نظرات حمد

Portrait de حمد حمد 08 jan, 2018 استجابت دعایم برعکس شد

سلام،
واقعیت سه سال پیش با اینکه خیلی ناراحت بودم، به خودم گفتم حتما مصلحت نبوده و باید به تقدیر خدا راضی باشم. به همین خاطر به مرور فراموش کردم. اما اینکه بعد از 40 شب نماز غفیله دوستم (خارج از اختیارم) خواست پادر میانی بکند، هر کسی جای من باشد چه فکری می‌کند؟ اینکه بگویم تصادفی بوده با عقل جور نمی‌آید. اینکه بگوییم مصلحت نبوده، بنده که خیلی وقت بود پذیرفته بودم که مصلحت نبوده و کاملا فراموش کرده بودم. یا حکمتی بوده که فقط خدا می‌داند یا من در جریان خواستگاری اشتباهی کرده‌ام و فرصتی که خدا داده را ضایع کرده‌ام. نمی‌دانم دوباره باید فراموش کنم یا دوباره خواستگاری کنم. نمی‌دانم در حاجتم باید اصرار کنم یا خیر. تشخیص تسلیم امر خدا بودن چیست؟ از کجا بفهمیم خدا اصرار ما را دوست دارد یا خیر؟ اگر کاری مصلحت نباشد خدا با 40 شب زیارت عاشورا راضی می‌شود؟ نمی‌دانم منظورم را رساندم یا خیر.

Portrait de حمد حمد 13 juil, 2017 دعا مستجاب و راه برای خواستگاری باز شد

ممنون از پاسخ شما. ظاهرا حدس بنده درست بود. بنده قبل از دریافت پاسخ شما به فال نیک گرفتم و به دوستم گفتم اقدام کند (14 روز پیش). 7روز پیش با دوستم صحبت کردم. ایشان گفت هفته پیش به خانمش گفته، خانمش گفته است که خواهرش الان با یک خواستگار در حال صحبت هستند. این هفته هم دوباره از خانمش پرسیده و خانمش گفته هنوز خواهرش با خواستگار در حال صحبت هستند. به من گفت یک هفته یا ده روز صبر کنم. ظاهرا این فقط نیت دوست من بوده است و ظاهرا هیچ هماهنگی حتی با خانواده دختر نبوده چه برسد با خود دختر خانم.
منتظر هر پاسخی از دوستم بودم غیر از این. چون اگر با هماهنگی دختر خانم آمده بود الان گفتن این صحبت‌ها بی‌معنی بود. یعنی حداقل بنده به صدق گفتار دوستم مطمئن هستم.
دوستم می‌گوید چون دو طرف را می‌شناسد، می‌گوید نظر خودش به این ازدواج کاملا مثبت است. بعد از طرفی می‌گوید هر خواستگاری که به صورت رسمی شده است او و خانمش هم بوده‌اند و در جریان بسیاری از خواستگارهای خواهر خانمش هم بوده است (که برخی را خودش خوب می‌شناخته است). خودش می‌گوید در مقایسه با آنها شرایط هیچکدام مثل بنده نبوده است. دوستم می‌گفت اگر شد می‌خواهد مستقیم با خواهر خانمش صحبت کند و همین‌ها را بگوید. اما گفت صبر کنیم ببینیم نتیجه خواستگاری فعلی چقدر می‌شود.

اما نکته‌ای که هست اگر هر کسی غیر از دوستم اینچنین می‌گفت احتمال زیاد می‌دادم که پاسخ منفی است چون تجربه‌های قبلی این را برایم تایید می‌کند و این صبر کردن‌ها هیچ وقت نتیجه مثبتی برایم نداشته است که هیچ باعث آزار و اذیتم شده است.
تصمیم گرفتم فعلا صبر کنم، چون فرض را می‌خواهم صدق گفتار دوستم بگذارم. اما می‌گویم شاید دوستم صحبت کرده و جواب منفی گرفته است و نتوانسته رو راست به من بگوید. نمی‌دانم به دوستم پیام بزنم بگویم (اگر "راست حسینی" جواب منفی است الکی صبر نکنم) یا نه.

ببخشید که زیاد می‌نویسم، اما جایی نیست که صحبت‌هایم را بگویم. الان نمی‌دانم این چه سرنوشتی است. آخر من که فراموش کرده بودم. چرا باید داغم تازه شود. فرض کنیم با خواستگار فعلی به توافق رسید، خوب من چرا باید بفهمم؟ یا اینکه به توافق نرسید و دوستم رفت راجع به من صحبت کرد و پاسخ منفی گرفت. آن وقت خوب من به دعاهایم بدبین می‌شوم.
ببینید نمی‌دانم منظورم را چگونه بگویم. بنده کلا فراموش کرده بودم چون قضیه برای سه سال پیش بود. بنده پارسال هم برای خواستگاری مجدد استخاره کردم بد آمد. همان سه سال پیش که با جواب منفی افسردگی گرفتم به من گفتند (عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحب شیئا و هو شر لکم)، من هم تصمیم گرفتم فراموش کنم و فراموش کردم و گفتم باید راضی بشم  به رضای خدا. منتهی اینکه بعد از شب‌های قدر دوستم بی‌مقدمه آمده به بنده پیشنهاد می‌دهد، بنده نمی‌دانم اصلا چه کار کنم. آن زمان وقتی ایشان با بی میلی با من برخورد کردند و به من گفتند پیگیری نکنم، خوب چه تلاشی باید می کردم. یا الان دوستم می گوید باید تلاش کنی، شما هم می گویید باید تلاش کنم، اما الان که خواستگار دارد خوب من چه تلاشی بکنم؟ یا اگر قبول نکرد صحبت کنیم چه؟ آنگاه چه تلاشی؟

 

Portrait de حمد حمد 12 juil, 2017 استجابت دعا یا یک تصادف محض یا ....

ممنون، اما توضیحاتم را در پایین بخوانید.

Portrait de حمد حمد 12 juil, 2017 استجابت دعا یا یک تصادف محض یا ....

ممنون از پاسخ شما. ظاهرا حدس بنده درست بود. بنده قبل از دریافت پاسخ شما به فال نیک گرفتم و به دوستم گفتم اقدام کند (14 روز پیش). 7روز پیش با دوستم صحبت کردم. ایشان گفت هفته پیش به خانمش گفته، خانمش گفته است که خواهرش الان با یک خواستگار در حال صحبت هستند. این هفته هم دوباره از خانمش پرسیده و خانمش گفته هنوز خواهرش با خواستگار در حال صحبت هستند. به من گفت یک هفته یا ده روز صبر کنم. ظاهرا این فقط نیت دوست من بوده است و ظاهرا هیچ هماهنگی حتی با خانواده دختر نبوده چه برسد با خود دختر خانم.
منتظر هر پاسخی از دوستم بودم غیر از این. چون اگر با هماهنگی دختر خانم آمده بود الان گفتن این صحبت‌ها بی‌معنی بود. یعنی حداقل بنده به صدق گفتار دوستم مطمئن هستم.
دوستم می‌گوید چون دو طرف را می‌شناسد، می‌گوید نظر خودش به این ازدواج کاملا مثبت است. بعد از طرفی می‌گوید هر خواستگاری که به صورت رسمی شده است او و خانمش هم بوده‌اند و در جریان بسیاری از خواستگارهای خواهر خانمش هم بوده است (که برخی را خودش خوب می‌شناخته است). خودش می‌گوید در مقایسه با آنها شرایط هیچکدام مثل بنده نبوده است. دوستم می‌گفت اگر شد می‌خواهد مستقیم با خواهر خانمش صحبت کند و همین‌ها را بگوید. اما گفت صبر کنیم ببینیم نتیجه خواستگاری فعلی چقدر می‌شود.

اما نکته‌ای که هست اگر هر کسی غیر از دوستم اینچنین می‌گفت احتمال زیاد می‌دادم که پاسخ منفی است چون تجربه‌های قبلی این را برایم تایید می‌کند و این صبر کردن‌ها هیچ وقت نتیجه مثبتی برایم نداشته است که هیچ باعث آزار و اذیتم شده است.
تصمیم گرفتم فعلا صبر کنم، چون فرض را می‌خواهم صدق گفتار دوستم بگذارم. اما می‌گویم شاید دوستم صحبت کرده و جواب منفی گرفته است و نتوانسته رو راست به من بگوید. نمی‌دانم به دوستم پیام بزنم بگویم (اگر "راست حسینی" جواب منفی است الکی صبر نکنم) یا نه.

ببخشید که زیاد می‌نویسم، اما جایی نیست که صحبت‌هایم را بگویم. الان نمی‌دانم این چه سرنوشتی است. آخر من که فراموش کرده بودم. چرا باید داغم تازه شود. فرض کنیم با خواستگار فعلی به توافق رسید، خوب من چرا باید بفهمم؟ یا اینکه به توافق نرسید و دوستم رفت راجع به من صحبت کرد و پاسخ منفی گرفت. آن وقت خوب من به دعاهایم بدبین می‌شوم.
ببینید نمی‌دانم منظورم را چگونه بگویم. بنده کلا فراموش کرده بودم چون قضیه برای سه سال پیش بود. بنده پارسال هم برای خواستگاری مجدد استخاره کردم بد آمد. همان سه سال پیش که با جواب منفی افسردگی گرفتم به من گفتند (عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحب شیئا و هو شر لکم)، من هم تصمیم گرفتم فراموش کنم و فراموش کردم و گفتم باید راضی بشم  به رضای خدا. منتهی اینکه بعد از شب‌های قدر دوستم بی‌مقدمه آمده به بنده پیشنهاد می‌دهد، بنده نمی‌دانم اصلا چه کار کنم. آن زمان وقتی ایشان با بی میلی با من برخورد کردند و به من گفتند پیگیری نکنم، خوب چه تلاشی باید می کردم. یا الان دوستم می گوید باید تلاش کنی، شما هم می گویید باید تلاش کنم، اما الان که خواستگار دارد خوب من چه تلاشی بکنم؟ یا اگر قبول نکرد صحبت کنیم چه؟ آنگاه چه تلاشی؟

سعی کردم بدون احساسات مطالبم را بگویم. اما واقع قضیه از ازدواج دلسرد شده ام(می دانم سخت پسند شده ام و دیگر شور و شوق جوانی را ندارم) و حتی از ازدواج با دختری هم که خیلی زیبا باشد و دوستش داشته باشم هم می‌ترسم، چون می‌گویم طبق احادیث لابد یک عیبی دارد. به خاطر فشار محیط کارم و از اینکه به لحاظ خیلی از مسائل از هم سن و سالهالی خودم عقب افتاده‌ام، از زندگی هم سیر شدم.

Portrait de حمد حمد 27 avr, 2016 برای ازدواج با زیبا رویان نماز جعفر طیار خواندم!

با سلام،
بنده وقتي مطلبم را ارسال كردم، فكر مي‌كردم مشاور به بنده پاسخ مي‌دهد. نمي‌دانستم در معرض عموم قرار مي‌دهد. جزئيات صحبت‌هايم خيلي زياد است. در فاميل، آشنا و همسايه هستند دختراني كه زيبا هستند ولي چون اهل نماز يا حجاب كامل نيستند اصلا به آنها فكر نمي‌كنم. بنده پيغامي براي مسؤول سايت گذاشتم كه چرا چنين تيتري زديد. بنده نماز جعفر طيار را براي ازدواج خواندم نه براي زيبايي. براي اينكه موارد بيشتري پيدا كنيم. چون در نزديك 2 سال شايد فقط 10 نفر معرفي شده‌اند كه 5 يا 6 مورد را ديدم. از دوستان و آشنايان كم نشنيده‌ام كه براي ازواج 20 يا 30 جا خواستگاري رفته‌اند يا براي دختر 20 يا 30 خواستگار آمده است. شما از شرايط و روحيات و خانواده بنده خبر نداريد. بنده از 31 سالگي آمادگي ازدواج داشتم ولي از 34 سالگي اقدام كردم. مشكلاتم يكي دو تا نيست كه بگويم در اين 3 سال چه اتفاقاتي برايم افتاد و شرح آن مفصل است.

گفتم فكر مي‌كنم آه دختراني كه فقط به خاطر زيبا نبودنشان رد كرده ام پشت سرم است. نگفتم نظر آنها مثبت بود. شايد آنها كلا مرا نپسنديدند. شايد اگر بنده نظرم مثبت بود، پاسخ آنها همگي منفي بود.
 

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 3