-خداوند متعال در قرآن کریم در مورد رباخواری، سخت ترین تعابیر راعنوان می فرماید؛ که در هیچ یک از صفات مذموم دیگر، چنین تعبیر سختی مطرح نشده است، و در لسان روایات ائمه معصومین علیهم السلام به جوانب مختلف ربا خواری،نظیر؛ تحریم ربا، حکمت تحریم، عوامل آلودگی به ربا و بی برکت بودن زندگی ربا خوار و کیفیت عذاب دردناک آن، اشاره شده است. خداوند متعال انسان ربا خوار را همانند کسی می داند که بر اثر تماس با شیطان قو ای عقلی خویش را از دست داده باشد،:«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ».كسانى كه ربا مىخورند، در قيامت مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده و تعادل خود را از دست داده بر مىخيزند
بسم الله الرحمن الرحیم
ربا خواران دیوانه
خداوند متعال در قرآن کریم در مورد رباخواری، سخت ترین تعابیر راعنوان می فرماید که در هیچ یک از صفات مذموم دیگر، چنین تعبیر سختی مطرح نشده است، و در لسان روایات ائمه معصومین علیهم السلام به جوانب مختلف ربا خواری،نظیر؛ تحریم ربا، حکمت تحریم، عوامل آلودگی به ربا و بی برکت بودن زندگی ربا خوار و کیفیت عذاب دردناک آن، اشاره شده است. خدای سبحان در بیان اصل تحریم ربا در قرآن کریم می فرماید:« أحلّ اللّه البیعَ و حَرّمَ الرّبا»[1] خداوند داد و ستد را حلال
و ربا را حرام نموده است. پیامبر اکرم (ص)می فرماید:« يقوم آكل الربا من قبره مكتوب بين عينيه: لا حجّة له عند اللّه»[2].آنگاه که ربا خوار سر از قبر خود بر دارد، بر پیشانی او نوشته باشد؛ نزد خدا
حجتی ندارد.
پیامبر اکرم(ص) در بیان شدت گناه رباخواری می فرماید:« الربا سبعون حوبا أيسرها أن ينكح الرجل أمه .».[3] ربا هفتاد گناه دارد که کمترین آن مانند نزدیکی کردن انسان با مادر خویش است.خداوند متعال انسان ربا خوار را همانند کسی می داند که بر اثر تماس با شیطان قو ای عقلی خویش را از دست داده باشد،:«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»[4]كسانى كه ربا مىخورند، در قيامت مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده و تعادل خود را از دست داده بر مىخيزند. طبق محتوای آیه ی شریفه انسانی که تقوا نداشته و مسیر گناه و انحراف را در پیش گرفته، مانند کسی است که شیطان او را لمس نموده است. خداى سبحان در اين آيات در امر ربا خوارى شدتى به كار برده كه در باره هيچ يك از فروع دين اين شدت را به كار نبرده است مگر يك مورد كه سختگيرى در آن نظير سختگيرى در امر ربا است، و آن اين است كه: مسلمانان، دشمنان دين را بر خود حاكم سازند ، و اما بقيه گناهان كبيره هر چند قرآن كريم مخالفت خود را با آنها اعلام نموده و در امر آنها سختگيرى هم كرده، و ليكن لحن كلام خدا ملايمتر از مساله ربا و حكومت دادن دشمنان خدا بر جامعه اسلامى است و حتى لحن قرآن در مورد زنا و شرب خمر و قمار و ظلم و گن. اهانى بزرگتر از اين، چون كشتن افراد بىگناه، ملايمتر از اين دو گناه است.[5]
انسان سالم و معمولی به کسی اطلاق می شود که؛ از قدرت تعقل و کارکرد های آن به صورت طبیعی برخوردار باشد، و از اصولی ترین عملکرد تعقل و نتایج فکری، تشخیص خیر از شر و منفعت از ضرر می باشد، و انسان سالم هیچ گاه زشتی را زیبایی و زیبایی را زشت فرض نخواهد کرد، اما انسانى كه ممسوس شيطان شده، يعنى شيطان با او تماس گرفته و نيروى تميز او را مختل ساخته، نمىتواند خوب و بد، نافع و مضر و خير و شر را از يكديگر تميز دهد و حكم هر يك از اين موارد را در طرف مقابل آن جارى مىسازد، (مثلا به جاى اينكه خير و نافع و خوب را بستايد، زشتىها و شرور و مضرات را مىستايد، و يا به جاى اينكه ديگران را به سوى كارهاى خير و مفيد دعوت كند به سوى شرور مىخواند و اين به آن جهت نيست كه معناى خوبى و خير و نافع را فراموش كرده و نمىداند خوب و بد كدام است، براى اينكه هر چه باشد انسان است، و اراده و شعور دارد و محال است كه از انسان، افعال غير انسانى سر بزند بلكه از اين جهت است كه زشتى را زيبايى و حسن را قبح و خير و نافع را شر و مضر مىبيند، پس او در تطبيق احكام و تعيين موارد، دچار خبط و اشتباه شده است.[6]
و چنين انسان مخبط، در عين اينكه مخبط است اينطور نيست كه هميشه عمل غير عادى را نمىبيند، براى اينكه لازمه اين فرض، آن است كه صاحب آراء، و افكارى منظم باشد، عادى و غير عادى را تشخيص بدهد، و (مانند مستان مخمور كه درخت سرو را نى و نى را سرو مىبيند)، اين را به جاى آن و آن را به جاى اين بگيرد، بلكه عادى و غير عادى براى او بهم مخلوط شده، نمىتواند اين را از آن تشخيص دهد، عادى آن عملى است كه او عادى بداند، و غير عادى آن عملى است كه او غير عادى تشخيص دهد، پس در نظر او عادى و غير عادى يكى است، اگر او عملى را كرد عادى است، و گرنه غير عادى، عينا مانند شترى كه در راه رفتن مىلنگد، او در عين اينكه خلاف عادى راه مىرود، عادى را مثل خلاف عادت مىپندارد، بدون اينكه اين در نظرش بر آن مزيتى داشته باشد، پس او هيچوقت مشتاق آن نيست كه از خلاف عادت به حال عادى برگردد.[7]
[1] سورة البقرة: 275.
[2] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال ، ح43958.
[3] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج10،ص188.
[4] سورة البقرة: 275.
[5] طباطبایی، محمد حسین ،المیزان، انتشارات اسلامی، ج2، ص628.
[6] همان، ص629-630.
[7] طباطبایی، محمد حسین، المیزان،انتشارات اسلامی، ج2، ص630.