چرا اقا محسن .اگه واقعا پشیمونی .اصلا مهم نیست که اون دختر بهت دلت بسته .یا به کسی گفته باشه که من و محسن قرار ه با هم ازدواج کنیم و...................... خیلی چیزای دیگه .
بهتره بصورت غیرمستقیم بفهمونیش که دلت پیش نیست.کم کم فراموشت کنه .اونم به فکر کسی دیگه بیفته .
چون جوری شما با اطمینان میگی بهتر اصلا جور نشه این ازدواج .
نمیگم نامردی کردی .چون قرار نیست همه دوستیا اخرش ازدواج باشه .
اگه از اولم میگن ازدواج چون میخان طرفو جلب کنند.که شما موفق شدی.
حالا مصمم باش که اونو از خودت سرد کنی .تهش اینه که دلش بشکنه و یه مدتی گریه کنه.بهتر از اینکه هنوز به تو فکر کنه و در حالی که تو.................
یکی از عناوین بود : بعضی مردا یه زن دارند و یک معشوقه.....................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکی از دوستام صمیمی میگفت : قبل ازدواجش یه دفتر بیمه کار میکرد .میگفت تازه باز کرده بود.صبحها حسابدار یه شرکت بود و بعداظهر میومد دفتر بیمه اش.
روزی که برای صحبت رفتم دفترش .چشم ازم برنداشت .چون قبلن جای اینجوری بود و نرفته بودم .با خودم گفتم من برای شهریه دانشگاه لازم دارم .خدا کنه این یکی متاهل باشه .از قضا همونجا بچه اش زنگ زد و کلی قربون و صدقه بچه اش شد.
اروم شدم که خداشکر .... خدا روزی رسونه ....شهریه این ترمم جور میشه.
خلاصه توی ماه رمضاان و هوای گرم دو شیفت میرفتم .خیلی هم خوش اخلاق بود .برام چای می ریخت .گفتم چقد با گذشت و با خدا
خانواده اشم که میومدن خانواده روستایی و با خدا بودن .خانمش قبلا تو مهد کار میکرد الان تازه شده بود مربی اول ابتدایی
بچه اشم 5سالش بود و خودشم 29 سالش بود ولی بالاتر بهش میخورد
همیشه خوشش میومند با من حرف بزنه .منم ساکت بود ولی شاکی بود که هر سوالی یه جوابی داره .
اون 2 ماه که اونجا بودم میگفت برم دنبال بیمه .که تا حدودی رفتم و سودشم به خودم میداد
بعد دو ماه گفت کلاسات جور در نمیاد که بیای دیگه نمیخام بیای کسی دیگه رو میخام بگیرم
گفت یه چی بگی ناراحت نمیشی .دوست میگفت گفتم نه بگین : گفته قلبن دوست دارم
من با خانم رابطه خوبی ندارم .تو فقط با من باشم برات کم نمیزارم .
دوستم از اونجا بیرون اومد اما هر دفعه برای تسویه حساب و سفته که برای ضمانت داده بود میرفته به یه بهانه نمیداده و شروع به مخ زنی میکرده .نزدیک یه سال میگفت ادامه داشت .تا اینکه یه روز گفته میدونی چیه؟ من واقعا میخام باهات عروسی کنم .نیای بلندت میکنم
دوستم میگفت گفتمش اگه جرات داری بیا خواستگاری و چرت و پرت نگو .اقای مهندس هوس باز
دوستم میگفت با اینکه میدونسم از رو هوس حرف میزنه ولی حرفاش خیلی قشنگ و شیرین بود انگار بهترین مرد زندگیم بود که دیده بود.اصلا نمیشد ازش ایراد ببینی .هیچ کم و کاستی تو زندگیش تو جامعه تو اخلاقش پیدا نمیشد.منم دنبال همچین ادمی بودم.
بالاخره یه روز باهاش رفتم بیرون .شروع کردم به گریه که من عاشقت شدم و واقعا دوست دارم و نیای خواستگاری خودمو میکشم و ....
اونم وقتی دیدی من اهل دوستی باهاش نیستم وقت به ازدواج و خواستگاری باهاش حرف میزنم .بعدش گفته اصلا میدونی چیه میخاستم ازت سواستفاده کنم .....
اینم عاقبت مردا ی به ظاهر با خدا و متدین و خوش اخلاق!!!!!!! مواظب خودتون باشید .همه و همه متاهل و مجرد نداره
محسن اقا .اگه بدونی دخترا وقتی کسی سه سال بهش اطمینان ازدواج بده .چه فکرا که نمیکنن.اینکه چقد خوب یه نفر سه سال پای من واستاده و ................... یکی از بچه های دانشگاه مون نزدیک سه سال دقیقا شرایط شما داره .اما این همکلاسی ما چقد با ابهت از طرفش حرف میزنه .انگار شوهرشه .....
درسته با هم دوست بودین .اما بگو بیا جدی جدی مثل ادمای که با هم اشنا هستند ولی بازم قبلش با هم حرف میزنن .قول میدین .تجزیه و تحیلیل میکنند.حرف بزنیم . سبک و سنگین کنیم .که ازدواج مون هم عاشقاانه .هم عاقلانه باشه .
فقط به شرطی که مثل یکی از داستانها بود همین جا خوندم که دختره ازدواج کرد دوباره پسره اومد سراغش .پشیمون کردم و بیا با هم ازدواج کنیم .
شما نشه اون یا خودت ازدواج کنی بعد دوباره یادت بیاد چقدر با هم خوش بودین.
بهتره یه مدت رابطتون قطع کنید.اونوقت که خلع شو ببین احساس میکنی یا نه .بیشتر مطمئن میشی که شما قسمت هم هستین یا نیستین.
چرا اقا محسن .اگه واقعا پشیمونی .اصلا مهم نیست که اون دختر بهت دلت بسته .یا به کسی گفته باشه که من و محسن قرار ه با هم ازدواج کنیم و...................... خیلی چیزای دیگه .
بهتره بصورت غیرمستقیم بفهمونیش که دلت پیش نیست.کم کم فراموشت کنه .اونم به فکر کسی دیگه بیفته .
چون جوری شما با اطمینان میگی بهتر اصلا جور نشه این ازدواج .
نمیگم نامردی کردی .چون قرار نیست همه دوستیا اخرش ازدواج باشه .
اگه از اولم میگن ازدواج چون میخان طرفو جلب کنند.که شما موفق شدی.
حالا مصمم باش که اونو از خودت سرد کنی .تهش اینه که دلش بشکنه و یه مدتی گریه کنه.بهتر از اینکه هنوز به تو فکر کنه و در حالی که تو.................
اولن:من که فکر میکنم از اس دادنش یعنی بیا با هم دوست باشیم
دومن : تنها بودن و همکارا مرد دیگه که بیاین همینه .شک نکن اگه متاهلم بودی امکانش بود.
سومن: بخاد بدون اینکه به کسی بگه رئیستون جاتو عوض کنه .
یکی از عناوین بود : بعضی مردا یه زن دارند و یک معشوقه.....................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکی از دوستام صمیمی میگفت : قبل ازدواجش یه دفتر بیمه کار میکرد .میگفت تازه باز کرده بود.صبحها حسابدار یه شرکت بود و بعداظهر میومد دفتر بیمه اش.
روزی که برای صحبت رفتم دفترش .چشم ازم برنداشت .چون قبلن جای اینجوری بود و نرفته بودم .با خودم گفتم من برای شهریه دانشگاه لازم دارم .خدا کنه این یکی متاهل باشه .از قضا همونجا بچه اش زنگ زد و کلی قربون و صدقه بچه اش شد.
اروم شدم که خداشکر .... خدا روزی رسونه ....شهریه این ترمم جور میشه.
خلاصه توی ماه رمضاان و هوای گرم دو شیفت میرفتم .خیلی هم خوش اخلاق بود .برام چای می ریخت .گفتم چقد با گذشت و با خدا
خانواده اشم که میومدن خانواده روستایی و با خدا بودن .خانمش قبلا تو مهد کار میکرد الان تازه شده بود مربی اول ابتدایی
بچه اشم 5سالش بود و خودشم 29 سالش بود ولی بالاتر بهش میخورد
همیشه خوشش میومند با من حرف بزنه .منم ساکت بود ولی شاکی بود که هر سوالی یه جوابی داره .
اون 2 ماه که اونجا بودم میگفت برم دنبال بیمه .که تا حدودی رفتم و سودشم به خودم میداد
بعد دو ماه گفت کلاسات جور در نمیاد که بیای دیگه نمیخام بیای کسی دیگه رو میخام بگیرم
گفت یه چی بگی ناراحت نمیشی .دوست میگفت گفتم نه بگین : گفته قلبن دوست دارم
من با خانم رابطه خوبی ندارم .تو فقط با من باشم برات کم نمیزارم .
دوستم از اونجا بیرون اومد اما هر دفعه برای تسویه حساب و سفته که برای ضمانت داده بود میرفته به یه بهانه نمیداده و شروع به مخ زنی میکرده .نزدیک یه سال میگفت ادامه داشت .تا اینکه یه روز گفته میدونی چیه؟ من واقعا میخام باهات عروسی کنم .نیای بلندت میکنم
دوستم میگفت گفتمش اگه جرات داری بیا خواستگاری و چرت و پرت نگو .اقای مهندس هوس باز
دوستم میگفت با اینکه میدونسم از رو هوس حرف میزنه ولی حرفاش خیلی قشنگ و شیرین بود انگار بهترین مرد زندگیم بود که دیده بود.اصلا نمیشد ازش ایراد ببینی .هیچ کم و کاستی تو زندگیش تو جامعه تو اخلاقش پیدا نمیشد.منم دنبال همچین ادمی بودم.
بالاخره یه روز باهاش رفتم بیرون .شروع کردم به گریه که من عاشقت شدم و واقعا دوست دارم و نیای خواستگاری خودمو میکشم و ....
اونم وقتی دیدی من اهل دوستی باهاش نیستم وقت به ازدواج و خواستگاری باهاش حرف میزنم .بعدش گفته اصلا میدونی چیه میخاستم ازت سواستفاده کنم .....
اینم عاقبت مردا ی به ظاهر با خدا و متدین و خوش اخلاق!!!!!!!
مواظب خودتون باشید .همه و همه متاهل و مجرد نداره
محسن اقا .اگه بدونی دخترا وقتی کسی سه سال بهش اطمینان ازدواج بده .چه فکرا که نمیکنن.اینکه چقد خوب یه نفر سه سال پای من واستاده و ................... یکی از بچه های دانشگاه مون نزدیک سه سال دقیقا شرایط شما داره .اما این همکلاسی ما چقد با ابهت از طرفش حرف میزنه .انگار شوهرشه .....
درسته با هم دوست بودین .اما بگو بیا جدی جدی مثل ادمای که با هم اشنا هستند ولی بازم قبلش با هم حرف میزنن .قول میدین .تجزیه و تحیلیل میکنند.حرف بزنیم . سبک و سنگین کنیم .که ازدواج مون هم عاشقاانه .هم عاقلانه باشه .
تا ته دلت به راه .ختم بشه ......
صفحه‌ها