درست مانند کاشی یا تختههایی که برای شکستن آنها توسط فرد ورزشکار قرار داده میشود که نه آنقدر زیاد و سفت است که دست فرد بشکند و نه آنقدر کم و ظریف که به راحتی شکسته شود و ارزش آن قهرمان شناخته نشود.
اگر کسی با نگاه امتحانی به دنیا نگاه کند، مشکلات برای وی آسان میشود، چون متوجه میشود که این همه مشکلات و سختیها مدیریت شده وبا حساب و کتاب میباشد و مربی تمام انسانها در آنسوی این قضیه قرار دارد، و مشفقانه برای تربیت و رشد وی برنامه ریزی میکند.
این روایت علوی را حسن ختام بحث قرار میدهیم: حضرت میفرمایند:«فِي تَصَارِيفِ الْأَحْوَالِ تُعْرَفُ جَوَاهِر الرِّجَالِ [1] ، در دگرگونیهای احوال، گوهرهای مردان شناخته میشود.»
والله الهادی الی سواء السبیل
------------------------------------------
پی نوشت:
[1]تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 101