سلامدنیا کوچیکه . دست بالای دست زیاده.باور کن خواهرم دنیا میچرخه و میچرخه و همون بدی که کردیم میزاره تو کاسمون برا اون نه بخدا برا خودت دل بسوزون بعضی کارا تا ابد نمیتونی پاکش کنی نمیتونیاون اقا اگه الان بگه دوستت دارم دوروزه دیگه هر غلطی کرد به شما دیگه حق حرف زدن نمیده و کاره الانتو به روت میاره
غروب یه روز پاییزی دخترم از مدرسه بر گشت ، معلوم بود چیزی ذهنش رو مشغول کرده. بالاخره بعد از نماز حرف دلش رو پرسید : بابایی خدا رو کی آفریده؟!
گفتم :دخترم خدا که آفریده نیست ،خدا آفریننده است ، یعنی خدا همه چیز رو به وجود آورده اما خودش ، خود به خود وجود داشته.
پرسید: یعنی چطوری می شه بابا؟!
گفتم :دخترم هر چیزی خاصیتی داره .
مثلا می دونی که روشنایی اتاق از نوره،
روشنایی همین لامپ هم از نوره،
روشنایی ماه هم از نوره،
روشنایی خورشید هم از نوره،
خوب حالا که روشنایی همه چیز از نوره ، روشنایی خود نور از چیه؟!
تو فکر رفت ،بهش گفتم :
نور خود به خود روشنه ، همه چیز رو هم روشن می کنه ، همین طور روغن خود به خود چربه ، همه چیز رو هم چرب می کنه ، یا نمک که خود به خود شوره ، همه چیز رو هم شور می کنه ، خدا هم خود به خود وجود داشته ، همه چیز رو هم به وجود آورده.
کمی مکث کرد، بعد پرسید :بابایی حالا نمی شه خدا رو کسی آفریده باشه.
پرسیدم :حالا اونی که خدا رو ، آفریده رو ، کی آفریده، گفت:یکی دیگه ، پرسیدم :اون یکی دیگه رو ، کی آفریده، گفت:یکی دیگه ، چند بار سوال و جواب تکرار شد بعد پرسید:بابایی یعنی نمی شه خدا رو کسی افریده باشه؟! گفتم نه دخترم خدا خود به خود وجود داشته همه چیز رو هم به وجود آورده.
دیدم دوباره تو فکر فرو رفت ، گفتم : دخترم چند سال که بزرگتر بشی متوجه می شه نباید درباره اینکه خدا چطوریه و چطور خود به خود به وجود اومده فکر کنی ، چون ما نمی تونیم از این چیز ها سر در بیاریم وباعث میشه که گیج بشیم ، اینجاست که شیطان از فرصت استفاده می کنه تا ما رو گمراه کنه(1).
پرسید :بابایی به چی فکر کنم .گفتم :به مهربونی های خدا،به اینکه خدا پدر ومادر مهربون داده عمو ها خاله ها ودایی های مهربون داده ، چقدر نی نی مونو دوست داری؟چقدر دعا کردی خدا به ما نی نی بده؟ (2)
گفت :بابایی خدا خیلی مهربونه به ما نی نی داده ، من خدا رو خیلی دوست دارم .
دیگه بعد از اون دخترم از این سوال ها نپرسید آلان هم نمازهاشو می خونه.
پی نوشت---------------
1.حضرت صادق(ع) فرمود: "بر حذر باشید از تفكر در كنه ذات خدا، چون نتیجه ای غیر از سرگردانی و گمراهی ندارد". (بحارالانوار، ج74 ، ص239)
مبانی محدود ما، درک و سنجشی از بی نهایت نداره و هر چه را به تصویر بکشه باز به محدودیت شون بر می گرده، همین برهان در كلمات پیشوایان دین هم وارد شده كه فرمودند: "كلّما میّزتموه باوهامكم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلكم مردود الیكم" (بحارالانوار، ج66 ، ص292) یعنی هر چه در ذهن شما بیاید و آن را تصور كنید در باریكترین جلوهها و مفهومهایش، آن خدا نیست بلكه او هم مخلوقی مثل شماست كه در وجودش احتیاج به شما و برگشت وجود او به شما است.
اكنون كه با این برهان واضح فهمیدیم كه درك ذات خدای تعالی برای بشر محدود، ممكن نیست .
2.روایاتی كه از پیامبر و ائمه(علیهم السلام)فرمودند: درباره ذات خدا تفكر نكنید (كه به جایی نمی رسید، بلكه از این راه ممكن است شیطان سوء استفاده كرده و شما را منحرف کند).اما درباره نعمت ها و آثار عظمت او فكر كنید (تا هر ساعت به معرفت و ایمان شما افزوده گردد). (اصول كافی، ج 1، ص 93)
ولی معنای این قبیل روایات این نیست كه در بحث خداشناسی وارد نشوید، بلكه بحث درباره خدا و صفات او در حد خود لازم است، اما كسی نباید توقع داشته باشد كه بر كنه ذات خدای جهان پی ببرد.
تاريخ به خوبى گواهى مىدهد که منافقان و دشمنان اسلام براى رحلت پيامبر (صلىاللهعليهوآله)دقيقه شمارى مىکردند و بسيارى از آنها معتقد بودند، با رحلت آن حضرت، يکپارچگى مسلمانان از ميان مىرود و شرايط براى يک حرکت ضدّ انقلابى فراهم مىآيد و قادر خواهند بود، اسلام نوپا را در هم بشکنند؛ در چنين شرايطى اگر على (عليهالسلام) براى گرفتن حق خويش يا به تعبير ديگر، بازگرداندن مسلمانان به اسلام راستين عصر پيامبر (صلىاللهعليهوآله) قيام مىکرد با توجّه به تصميمهايى که براى کنار زدن او از صحنه خلافت از پيش گرفته شده بود به يقين درگيرى روى مىداد و صحنه جامعه اسلامى چنان آشفته مىشد که راه براى منافقان و دشمنان، جهت رسيدن به نيّات سوءشان هموار مىگشت.
گروههايى که به نام «اهل ردّه» بعد از رحلت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) بلافاصله در برابر حکومت اسلامى قيام کردند و بر اثر يکپارچگى مردم، سرکوب شدند، شاهد و گواه روشنى بر اين معناست.
در بعضى از تعبيرات که در تواريخ معروف اسلام آمده است، مىخوانيم: «لَمّا تَوَفّى رَسُولُ اللهِ (صلىاللهعليهوآله) اِرْتَدَّتِ الْعَرَبُ وَ اشْرَاَيَّتِ الْيَهُودِيَّةُ وَ النَّصْرانِيَّةُ وَ نَجَمَ النِّفاقُ وَ صارَ الْمُسْلِمُونَ کَالْغَنَمِ الْمَطيرَةِ فِى اللَّيْلَةِ الشّاتِيَةِ؛ هنگامى که پيامبر وفات يافت، عرب (جاهلى) بازگشت خود را شروع کرد و يهود و نصارا سر برداشتند و منافقان آشکار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همانند رمه بى چوپانى بودند که در يک شب سرد و بارانى زمستان، در بيابان، گرفتار شده اند»
با توجه و دقت در روايات این باب، به دست ميآيد که اسلام تنها کم آسيبترين نوع ختنه براي زنان را اجازه داده است و هيچ تأکيد خاصي بر آن نيست؛ لذا در جامعه اسلامي، اثري از ختنه زنان به عنوان يک عمل ديني، مشاهده نميشود. تنها در زمان گذشته به جهت مصالحي انجام ميشده و اسلام نيز خيلي آن را تأييد نمیکند.
در اينجا اشاره به اين نکته مفيد است که در زمان پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) مردان، همسران متعددي داشتند و به نوعي ميتوان گفت زنان در رقابتي براي به دست آوردن قلب و محبت شوهر خود بودند تا از اين طريق گوي سبقت را از همسران ديگر بربايند. پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) در عين اينکه منعي از اين نوع خاص ختنه نميکند، دستور به کم برداشتن ميدهد.
Páginas