اما در مورد روایات این باب که عبارت «مَکْرُمَةٌ لِلنِّسَاء» در آن آمده؛ ظاهراً بر عرفي بودن دلالت دارد؛ مانند:
امام رضا(علیهالسلام): «الْخِتَانُ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ لِلرِّجَالِ وَ مَکْرُمَةٌ لِلنِّسَاء؛[6]... ختنه کردن سنت واجبي است بر مردان که بايد آن را انجام دهند و بر زنان نيز عرفي پسنديده است... .
امام صادق(علیهالسلام): «خَفْضُ الْجَارِيَةِ مَکْرُمَةٌ وَ لَيْسَتْ مِنَ السُّنَّةِ وَ لَا شَيْئاً وَاجِباً وَ أَيُّ شَيْءٍ أَفْضَلُ مِنَ الْمَکْرُمَةِ؛[7] ختنه دختر عرفي پسنديده است ولي از سنت نبوده و چيز واجبي نيست و چه چيزي بالاتر از عرف پسنديده است».
بنابراين «اَلْخِتَانُ مَکْرَمَةٌ فِي النِّسَاءِ؛ يعني ختنه براي بانوان عرفي پسنديده است ولي واجب نيست، کما اینکه در روضة المتقين آمده: فوائد اين کار براي بانوان به مانند ختنه براي مردان نيست.[8]
همانطور که ديديم؛ برخي از روايات صريحاً تاکید دارند ختنه بانوان از سنت اسلامی نیست و حتي ظاهر عبارت «لَيْسَ مِنَ السُّنَّةِ» و يا «لَيْسَ عَلَي النِّسَاءِ» نفي استحباب نیز ميکند،[9] امّا بعضی فقها با توجه به روايات مَکْرُمَةٌ لِلنِّسَاء؛ عبارت «لَيْسَ مِنَ السُّنَّةِ» را برخلاف ظاهر آن حمل کردهاند تا حکم به استحباب شود؛[16] البته در این فرض نیز منظور از «لَيْسَ مِنَ السُّنَّة» اين است که ختنه بر دختر بچه واجب نيست و سنّتي که بر آن زياد تأکيد شده باشد، نيست.
پس در جوامعي که ختنه زنان انجام ميشود، تنها رسم و سنت قبيلهاي و بومی است.
کما اینکه ختنه کردن در ميان زنان حجاز وجود داشته و برخي آنرا انجام ميدادند، امّا سنت چندان مشهوري در ميان آنها نبود. اسلام نيز چندان دغدغهاي نسبت به آن نداشته و تنها در حد چند روايت محدود، به جواز آن حکم کرده است.
«أللّهُمَّ إنِّى أسْألُکَ وَأتَوَجّهُ إلَيْکَ بِنَبِيّکَ مُحَمّدٍ نَبِىّ الرّحْمَة؛ يَا مُحَمّد! إنِّى تَوَجّهْتُ بِکَ إلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ لِتَقْضِى لِي، أللّهُمَّ فَشَفّعْهُ فِىّ؛ خدايا! من تو را مىخوانم و به واسطه پيامبرت محمد که پيامبر رحمت است به سوى تو توجّه مى کنم. اى محمّد! من به واسطه تو به پروردگارم براى برآوردن حاجتم توجّه نمودم تا حاجتم برآورده شود، پس خداوندا او را شفيع من (براى برآوردن حاجتم) قرار ده!»
بله البته اونا در معنای توسل به آشتباه رفتن هر چند که در منابعشون از جمله صحيح بخارى از انس بن مالک (صحابى معروف رسول خد(صلىاللهعليهوآله)) نقل شده است که سالى در مدينه قحطى و خشکسالى شد، پيامبر مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود که مردى عرب ايستاد و عرض کرد: «يَا رَسُولَ اللهِ هَلَکَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعَيالُ، فَادْعُ اللهَ لَنا؛ اى رسول خدا اموال ما نابود شد و خانواده ما گرسنهاند، در پيشگاه خدا براى ما دعا کن».
رسول خد(صلىاللهعليهوآله) دستان مبارکش را به سوى آسمان بلند کرد و در آن حال، هيچ اثرى از ابر در آسمان نبود، به خدايى که جان من در دست اوست، هنوز دستانش را پايين نياورده بود که ابرهايى همانند کوه آشکار شد و هنوز آن حضرت از منبر خطابه پايين نيامده بود که باران شروع به باريدن کرد، تا آنجا که آب باران از محاسن شريفش سرازير شد. بارش باران در روزهاى بعد تا يک هفته ادامه داشت و در جمعه بعد از آن، از حضرت خواستند دعا کند تا باران بازايستد
طریقت و شریعت در حقیقت، هیچ تقابل و تضادی بایکدیگر ندارند و اگر مدعیان طریقت، بخشی از دستورات شرع را نادیده بگیرند باید بدانند که راهی مخالف طریقت را در پیش گرفتهاند و باید به مبانی و عمل کرد شریعت باز گردند.
عزیزالدین نسفى که از عرفاى نیمه دوم قرن هفتم است، در کتاب "الانسان الکامل" خود مىنویسد: "شریعت، گفتِ انبیاست و طریقت، کردِ انبیاست و حقیقت دیدِ انبیاست. سالک باید که اوّل از "علم شریعت" آن چه ما لابدّ است بیاموزد و یاد گیرد و آن گاه از "عمل طریقت" آن چه ما لابدّ است، به جاى آورد تا از "انوار حقیقت" به قدر سعى و کوشش وى روى نماید. هر که قبول مىکند آن چه پیغمبر وى گفته است، از "اهل شریعت" است و هر که به جاى مىآورد آن چه پیغمبر وى کرده است، از "اهل طریقت" است
مطالب دینی همه مفیدند از جمله اینکه تناسب مجازات با جرم و امکان بازدارندگی از قاتلین حاصل نخواهد شد مگر اینکه امکان مجازات با اقدامی متقابل که همان حذف قاتل باشد، فراهم شود. تجربههای جزایی دیگر کشورها نشان داده مجازاتی غیر از حذف جنایتکار و قاتل به هیچ عنوان باز دارنده نیست؛ چرا که بعضی از قاتلین حتی در زندان هم دست از قتل و جنایت بر نمیدارند.
گذشته از مباحث امنیت اجتماعی در بحث قتل، حقوق فردی نیز مطرح است؛ چرا که بازماندگان مقتول نیز دچار ضایعه بزرگی شدهاند لذا قانونگذار باید حقوق فردی را نیز در رابطه با اولیاء دَم رعایت نماید.
در اینجاست که حکمتهای فراگیر احکام دین مبین اسلام روشن میشود، از جمله قصاص، که عبارت است از اين كه اولیاء مقتول "حق" مجازات قاتل را به مانند جرم مورد ارتکاب، داشته باشند.
بنابراين فلسفه قصاص، از لحاظ فردي؛ رعايت حق فرد و احترام به خون و جان وي است و از لحاظ اجتماعي؛ تأمين امنيت اجتماع و حذف يك فرد مزاحم از محيط جامعه ميباشد.
قرآن كريم ميفرمايد: "وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا اُولِي الْاَلْبَابِ؛ براي شما در قصاص حيات و زندگي است اي صاحبان خرد". [بقره، آيه 179] حضرت علي(علیهالسلام) نیز فرمودهاند: "فَرَضَ اللهُ الْاِيمَانَ تَطهِيراً مِنَ الشَّرْكِ... وَ الْقِصاصُ حقناً للدّماء؛ خداوند ايمان را به خاطر پاك كردن دل از شرك و قصاص را براي حفاظت خون ها واجب و مقرّر فرمود".
بله دقیقا از همان ابتدا اجتماعات انسانی مواجه با ناهنجاریهایی بوده که خطرناکترین این ناهنجاریها، قتل عمد است.
در قتل عمد، قاتل مرتکب جنایت بزرگی میشود که تفاوت جدی با مرگهای تصادفی یا قتل غیر عمد دارد، ضرورت حفظ جامعه انسانی ایجاب مینماید که اقدامات بازدارنده و همچنین مجازاتهای متناسب با جرم و جنایت، علیه قاتلین در نظر گرفته شود.
تناسب مجازات با جرم و امکان بازدارندگی از قاتلین حاصل نخواهد شد مگر اینکه امکان مجازات با اقدامی متقابل که همان حذف قاتل باشد، فراهم شود. تجربههای جزایی دیگر کشورها نشان داده مجازاتی غیر از حذف جنایتکار و قاتل به هیچ عنوان باز دارنده نیست؛ چرا که بعضی از قاتلین حتی در زندان هم دست از قتل و جنایت بر نمیدارند.
گذشته از مباحث امنیت اجتماعی در بحث قتل، حقوق فردی نیز مطرح است؛ چرا که بازماندگان مقتول نیز دچار ضایعه بزرگی شدهاند لذا قانونگذار باید حقوق فردی را نیز در رابطه با اولیاء دَم رعایت نماید.
در اینجاست که حکمتهای فراگیر احکام دین مبین اسلام روشن میشود، از جمله قصاص، که عبارت است از اين كه اولیاء مقتول "حق" مجازات قاتل را به مانند جرم مورد ارتکاب، داشته باشند.
بی دلیل نیست که قصاص به عنوان غريزه در وجود انسان نهادینه است. چون اصولاً حذف موجود خطرناك و مزاحم يك اصل عقلاني است که پایداری و ثمر بخشی علوم و حرفهها از جمله پزشکی، كشاورزي، دامداري و... روي اين اصل بنا شده است، کما اینکه در پزشکی ميبينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع ميكنند و يا به خاطر نمو گياه، شاخههاي مضر و مزاحم را ميبرند.
در قصاص هم هدف عدالت خواهي و حمايت از خون بي گناهان و پيش گيري از تكرار ظلم و ستم و قطع كردن عضو مزاحم جامعه است.
Páginas