این روزها شاهد آن هستیم که همچون فتنه پیشین با محوریت مهسا امینی، برخی افراد رسانهای آموزشدیده به دنبال جریانسازی از مرگ مرحوم آرمیتا گراوند هستند؛ هر چند آنها تمایل جدی داشتند مقامات غربی را که به شدت درگیر پرونده غزه هستند، با فشار داخلی به جمهوری اسلامی خوشحال کنند؛ اما خانواده آبرومند و اهل صداقت آرمیتا اجازه ندادند که دشمنان گرسنه و در کمین نشسته، بار دیگر از آبی که خود گلآلود میکنند، ماهی گرفته و موج ایرانستیزی را به جای موج اسرائیلستیزی حاکم کنند.
« آرمیتا گراوند» دانشآموز تهرانی که حدود یک ماه پیش در مترو دچار حادثه شده بود، پس از بینتیجه بودن تلاشهای گسترده تیم پزشکی، درگذشت؛ خبری تأسفبار که خانواده وی را که تحت فشار شدید رسانهها و برخی عوامل نفوذی بودند، دچار فشار مضاعفی نمود و آنها را با غمی چند برابر مواجه کرد.
متأسفانه، در حالی که پدر و مادر نگران آرمیتا بدون توجه به حاشیهسازیها، توجه خود را تنها معطوف به سلامتی دختر خویش کرده بودند و با احساس عمیق از مردم تقاضای دعا برای سلامتی فرزند خویش داشتند، برخی فرصتطلبان شناخته شده، در همان روزهای بیم و امید خانواده آرمیتا، به دنبال کلید زدن پروژه «مهسا امینی ۲» بودند و در این راه با نفوذ از هر روزنهای همچون شاهدان عینی، دوربین، عوامل مترو و در نهایت خانواده آن مرحوم به دنبال تأمین خوراک خبری و زدن کلید استارت آشوب بودند که خوشبختانه با یک «نه بزرگ» از سوی خانواده آرمیتا و فقدان هرگونه دلیل حداقلی، سناریوسازی آنها با شکست مواجه شد.
هر چند بهرهکشی از یک حادثه و رخداد طبیعی، شیوه ناجوانمردانه و مورد استفاده ضد انقلاب برای پمپاژ دروغ و ناآرام کردن فضای روانی جامعه است؛ اما قرار گرفتن نام آرمیتا گراوند در کنار مهسا امینی یک پیامد روشن و نتیجه سودمند دارد و آن، گشودن یک روزنه برای آشکار شدن زوایای پنهان پروژه مهسا است. بیگمان خیز برداشتن ضد انقلاب برای تکرار وقایع سال قبل با همان روش و متد تجربه شده، کمک خواهد کرد که بتوانیم مرگ مهسا امینی را با نمونه تازه آن یعنی مرحوم آرمیتا گراوند مورد واکاوی و مطالعه مجدد قرار دهیم.
نخستین مسئله مشابه در هر دو پروژه، جهت زمانی آن است. غائله مهسا درست در زمانی آفریده شد که دولت تازه تشکیلشده آقای رئیسی، با بازطراحی ریل سیاستگذاریهای کلان کشور به دنبال پیمودن مسیر تازه بود که در آن اتکا به کشورهای غربی و نیازمندی به برجام به پایینترین سطح خود میرسید؛ تغییری ناخوشایند برای محور غربی که نیاز به هشدار جدی به ایران داشت؛ در پروژه کنونی هم در زمانی مبادرت به پروژهسازی میشود که کشورمان به خاطر قدرت تعیینکنندگی در بحران فلسطین و در خطر قرار گرفتن بنیادهای امنیتی و سیاسی رژیم صهیونیستی، از سوی غرب و به ویژه آمریکا به صورت مرتب از دخالت در مسئله بازداشته میشود و پیامهای دیپلماتیک هشدارآمیز هر روز بر روی میز مسئولان ایرانی قرار میگیرد.
مسئله دیگر در یکسانی پروژه مهسا و آرمیتا، یافتن سوژهای خاص است که باید واجد یک خصوصیات مناسب برای بسترسازی بحران اجتماعی باشد؛ همانند اینکه دختر باشد، در مسئله حجاب قابلیت قهرمانسازی از وی به خاطر موجود بودن عکسهای الهامبخش، وجود داشته باشد و مسئله مهم سوژه به خاطر قرار گرفتن در حالت کما، نتواند راوی حقیقت باشد.
اما با یافت شدن زمینههای مورد نظر، خبرنگارنماهای آموزشدیده که تلاش میکنند با حضور در صحنه و پرسیدن سؤالات جهتدار و فضاساز، ماجرا را در هالهای از حساسیت قرار داده و احساس غیر عادی به خانواده تزریق کنند در نقطه تاریک هر دو ماجرا قرار دارند؛ سال گذشته پدر مهسا امینی در مواجهه اولیه با پزشک و برخی مأموران انتظامی حاضر شده در نخستین ساعتهای حادثه، به صورت طبیعی در مسیر پذیرش حقیقت قرار گرفته و حتی به سابقه بیماری وی اشاره و هرگونه مسئله غیرعادی را انکار میکند؛ اما با حضور خبرنگاران امنیتی آموزشدیده، خانواده مهسا با شرایط جدیدی مواجه میشوند که در آن به صورت مستمر، بر وزن حادثه افزوده میشود و به آن ابعاد گسترده داده میشود.
هر چند پروژه آرمیتا از جهت زمانی در شرایطی مشابه با پروژه مهسا روی داد و از نظر همسانی و مشابهت در جنسیت، نوع پوشش و اصالت مرتبط با یکی از نقاط مرزی، یکسان به نظر میرسید؛ اما خویشتنداری خانواده آن مرحوم و حاضر نشدن آنان برای همراهی با خبرنگارنماهای کهنهکار برای امنیتی کردن مسئله و البته هوشیاری مسئولان برای جلوگیری از تکرار فتنه سال قبل، موانع بزرگی بودند که در کنار بیخاصیت شدن سوژه با محوریت حجاب و نقش بر آب شدن ادعاهای حقوق بشری با فجایع غزه، اجازه نداد تا کشور به بهانه مرگ یک شهروند دچار التهاب شود.
در همین رابطه باید گفت، سناریوهای تکراری و دروغین رسانههای بیگانه علیه ایران تمامی ندارد. امّا باید دانست نیمه پُر لیوان فتنه، توانمند شدن مردم در تشخیص واقعیت و تجربه بیشتر آنها در شناخت ماهیت جریانهای رسانهای است.