رهروان ولایت ـ فرهنگهاي موجود در جوامع، از عوامل متعدّدي متاثّر است كه يكي مهمترين آن؛ دين و آموزههاي وحياني است. بنابراين دين يك عامل تاثيرگذار در فرهنگي است كه به آن وارد ميشود، امّا اين به معناي تغيير در فرهنگ گذشته يا تاسيس فرهنگي متفاوت نيست، بلكه به خدمت گرفتن شاخصهاي مناسب فرهنگ گذشته نيز اگر با آموزههاي ديني مغايرت نداشته باشد، ميتواند مورد توجه و تاييد قرار گيرد.
از سويي ديگر، الگوهاي رايج در يك سبك زندگي خاص، بر فرهنگ حاكم بر جامعه و شاخصهاي آن بنا ميشود. پس در يك رابطه طولي اينچنين ميتوان گفت كه «دين، تاثير مستقيم در فرهنگ جامعه دارد و فرهنگ هم نظام معنايي خاصّي براي زندگي فردي و اجتماعي تعريف ميكند و اين نظام معنايي، سرچشمه و خاستگاه مجموعه در هم تنيدهاي از الگوهاي خاص براي زندگي است كه يك كل منسجم و متمايز را در قالب سبك زندگي پديد ميآورد»[1]
اين ارتباط وثيق و دو سويه دين و فرهنگ، مورد تاييد انديشمندان غربي نيز قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه آقاي «ساموئل هانتينگتون» در كتاب خود با عنوان تمدنها و بازسازي نظام جهاني مينويسد: رابطه ذاتي فرهنگ و دين، مسئلهاي است كه انديشمندان غربي به آن توجّه كردهاند[2] و همچنين آقاي «گئورگ زيمل» كه با توجّه به نقش خاصّ دين در شكل گيري سبك زندگي، معتقد است در موقعيّتهاي برآمده از ناسازگاري دروني انسان، دين در مقام شيوه زيستن ديده ميشود.[3]
بنابراين نقش و تاثير دين در توليد و انتخاب سبك زندگي، نكتهاي غير قابل انكار است. دين اسلام هم از اين قاعده مستثنا نيست، بلكه عليرغم اينكه مفهوم سبك زندگي در ادبيات موجود در علوم اجتماعي يك مفهوم به نسبت جديد است، امّا آموزههاي اسلامي (اعم از سيره و گفتار) از ابتدا همواره مملو از مجموعههايي از قواعد و مناسبات معيّن بوده كه هر كدام از آنها ميتواند واجد يك سبك قلمداد شود.
اين قواعد و مناسبات، با گسترش اسلام، به سرعت، مرزهاي زميني، فكري و اعتقادي را در نورديد و فرهنگهاي موجود در جوامع مختلف از آن متاثّر شدند. البتّه وجود موانعي به وسعت تاريخ اسلام (از جمله خانهنشيني صاحبان و وارثان اصلي خلافت) موجب شد تا اين قواعد و مناسبات اسلام ناب، فرصت ظهور و نهادينه شدن به صورت فراگير را نداشته باشند، بلكه تنها افرادي كه سه مقوله «ايمان»، «آگاهي» و «بصيرت» را چراغ راه قرار دادهاند در مواردي توانستهاند توفيق پيادهسازي آن را داشته باشند.
پس با اين بيان، ميتوان سوال افرادي كه از اسلام و مسلمين نالانند و قائل به عدم توانايي اين دين آسماني در حكومتداري هستند را با يك سوال ديگر پاسخ داد و آن اينكه: در اين چهارده قرني كه از اسلام گذشته است، چه زماني سبك زندگي اسلامي، فرصت بروز، نهادينه و بارور شدن را داشته است، كه بخواهيم به آن استناد كرده و بگوييم اين دين، سبك خوبي ارائه نكرده است؟[4]
-------------------------------------------
پينوشت:
1. فاضل قانع، حميد، 1392، سبك زندگي بر اساس آموزه هاي اسلامي، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما.
2. هانتينگتون، ساموئل، 1380، تمدن و بازسازي نظام جهاني، ترجمه: مينون احمدسرتيپ، تهران، كتاب سرا.
3. زيمل، گئورگ، 1388، مقالاتي درباره دين، ترجمه شهناز مسمي پرست، تهران، ثالث.
4. برگرفته از مقاله سبك زندگي امام جواد(عليهالسلام)، محمد مهدي قرباني.