چکیده: دختری را می خواهم که مادرش مخالف است. نمیدانم چطوری این خانواده را راضی کنم؟ آن خانم هم نمیتواند بخاطر سن 16 سالگیش چیزی بگوید؛ چون مادرشان سر یک بهانه کوچک هم او را کتک میزند. من بدنش را دیدم که کبود شده و نمیخواهم بخاطر من کتک بخورد.
سلام/ من 23 سال سن دارم. 3سال پیش با یک دختر آشنا شدم که واقعاً همانی بود که میخواستم؛ هم از لحاظ سنی و هم پاک بودنش. با هم در این 3 سال رابطه بدنی هم داشتیم و من خیلی به او بد کردم. در شرایطی که با مخالفت مادرش روبرو شد؛ اما باز پای من ایستاد؛ اما ماه پیش بخاطر اشتباه من مادرش از کاری که باهم کردیم کاملاً با خبر شد و بعد از یک هفته که او را دیدم گفت نمیتوانیم با هم ازدواج کنیم. البته گفت به من زنگ میزند و میگوید که بروم ببینمش؛ اما گفت عموی من به پدرم و او هم به مادرم گفته که من را برای پسرش نشان کرده؛ ولی خودش راضی نیست. با من بداخلاقی میکند و میگوید اگر الان خوش رفتاری کنم فردا که نگذاشتند با تو ازدواج کنم چکار کنم؟
من میخواهم یک راه حل برای این مشکل پیدا کنم. این ازدواجهای خانوادگی و عقاید الکی دلیل این مشکل شده. هفته پیش خانواده آن دختر رابطه من را با او قطع کردند و تلفنش را از او گرفتند. من حتی اساماس دادم به مادرشان و با احترام کامل فوت پدرشان را تسلیت گفتم و هیچ چیز دیگری نگفتم. توضیح هم دادم که چرا تماس نگرفتم و اساماس دادم؛ به این دلیل که ترسیدم. اما ایشان گفتند تسلیت برای خودت. در این 4 سال مادرشان خیلی ما 2 نفر را دعوا کرده و دائم میگوید ما با فامیل ازدواج میکنیم. یکبار هم به مدت 3 ماه راضی شده بود که ما با هم باشیم و گفت تلفن دستش نمیدهم و به گوشی من زنگ بزن؛ اما بخاطر اینکه شب تولد من گوشی مادرش را برداشت و با هم تا ساعت 4 حرف زدیم گفت دیگر نمیخواهم با هم باشید.
مادر ایشان حتی یک بار هم به خانواده من تلفن نزدند یا به منزلمان نیامدند. خانواده من هم فقط بخاطر شرایط الان من میگویند: نه؛ چون خدمت نرفتم. البته کار میکنم و یک مغازه کیف و کفش دارم. در کنارش طراحی هم میکنم و جدیداً میخواهم انشاالله در سال جدید با پدرم هم کار کنم؛ اما من نمیخواهم الان ازدواج کنیم. فقط یک راه حل میخواهم که این 2 خانواده حداقل مادرم و مادر آن خانم با هم آشناتر شوند تا ما 2 تا با خیال راحت به کارمان برسیم. من بخاطر این مشکلات بیخیال دانشگاه هنر تهران شدم و الان ترسم این است که باید بروم سربازی. نمیدانم چطوری این خانواده را راضی کنم؟ آن خانم هم نمیتواند بخاطر سن 16 سالگیش چیزی بگوید؛ چون مادرشان سر یک بهانه کوچک هم او را کتک میزند. من بدنش را دیدم که کبود شده. نمیخواهم بخاطر من کتک بخورد.
جواب:
سلام/ تو میگویی عموی دختر او را برای پسرش خواستگاری کرده؛ اما تو چه کرده ای؟ تو کاری کردی که نه تنها به تو اعتماد نمیکنند؛ بلکه شک میکنند که دخترشان را برای ازدواج بخواهی؛ چون به جای اینکه از طریق خانواده برای ازدواج اقدام کنی، رفتی با خود دختر حتی رابطه بدنی برقرار کردی و باز هم اصرار داری که ارتباط را ادامه بدهی. خب معلوم است که آنها در این شرایط، اجازه نمیدهند که ادامه بدهی.
اشتباهت به جایی رسیده که حتی توقع داری که مادر دختر با مادر تو تماس بگیرد. آخر پسر خوب؛ تا بحال چه کسی دیده مادر دختر به مادر پسر بگوید بیایید دختر مرا برای پسرتان بگیرید؟
پس اگر میخواهی با آن دختر ازدواج کنی باید از اشتباهاتت دست برداری و از راه درست اقدام کنی و به جای اینکه دنبال رابطه با او باشی، از طریق خانواده اقدام کنی و به مادرت بگوئی که با مادر دختر تماس بگیرد و قرار خواستگاری بگذارد.
در مورد این هم که گفتی شرایطتش را نداری، عرض میکنم میتوانید در خواستگاری اصل ازدواج را مسلم کنید و بعد که شرایطتت جور شد برای انجام مراسمات اقدام کنید.
موفق باشید