از همه اقرار گرفت که من خدای شما هستم گفتیم بله، حالا باید به حرفمون پای بند باشیم عواقبش به عهده خداوند نیست، خرابکاری ماست هرچند خدا هم میدونسته که داریم بلوف میزنیم
سلام شوهر من چند وقته از هر جایی که کار میکنه یه مال دزدی میاره مثل ابزار آلات آچار سیم لامپ اره من خیلی بهش میگم که این کار دزدی و حرومه ولی هربار دعوا راه میندازه و گوش نمیده من از این کار خیلی اذیت میشم احساس گناه میکنم جایی رو هم ندارم که جدا بشم ازش یه بچه هم دارم من باید چیکار کنم؟
دختر خانمی در اینستا گرام آشنا شدم بعد در واتساپ و بعد تلفنی و قرار هست حضورا هم ببینیم یک مورد اختلاف سنی ایشان هست 8سال بزرگتر از بنده هستن دوم اینکه بنده اصالتا متولد شهر لاهور پاکستان و ایشان از نزدیکی تربت جام هستن ایا تغاوت فرهنگ و تفاوت سن چطور قابل ارزیابی هست و بیشتر ایشون از من خوشش امده بنده هم علاسه دارم اما نه اندازه ی زیاد که به مورد دیگری فکر نکنم
ایا این اشنایی را ادامه بدهم و چگونه بفهمم با هم می توانیم زندگی مشترک داشته باشیم و تفاهم.
سلام و رحمت الله
بنده نیز با مسئله ای که مخاطب شما پرسیده مواجه هستم، ممنون از پاسختون. مورد من این هست که ۲۳ ساله هستم و دو خواهر بزرگتر با اختلاف سنی زیاد حدود ۱۲ ۱۳ سال دارم، این موضوع تاثیر گذار هست؟
با سلام
فرمودید که نوع نگاهم را نسبت به همسرم درمقوله نظم را تغییر دهم. واقعا کار بسیار دشواری هست. چون بی نظمی هسرم تمام زندگی من را تحت تاثیر قرار داده، از ساعت خواب بچهها و ساعت خواب خودم، ساعت غذا خوردن، دیر رسیدن به مهمانیها و برنامههای مهمتر و... و حتی بخاطر بینظمی ایشون و بی مسئولیتی ایشون من نتونستم توی ازمون استخدامی، که مدتها براش وقت گذاشته بود، شرکت کنم.
ضمنا ایشان از وقتی ازدواج کردیم بخاطر بینظمی تقریبا نیمی از این مدت رو بیکار بوده! درحال حاضر هم یه شغل ازاد رو شروع کرده، ولی در شبانه روز نهایتا۳،۴ ساعت میره سر کار. تمام روز توی خونهاست و بیشتر اوقات خواب، و بااینکه روز هم میتونه بره سر کار ولی اخرشب میره سرکار! طبیعتا درامدش هم کم هست و غیر از فشار مالی که به خانواده وارد میشه، ایشون همیشه غر میزنه،، و حتی میگه من بیخوابی شب میکشم واسه شماااا. از طرفی تمام مدت روز من باید بچهها رو ارام نگه دارم وگرنه اعتراص میکنه و داد و فریاد راه میندازه.
چندین سال هست تلاش کردم با روشهای ارام و به دور از تشنج با مشکلات خانوادگیمون کنار بیام و حلشون کنم ولی هیچ تاثیر و بهبودی ندیدم.
بین همسرم و خونوادم کدورتی نیس،خونوادم برخلاف همسرم خیلی دوسش دادن و احترامش میکنن همسرم هم احترام میزاره،ولی وقتی چیزی باب میلش نباش وسط حرفاش نیش میزنه شاید خونوادم متوجه نشن یا ب دل نگیرن ولی من خوب متوجه حرفاش میشم،بین منو خونواده همسرم کدورت هست بابت فرق هایی ک میزارن یا خساست هایی ک میکنن،زمانی گلایه میکنه ک من از خونوادش گلایه کنم گلایه هاش هم بی مورد الکی خودش میدونه فقط میخواد جلو من کم نیاره بگه خونواده تو هم کم کاری کردن فقط میخواد کم کاری های خونوادشو توجیه کنه همین،ب جز خانواده و و خواهر برادر هایش با طلبه ها خوبه دوست داره با اونا رفت و آمد کنه،با اقوام خودش هم خوبه ،جلو روی خونواده یا اقوام من هم خوبه ولی پشت سرشون منو عذاب میده گیاهی متوجه میشم ک بخاطر دارایی ک پدرم داره و ب برادرام داده ی حسودی میکنه آخ سطح طبقاتی ن خیلی از هم جداس،توقع داره هر کاری ک پدرم برا برادرام میکنه برا اونم بکنه،مادرم و پدرم سعی میکننن،کمکمون کنن ک من دوست ندارم آخ بعدا ت سرم میزنن،چندباری هم کمک مالی کردن و ۲سالی هست ک هر چند ماه گوشت بخرن چه برا خودشون چه نذری ب ما زیاد میدن تا کمک ی باش و اذیت نشم،در مورد کارهای طلبگی هم فقط تبلیغ محرم میرن اونم چون شهرستان و پیش خونوادشونه،وگرنه ی مسجدی قم بهش گفتن بیا نماز بخون ۲هفته رفت گفت بیخیال راهش دوره از دریم میمونم،ی سالی هست روزی یک ساعت کار حاشیه نویسی کتابی انجام میدن ک توی یک سال من ب زور نگهش داشتم چند باری خواستن ک بیخیالش بشن،من خیلی از توهین کردناش بی توجهیاش و وقتی شهرستان میریم از کم محبتی و بی توجهیاتش و اینکه با اینکه میدونه فلان جا باید بریم باید فلان کار بکنیم پیش مریضی یا مجلس ختمی و...وقتی میبینم برا اقوام و دوستانش سعی میکنه انجام بده ولی ب طرف من ک میرسه بی توجه اذیت میشم و باعث قهرم میشه یا ازش انتقاد میکنم از این کارم ناراحت میشه
1_دوست داره کمک بشه از طرف پدرم هی ب سرم میزنه کمک های پدرشو ،وظیفه پدرم میدونه ک براش ماشین و خونه بخره چون این طلبس و درس میخونه
۳_دلیل کم آمدن و وقتی ک میاد فقط چون کار پیش میاد آخ پدرشون روستا هستن پدر من شهر برای کارهای پدرش مجبور میشه بیاد شهر ،فقط در این صورت خونه پدرم میاد،همه دلیلش پدرشه ک دوست نداره پسرش خونه پدر زن زیاد بمونه منظورم از زیاد تقریبا یکی دو روزه هست،فوقش ی دو وعده میمونه اونم با هزار استرس و عجله و همش ب فکر خرید برا روستاس
۴_چون سطح فرهنگی و مالی متفاوتی داریم بهمین خاطر کم و کاستی های زیادی خونوادش برام گذاشتن،حداقل ی عقد یا عروسی نگرفتن ت خرید لباس و طلا پدرش خاطرات تلخی برام گذاشت،با اینکه برا دختر خودشون همین کارا شده بود یا برا عروس بزرگش ک از ی خونواده فقیری هست برا اون انجام شده بود ،چون پدر من وضع مالی خوبی داره سعی میکنن همه چیو بندازن گردن پدر من و این منو اذیت میکنه،حس بی ارزشی میکنم وقتی میبینم من تحصیل کرده از همچین خونواده ای باید از دختر اونا یا حتی از عروس بزرگشون ک از همچین خونواده ای هست،باید اونا کمتر باشم،هنوزم ۲سال از عروسیم میگذره ولی یاد کارای ک باهام کردن اذیتم میکنه،شب عروسی ک پدرم هزینش گذاشت خیلی اذیتم کردن یادم نمیره شده کینه برام،
6_همسرم سخت قبول میکنه مشاوره بره همش میگه تقصیر توعه و تو باید مشاوره بری ،ای کاش زمینه ای فراهم میکردید تا با همسرم بیام مرکزتون صحبت کنیم من خیلی دادم اذیت میشم.
همسرم منو دوست داره ولی سالی ۲_۳بار ک میایم شهرستان ۲ماهی ب زور میمونه منم ت این مدت کاملا اعصابم بهم میریزه بابت بی توجهیاش،بابت اینکه همیشه روستا کار هست و کار رو ب من ترجیه میده تا کمک خونوادش باش ،من چند باری ب شدت مریض شدم ولی نیومد منو دکتر ببره همش میگفت با خونوادت برو پولشو میدم،حتی زمانی ک کار نبود میگفت هر روز نمیتونم بیام اونجا ،همسرم این درک نداره ک من ب وجودش نیاز دارم و همین ک میاد ۸۰درصد بیماریم از بین میره ،خونوادم هر بار دعوتش میکنن،میگ کار دادم تازه اومدم نمیشه بیام ی جوری رد میکنه اهمیتی ب ارزشی ک براش قابل میشن نمیزاره،از طرفی چون من ت خونواده مرفهی بزرگ شدم از نظر مالی و خوراک و پوشاک چیزی کم نداشتم،همسرم هم ت خونه خودمون سعی میکنه مشکلی از بابت خوراک و پوشاک نباش هر چند ک ب رفاه خونه پدریم نمیرسه ولی سعی میکنه کم و کاستی نباش،وقتی میایم خونه پدرش اینا ی بار نمیگن بمون ی بار دعوتم نمیکنن،غذا آنچنانی درست نمیکنن،نهار اکثرا وسایل صبحونه مث ماست و پنیر و کره و...هست شام هم همش آبگوشت شاید ی هفته ی بار برنج بزارن منم نمیتونم بخورم و همش خونه پدرش با بيسکوئيت میمونم اکثرا گشنه میمونم،بخاطر این و رفتارهای ک میشه دوست ندارم خونه پدرش برم از نظر بهداشت هم بهداشت خوبی ندارن روستا هست و ب بهداشت توجه آنچنانی نمیکنن این بدتر اذیتم میکنه،هر بار ب زور همسرم میرم و این مدل غذا ها و رفتارها باعث دعوای ما میشه
صفحهها