دوستان عزیز
هم دختر مومنه هست و هم پسر مومن
اما باید یه خورده از ایده ال گرایی بیایم بیرون و هم چنین یه خورده واقع بین تر باشیم و از همه مهمتر دعا کنیم
ما بیشتر مواقع اسم استجابت دعا رو میذاریم شانس
مثلا یارو میگه از شانس ما این اتفاق افتاد یا از بدشانسی اون اتفاق افتاد
اما اگه یه خورده سعی کنیم والاتر و بزرگتر ببینیم میفهمیم این ها همش بستگی به اعمال هر کس و دعاهای اون فرد داره
و مهمتر اینکه همه اینها وسیله امتحان الهی هستن
حالا یه نفر رو با همسر مومن امتحان میکنه
و یه نفر دیگه رو با یه همسر بداخلاق و یا بی ایمان
اما همه اینها وسایل امتحان الهی هستن
و هیچ وقت نباید از دعا کردن . توسل . توکل و ایمان به خدا دست برداریم
همون طور که اگه مشکلی در زندگی داریم میریم 24 ساعته دعا می کنیم
باید به همون اندازه و 24 ساعته از خدا تشکر کنیم که همسری ایده ال داریم
در ضمن خودمونیم دیگه .....
وقتی مشکل داریم بیشتر با خدا ارتباط برقرار میکنیم یا وقتی وضعیت خوبی داریم و مشکلاتمون حل شده ؟؟؟؟؟؟؟
خداییش دیگه ....وقتی مشکل داریم ....24 ساعته با خدا حرف میزنیم ولی برعکسش نه .....
این موضوع در تمام جاهای زندگی میتونه بسط داده بشه
مثلا حتی همین مواقع که برای همسر خوب دعا میکنیم باید همین لحظه به خاطر چیزهایی که داریم شکرگذار باشیم
همین دعا ها و شکرهاست که میتونه دست ادم رو بگیره
وقتی خدا چیزی در ما نمیبینه چطور و برای چی باید دعامون رو مستجاب کنه ؟؟؟؟؟؟
مگه به خاطر چیزهایی که الان داریم و نمیبینیم ازش تشکر میکنیم ؟؟؟؟؟
چطوریه که وقتی مثلا دنبال یه همسر خوب هستیم مثلا چند ماه دعا و طلب میکنیم
ولی بعدش که همسر دلخواهمون رو بدست اوردیم فوقش چند روز تشکر میکنیم و میگیم الحمد لله
ما خیلی مواقع حواسمون نیست همین چیزهایی که الان داریم ارزوهای گذشته ماست ولی الان برامون هیچ ارزشی نداره
ایشالله خدا دست همه رو میگیره
فقط باید بیشتر برای همدیگه دعا کنیم
ایشالله همه چیز درست میشه
ممنون عاطفه خانوم
امیدوارم اون دختر هم ملاک هاش برای ازدواج ایمان و اخلاق و پاکی باشه
چون پول و خونه رو خدا میده و خود خدا هم میتونه بگیره
پس بهتره که انسانها به دنبال چیزی باشن که ارزشش رو داشته باشه
و بهتره بگم خود اون فرد و ارزش های انسانیش ملاک باشه نه متعلقات دنیایی
اگه این طور باشه عاقبت به خیر دنیایی و اخرتی خواهم شد ان شا الله
داداش من
شرایط زمونه تغییر کرده ولی دین ما که تغییر نکرده
توکل کردن رو هم ما به دید خودمون تعبیر میکنیم
وقتی در دین ما گفته که به خدا توکل کن و حتی اگه فقیری (که اینجا میشه نبود شغل هم جزو فقر حساب کرد ) ازدواج کن شما چجور برداشتی داری ؟؟؟؟
توکل بدون تدبر درسته ولی ماها کار خودمون رو میکنیم و به کار خودمون هم مینازیم و بعدش هم میگیم توکل کردیم که الان نتیجه اش رو دیدیم
من تمام شرایط رو سنجیدم ولی الان ترس دارم
من 2،3 سال دیگه فارغ التحصیل میشم ولی تو این مدت تو زمینه گرافیک هم یه خورده کار کردم و پتانسیل بالقوه کار رو دارم
یه مقداری هم پس انداز دارم
چجوری شما میگی 5،6 سال دیگه ؟؟؟؟
خوب معلومه دیگه وقتی به دین اعتماد و اعتقادی نداشته باشیم همین میشه دیگه
وقتی خواستگار رو با شغل و درامدش بسنجیم معلومه جامعه به کجا خواهد رفت
حالا اگه به همون دختر خانوم یا خانوادش بگی به جای این خواستگار مثلا 100میلیارد بهت پول میدیم
خوب با این افکار حتما میگن خواستگار رو بی خیال
چون با شغل و خونه اون خواستگار رو قبول کردن
اعتماد به خدا و توکل بر او به هیچ وجه قابل جمع کردن با عقل استدلالی ما انسانها نیست
وقتی یارو هیچی برای ازدواج نداره و فقط صرف دین و حرف خدا میره جلو و یه دفعه همه چیزش هم حل میشه چجوری میخوای با تدبر و عمل جمعش کنی ؟؟؟؟؟؟؟
وقتی این طوری فکر کنیم همین میشه دیگه
فکر میکنیم توکل کردیم ولی در واقع روی برنامه های عقلانی خودمون حساب کردیم نه توکل واقعی
من متاسفانه دلباخته این دختر شده ام و مدت زیادی هست که از لحاظ فکری دارم رو خودم کار میکنم
اولش سعی کردم که همه چیز رو فراموش کنم که یه وقت نکنه هوس باشه
ولی بعد این همه مدت فهمیدم این طور نیست
و برای این که خیلی سعی میکنم به دین عمل کنم و گناه و یا اشتباهی نکنم حتی در دانشگاه سعی کردم دیگه کلاس بر ندارم که حتی باهاش رو برو نشم
و حتی خود دختر هم این موضوع رو نمیدونه
و الان بد جور از لحاظ فکری و روحی فشار روحی دارم
بدجور تو آمپاس هستم خیلی بدجور
خواستم یه خورده به من امیدواری بدید نه اینکه اینطوری تو دلمو خالی کنید
سلام
من 21 سالمه و کاملا هم مذهبی
من برای ازدواج اقدام کردم و فقط هم با توکل بر خدا و سخنان ائمه و قران
اما همش میترسم
هم از لحاظ مالی میترسم چون نه شغل دارم نه سربازی رفتم
و هم از مشکلات آیندش
همش دعا دعا میکنم که جواب رد بدن تا کنسل بشه
همش شک دارم تو رو خدا کمکم کنید
برای این سه تا مشکلم چه کنم ؟؟؟
چه جوابی بدم ؟؟؟
خیلی می ترسم خیلی خیلی
اول سربازی
دوم شغل
سوم هم هنوز دانشجو هستم
ترس و استرس داره منو از پا در میاره
سلام بر دوستان عزیز
مدتیه که ذهنم مشغول بحث ازدواج هست تا اینکه یه سری اتفاقات عجیب برام افتاده
من فردی مذهبی هستم 22سالمه و کار ندارم و دانشجو هستم
یه سال پیش خواهر یکی از دوستام که در دانشگاهمون درس میخونه رو دیدم و به شدت ذهنم درگیر شده
به هیچ کس هیچ حرفی نزدم ولی 3ماه پیش یکی از دوستام اومد و درد دل کرد و گفت عاشق شده همین طور که صحبت کرد گفت که عاشق همین دختر شده و من هم یه دفعه از دهنم پرید که من هم عاشقش بودم
بالاخره پس از پند روز که باهم حرف زدیم من تو رو دربایستی حاضر شدم بکشم کنار
ولی دارم دیوونه میشم
اون وضعیتش به ظاهر از من بهتره و من هم بهش گفتم کمکش میکنم که بره جلو
اما حالا نمیدونم چه کنم ؟؟؟؟
تقریبا فراموش کرده بودم ولی از وقتی اومد با من حرف زد دارم دیونه میشم
ضمنا من حتی با این دختر حرف هم نزدم
و مهمتر این که سعی کردم نگاهی جز به چشم خواهری نداشته باشم
ولی فکر و خیالم رو چه کنم ؟؟؟؟؟؟
خیلی دوست دارم برم جلو و اون یه حرکت بدی کنه و برای همیشه از ذهنم بره بیرون ولی نمیتونم چون هم اون دختر برام ارزش داره و هم جراتش رو ندارم
دوست ندارم کار زشتی انجام بدم
خواهش میکنم کمکم کنید
صفحه‌ها