اثبات خدا بادلیل فطرت:
امور فطري، اموری است كه در خلقت و سرشت انسان نهاده شده است و در واقع، احساسی صادقانه است كه هر كس در هر زمان و مكان و در هر فضای اجتماعي، آن را در وجود خود مييابد؛ مثل علاقه مادر به فرزند و ... .
اين احساسهای صادقانه، گاهی صادقانه اشباع ميشود و گاهی كاذبانه؛ مثلا احساس گرسنگی در كودك، امری فطری است. اين احساس، گاهی با مكيدن شير مادر سيراب ميشود و گاهی با مكيدن پستانك. مكيدن پستانك هر چند جلوی ابراز گرسنگی را ميگيرد؛ ولی هرگز كودك را سير نميكند؛ از اين رو اين اشباع، كاذبانه است. نشانهاش اين است كه اگر پستانك از دهان كودك بيفتد صدای كودك بلند ميشود و احساس گرسنگی خود را ابراز ميدارد.
خداشناسي، امری فطری است؛ زيرا هر انسانی در وجود خود مييابد كه به موجود عالی و برتر و بينياز گرايش دارد و ميخواهد به او ابراز محبت و پرستش كند تا در موقع نياز به فريادش برسد.
به عبارت ديگر، هر انسانی در وجود خود، احساس نياز ميكند و بايد اين نياز را موجود بينيازی برطرف كند، پس به موجود بينياز و كامل توجه پيدا ميكند تا در موقع نياز به فريادش برسد.
البته گاهی فرد در تشخيص موجودِ بينياز و كامل اشتباه ميكند؛ مثلا گاهی گمان ميكند سرمايهداران، صاحبان نفوذ، شاهان، بتها و ... موجود برتر و كامل هستند؛ از اين رو به آنها محبت ميكند و به پرستش آنان روی ميآورد؛ در حالی كه اين اشباع كاذبانه است؛ لذا هنگام اضطرار و قطع اميد از وسايل مادي، متوجه ميشود كه اينها، آن موجودی نيستند كه او خواهانش بود؛ بلكه به نوری كه در قلبش نهاده شده توجه پيدا ميكند؛ به گونهای كه اگر از او سؤال كنند، آيا كسی هست كه بتواند تو را نجات دهد؟ ميگويد: آري، اين، همان نور خداشناسی است.
پس خداشناسي، فطری است؛ يعنی خداوند در باطن هر انساني، احساسی قرار داده است كه به سوی خودش هدايتگر است. از آن حس به حس وابستگی يا حس پرستش و عشق به موجود برتر و بينياز تعبير ميشود. البته گاهی پردهها و اشباعهای كاذب، جلوی اين احساس را ميگيرد؛ ولی هنگام اضطرار، پردهها كنار ميرود و آن احساس جلوه ميكند.
وَ فِی تَفْسِيرِ مَوْلانَا الْعَسْكَرِيِّ(ع) أَنَّهُ سُئِلَ مَوْلانَا الصَّادِقُ(ع)عَنِ اللَّهِ فَقَالَ لِلسَّائِلِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَةً قَطُّ قَالَ بَلَى، قَالَ فَهَلْ كُسِرَ بِكَ، حَيْثُ لا سَفِينَةَ تُنْجِيكَ وَ لا سِبَاحَةَ تُغْنِيكَ قَالَ بَلَى، قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَاكَ، أَنَّ شَيْئاً مِنَ الأَشْيَاءِ قَادِرٌ، عَلَى أَنْ يُخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ، قَالَ بَلَى قَالَ الصَّادِقُ(ع) فَذَلِكَ الشَّيْءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الإِنْجَاءِ حِينَ لا مُنْجِی وَ عَلَى الإِغَاثَةِ حِينَ لا مُغِيثَ.[1]
در تفسير امام حسن عسکري(ع) نقل شده است که از امام صادق(ع) سؤال شد از «الله» حضرت به سوال کننده فرمود: ای بنده خدا آيا تاکنون سوار بر کشتی شدهاي؟ عرض کرد آري، فرمود: آيا برای تو پيش آمده است که کشتی بشکند در جائی که هيچ کشتی نباشد که تو را نجات دهد و هيچ توان شنائی نباشد که تو را بی نياز کند عرض کرد آري، حضرت فرمود: آيا در اين لحظه قلب تو توجه داشت که چيزی از اشياء قدرت دارد که تو را از گرفتاريت خلاص کند عرض کرد آري، امام صادق(ع) فرمود آن شيئ الله است که قادر است بر نجات دادن در جائی که نجات دهندهای نيست و بر فريادرسي، در جائی که فريادرسی نيست.
لذا قرآن ميفرمايد: فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون؛[2] «موقعی كه سوار كشتی شدند و دريا طوفانی شد و خود را مُشرف به مرگ ديدند، خدا را ميخوانند، در حالی كه فقط به او توجه دارند (و او را مؤثر ميدانند) ؛ اما همينكه آنها را به سوی خشكی نجات داديم، دوباره مشرك ميشوند.»
پس هنگام اضطرار، فطری بودن خداشناسی به مرحله ظهور ميرسد؛ از اين رو انبيا برای ايجاد حس پرستش و عشق به موجود برتر نيامدهاند. اين حس در وجود همه انسانها هست و انبيا برای هدايت و متوجه کردن انسانهای غافل به اين حسّ فطری آمدهاند.
اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً- بِالْحَقِّ، لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِه؛[3] خداوند حضرت محمد- را به حق برگزيد تا بندگانش را از پرستش بتها به سوی پرستش خودش برگرداند.»
پس انبيا برای جهت دادن و راهنمايی آمدهاند تا اشباع، صادقانه باشد.
سؤال: اگر خداشناسی فطری است چرا عدهای خدا را قبول ندارند؟
جواب: عوامل مختلفي، ممكن است باعث انحراف بشر از فطرت خويش شود. اصولاً لفظ كافر از كَفَرَ گرفته شده است كه به معنای پوشش است. به شخصی كه خدا را قبول ندارد از اين جهت كافر ميگويند كه او بر فطرت خويش پوشش قرار داده است و از اين رو حق را نمييابد.
اين پوششها كه باعث انحراف انسان از فطرت ميشود و ما آن را علل انحراف از فطرت ميدانيم، مختلف است. اكنون به برخی از آنها اشاره ميكنيم:
1. اشباع كاذب: گاهی افراد، حس پرستش و عشق به موجود برتر و بينياز را به چيزهای ديگر اشباع ميكنند، مثلا خيال ميكنند كه بت، همان موجود برتر و بينياز است؛ از اين رو در برابر او كرنش و احساس پرستش خويش را اينچنين ارضا ميكنند.
2. عناد و لجاجت: برخی با اينكه حق را فهميده و يافتهاند، باز آن را انكار ميكنند؛ به سبب عنادی كه دارند. قرآن ميفرمايد: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُم؛[4] «يعنی او را انكار كردند، در حالی كه نفسشان به او يقين داشت.» پس عناد و لجاجت هم باعث ميشود كه انسان، زير بار حق نرود.
3. تعصب و تقليد كوركورانه: موقعی كه به برخی از كفار گفته ميشد، ايمان بياوريد، ميگفتند: حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا؛[5] «آنچه را كه پدرانمان را بر آن يافتهايم برای ما كافی است.» تعصب باقيماندن بر روش گذشتگان باعث نپذيرفتن حق ميشد؛ گرچه گذشتگان آنها كارهای جاهلانهای انجام ميدادهاند.
4. غلبه كردن برخی از احساسات: (نظير كشتن دختران برای حفظ آبرو در زمان جاهليت) بعضی برای فرار از مسئوليت و آزادی از هرگونه قيد و بند، خدا و قيامت را انكار ميكنند. قرآن ميفرمايد: بَلْ يُريدُ الإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ * يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ؛[6] بلكه انسان ميخواهد از هر قيد و بندی آزاد باشد و هر كار خلافی را انجام دهد. ميگويد كی قيامت خواهد آمد؟»
در زمان ما گرايش به شيطان پرستها، علی اللهيها و گروههای منحرف ديگر، بيشتر برای فرار از مسئوليت و آزادی در مسائل شهوانی است. افرادی که ميخواهند از انجام تکاليف (نماز، روزه و...) آزاد باشند و در مسائل شهوانی همانند حيوانات هيچ حدّ و مرزی نداشته باشند به اين فرقههای منحرف، رو ميآورند؛ ولی روزگاری ميرسد که از عملکرد خويش پشيمان ميشوند؛ در حالی که پشيمانی در آن روز، فايدهای نخواهد داشت.
سؤال: چرا متخصصانی كه از عجايب مخلوقات آگاهی دارند، خدا را قبول ندارند؟
جواب: اولا: همه اين طور نيستند بسياری از آنها، خدا را قبول دارند؛ مثل انيشتين، الكسيس كارل، ژان ژاك روسو، داروين، نيوتون و ...؛
و ثانياً: برخی بيتوجهاند؛ مانند جرّاح چشم كه هر روز با اين اندام پيچيده سروكار دارد؛ ولی به چگونگی خلقت آن و آفرينندهاش توجه نميكند.
گاهی نيز اشباعهای كاذب و عوامل ديگر، باعث انحراف آنها شده است.
پی نوشت:
[1]. بحارالانوار، ج64، ص137.
[2]. عنكبوت/65.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[4]. نمل/14.
[5]. مائده/104.
[6]. قيامت/5 و 6.
منبع: کتاب پاسخ به پرسشهای اعتقادی جوانان نویسنده محمد ترسلی