تأملی در معانی و مستندات مشهورترین القاب معصومین علیهم السلام

09:00 - 1395/02/02

بدون تردید از سویی شناساندن حضرات معصومین علیهم السلام برای نسل نو بر مبلّغان و متولیان فرهنگ دینی امری شایسته و ضروری است، و از سویی دیگر نامها و القاب آن گرامیان حكایت گر برخی از ویژگیهای زیبای اخلاقی و اجتماعی آنان می باشد. در این فرصت با بهره گیری از این القاب شریف، به معانی و مأخذ آنها پرداخته، ارتباط آن با خصوصیات آن حضرات بر ما معلوم می شود.
رسول اكرم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله (مصطفی؛ برگزیده)
از میان القاب متعدد آن حضرت، مصطفی بیشتر معروف است. (1) آن حضرت خودش در مورد لقب مصطفی می فرماید: «یا عَلِی! اَنْتَ اَخِی وَاَنَا اَخُوكَ وَاَنَا الْمُصْطَفَی لِلنُّبُوَّةِ؛ (2) یا علی! تو برادر من و من برادر تو هستم، فقط من برای پیامبری از سوی خداوند متعال انتخاب شده ام.»
در صحف ادریس نیز از لقب «مصطفی» برای آن حضرت یاد شده و سایر اوصاف پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به شایسته ترین وجهی آمده است. بخشی از آن چنین است: «اخْتَرْتُ لَهُمْ نَبِیاً مُصْطَفَی؛ من برای بندگان صالح، مخلص و با تقوایم «مصطفی» را پیامبر گردانیدم.»
آنگاه خداوند متعال به حضرت آدم خطاب كرد: ای آدم! به ذریه ات بنگر. و حضرت آدم در میان ذریه اش گروهی را دید كه نور آنان تمام آفاق را فرا گرفته و درخشش ویژه ای دارد. حضرت آدم علیه السلام پرسید: پروردگارا! اینان كیانند؟ خداوند فرمود: اینها پیامبران از نسل تو هستند. حضرت آدم دوباره پرسید: آنان چند نفرند؟ فرمود: یكصد و بیست و چهار هزار پیامبرند كه سی صد و پانزده نفر از آنان نبی مرسل هستند. حضرت آدم عرض كرد: خدایا! چرا نور آخرین نفر از سلسله انبیا از همه درخشنده تر و تابناك تر است؟ خداوند فرمود: او محمد، پیامبر فرستاده، مورد اعتماد، نجیب، محرم اسرار، برگزیده، پاك خالص، حبیب، دوست و گرامی ترین مخلوق در پیشگاه من است و محبوب ترین، نزدیك ترین، شناخته ترین مخلوقاتم می باشد. او از نظر علم، حلم، ایمان، یقین، صداقت، نیكوكاری، پاكدامنی، تواضع و فروتنی، پارسایی و فرمانبری از تمام آنان برتر می باشد.
برای او از حاملین عرشم و سایر آفریده ها در آسمانها و زمین پیمان گرفته ام كه به او ایمان آورده و به نبوّتش اقرار كنند. ای آدم! به او ایمان بیاور كه در نزد من مقام و منزلت، فضل نور و وقارت فزونی یابد. حضرت آدم علیه السلام گفت: به خدا و پیامبرش محمد ایمان آوردم. خداوند فرمود: من نیز فضل و كرامت تو را افزایش دادم. ای آدم! تو اولین پیامبر و فرزندت محمد صلی الله علیه و آله آخرین آنان می باشد. (3)
پیشوای نخستین، امام علی علیه السلام امیر المؤمنین، تغذیه كنندة مؤمنین
«ابو حمزه ثمالی»، از امام باقر علیه السلام سؤال نمود: «لِمَ سُمِّی عَلِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ اسْمٌ مَا سُمِّی بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ قَالَ لِأَنَّهُ مِیرَةُ الْعِلْمِ یمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا یمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ غَیرِه ؛ (4) ای فرزند رسول خدا! برای چه علی علیه السلام به امیر المؤمنین موسوم گردیده، و این اسمی است كه احدی قبل از آن حضرت به آن نامیده نشده است و برای احدی بعد از آن جناب جایز نیست؟ حضرت فرمودند: زیرا حضرتش سرچشمه و معدن علم بود، كه دیگران از او تغذیه می كردند و احدی غیر از آن حضرت این طور نبود.»
«یعقوب بن سوید» نیز در همین رابطه از امام جعفر صادق علیه السلام پرسید: فدایت شوم! برای چه امیرالمؤمنین علیه السلام به این نام موسوم شد؟
امام علیه السلام فرمود: «لِأَنَّهُ یمِیرُهُمْ الْعِلْمَ أَمَا سَمِعْتَ فِی كِتَابِ اللَّهِ: «وَ نَمِیرُ أَهْلَنا»؛ (5) برای آنكه حضرت علم را به مؤمنین اطعام می كرد، چنانچه حقّ تعالی در كتاب عزیزش می فرماید: ما برای اهل خود طعام تهیه می نماییم.» (6)
سلام بر «امیر مؤمنان»
خداوند ـ جلّ جلاله ـ جناب جبرئیل را به نزد محمد صلی الله علیه و آله فرستاد تا آن حضرت در حال حیات خویش برای ولایت علی علیه السلام از مردم شاهد و گواه بگیرد و پیش از وفات خود حضرتش را به نام «امیرالمؤمنین» نامگذاری نماید.
پیامبر صلی الله علیه و آله نه نفر از یاران و مشهورین اصحاب خود را خواند و فرمود: من شما را فرا خوانده ام تا گواهان الهی در روی زمین باشید، خواه بر گواهی خود پایداری كنید، یا كتمان نموده و از ادای شهادت خودداری كنید.
سپس فرمود: ابا بكر! برخیز و بر علی بنام «امیر مؤمنان» سلام ده. او گفت: آیا این فرمان خدا و رسول او است؟ فرمود: آری. وی برخاست و بر آن حضرت به عنوان امیر مؤمنان سلام داد. سپس فرمود: عمر! برخیز و بر علی بنام امیر مؤمنان سلام كن. گفت: آیا به فرمان خدا و رسولش او را امیر مؤمنان بنامیم؟ فرمود: آری. او نیز برخاست و سلام كرد. سپس به «مقداد بن اسود كندی» فرمود: برخیز و بر علی به نام امیر مؤمنان سلام ده. او برخاست و سلام داد، و سخن آنان را تكرار نكرد.
آنگاه به «ابی ذرّ غفاری» فرمود: برخیز و بر علی بنام امیر مؤمنان سلام ده. وی برخاست و سلام داد بعد به «حذیفه یمانی» فرمود: برخیز و بر امیر مؤمنان سلام كن. او برخاست و سلام داد. سپس به «عمّار بن یاسر» فرمود: برخیز و بر امیر مؤمنان سلام ده. او برخاست و سلام داد. بعد به «عبد الله بن مسعود» فرمود: برخیز و بر علی بنام امیر مؤمنان سلام ده. او برخاست و سلام داد. بعد به «بریده» كه از همة آنان جوان تر بود، فرمود: برخیز و بر امیر مؤمنان سلام كن. او نیز برخاست و سلام داد.
پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّمَا دَعَوْتُكُمْ لِهَذَا الْأَمْرِ لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ اللَّهِ أَقَمْتُمْ ام تَرَكْتُمْ؛ (7) من شما را برای این كار خواندم تا در این زمینه گواهان الهی باشید، خواه بر آن پایدار بمانید، یا نمانید (ترك ادای شهادت كنید).»
حضرت فاطمه علیها السلام زهرا؛ درخشنده، نورانی
مشهورترین لقب حضرت فاطمه، «زهرا» است که به معنای درخشنده و و نورانی است. جابر می گوید: محضر مبارك امام صادق علیه السلام عرض كردم: برای چه فاطمه علیها السلام به زهرا معروف گردید؟
حضرت فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِیتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِینَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیدَنَا مَا هَذَا النُّورُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی وَ أَسْكَنْتُهُ فِی سَمَائِی خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِی مِنْ أَنْبِیائِی أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً یقُومُونَ بِأَمْرِی یهْدُونَ إِلَى حَقِّی وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیی؛ (8) زیرا خداوند متعال او را از نور عظمت خودش آفرید، و هنگامی كه نور وجود فاطمه علیها السلام درخشید، آسمانها و زمین به نورش روشن گشت و دیدگان فرشتگان از شدّت نورش بسته شد و تمام ملائكه، حقّ تبارك و تعالی را سجده نموده، عرض كردند: معبودا! این نور چه خصوصیتی دارد كه این قدر تابان و روشن است؟
خداوند متعال به آنها وحی فرمود: این نور از نور من است كه در آسمان ساكنش كرده ام. آن را از عظمت خویش آفریده ام. آن را از صلب پیامبری از پیامبران كه بر تمام انبیا تفضیل و برتریش داده ام، خارج نموده ام. از این نور پیشوایانی را كه به امر من قیام می كنند و مردم را به طرف من هدایت می نمایند، بیرون می آورم. این پیشوایان را پس از انقطاع وحی جانشینان خود در روی زمین قرار می دهم.»
یهودی در پرتو نور زهرا علیها السلام
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام از مردی یهودی ـ به نام زید ـ قدری قرض گرفت و چادر حضرت فاطمه علیها السلام را ـ كه از پشم بود ـ پیش وی رهن گذاشت.
یهودی آن چادر را به خانه برد و در اتاقی گذاشت. وقتی شب شد، زن یهودی به آن اتاق رفت. ناگاه نوری را از آن چادر دید كه تمام اتاق را روشن كرده است. با حال شگفت زده فریاد زد و شوهر خود را خواست و آنچه را دیده بود برای شوهرش بازگو كرد.
یهودی شگفت زده شده، فراموش كرده بود كه چادر حضرت فاطمه علیها السلام در آن خانه است. با سرعت داخل اتاق شد، دید كه آن اشعة نورانی از چادر آن خورشید عصمت است كه مانند بدر منیر خانه را روشن كرده است.
وی از مشاهدة این حالت تعجبش بیش تر شد، و همراه با زنش به خانة خویشان خود دویدند و 80 نفر از ایشان با مشاهدة این نور زهرایی ایمان آورده و دلهایشان به نور اسلام منور گردید. (9)
پیشوای دوم، امام حسن علیه السلام مجتبی؛ برگزیده، منتخب
امام حسن علیه السلام پیشوای دوم شیعیان جهان به لقب «مجتبی» موسوم است. مجتبی یعنی برگزیده و انتخاب شده. در روایات متعددی كه از امامان معصوم علیهم السلام نقل شده، امام حسن علیه السلام را با لقب «مجتبی» یاد كرده اند؛ (10) چرا كه او برگزیدة خداوند متعال برای رهبری امت اسلام بود. (11)
در حرز امام سجاد علیه السلام می خوانیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى عَلِی الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ خَدِیجَةَ الْكُبْرَى وَ الْحَسَنِ الْمُجْتَبَى ؛ (12)
اوصاف مجتبوی
از اهل بیت علیهم السلام روایات متعددی نقل شده است كه جلوه ای بارز از این صفت مجتبوی و اخلاق زیبای امام مجتبی علیه السلام است.
شخصی نیازمند وارد محضر امام حسن مجتبی علیه السلام شد كه از اظهار حاجت در جمع حاضران خجالت می كشید و نمی توانست نیاز خود را در میان جمع شفاهاً به امام علیه السلام عرض كند. امام كه متوجه حضور وی و رنج درونی اش شده بود، به وی اشاره فرمود: خواسته ات را بنویس و آن را به ما بده. چون مرد نیازش را نوشته و به امام تقدیم كرد، امام آن را خوانده و با تواضع تمام چندین برابر خواستة مرد را به وی بخشید.
برخی كه شاهد صحنه بودند، عرض كردند: ای فرزند رسول خدا! این یادداشت چه پربركت بود! امام حسن علیه السلام به او فرمود: بركت این ورقه برای ما بیش تر است؛ زیرا خداوند ما را شایستة انجام كار نیك قرار داده است. آیا نمی دانید كه كار خیر آن است كه بدون درخواست انجام شود؟ اگر، پس از آنكه فرد نیازش را به تو باز گوید چیزی به او ببخشی، در واقع اهدایی تو در مقابل آبروی او است. چه بسا فرد محتاج شب در بسترش با بی تابی و نگرانی به صبح رسانده و در میان بیم و امید غوطه ور بوده است كه آیا فردا اندوهناك و شكست خورده بازش می گردانند یا با خوشحالی و سرور؟
پس او به نزد تو می آید، در حالی كه زانوانش می لرزد و دلش از ترس و دلهره لبریز است. پس اگر تو حاجت وی را در ازای آبرویش روا داری، بذل آبرو برای وی بسی بزرگ تر و سنگین تر از كار خیری است كه در حق او انجام داده ای. (13)
پیشوای سوم، امام حسین علیه السلام سید الشهداء، سرور شهیدان
در روایات و تاریخ، امام حسین علیه السلام را با لقب شهید و سید الشهدا می شناسیم، از جمله در «حدیث لوح» در مورد این لقب امام حسین علیه السلام خداوند متعال چنین می فرماید: «جَعَلْتُ حُسَیناً خَازِنَ وَحْیی وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِی التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِی الْبَالِغَةَ عِنْدَه ؛ (14) حسین را به عنوان گنجینه دار وحی خودم برگزیدم و او را با شهادت گرامی داشته و زندگی اش را به سعادت و نیكبختی پایان دادم. او سالار و بلند مرتبه ترین شهیدان راه فضیلت است. سخن كامل من به همراه او و حجت تمام شده ام در نزد او است.
شوق شهادت در اندیشة امام حسین علیه السلام
عشق به شهادت و جانفشانی در راه حق سراسر وجود آن حضرت را فرا گرفته بود و شهادت را برترین نوع مرگ می دانست و می فرمود:
و إن تكن الأبدان للموت أنشئت                فقتل امرئ و الله بالسیف أفضل  (15)
«اگر بدنها برای مرگ آفریده شده اند، پس كشته شدن یك انسان با شمشیر در راه خداوند برترین نوع مرگ می باشد.»
البته شوق شهادت در وجود امام علیه السلام به این معنا نبود كه خود را تسلیم مرگ كند و هیچ گونه اقدام و دفاعی از خود نشان ندهد؛ بلكه آن پیشوای حقیقت طلبان در برابر ظلم و ستم غارتگران بیت المال و متعرّضین به مسلمانان، شدیداً مقابله و دفاع می كرد، و هنگامی كه در نیمة رجب سال 60ق در معرض بیعت با یزید قرار گرفت، احساس نمود كه دین خدا جز با شهادت آن حضرت احیا نخواهد شد. به كنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: «ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! با اكراه و اجبار از جوار تو بیرون می روم، میان من و تو جدایی انداختند؛ زیرا با یزید بن معاویه كه شرابخوار و فردی فاسق و فاجر است، بیعت نكردم. اكنون با تمام ناخوشایندی از نزد تو خارج می شوم.»
امام علیه السلام را خوابی سبك فرا گرفت و در عالم رؤیا جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت كرد. پیامبر صلی الله علیه و آله او را در آغوش گرفته و صورتش را بوسید و در ضمنِ سخنانی فرمود: «ای محبوب من! ای حسین! پدر و مادر و برادرت در كنار من مشتاق دیدار تو اند، برای تو در بهشت درجات عالی است كه به آن نخواهی رسید؛ مگر با شهادت.» (16)
بعد از این بشارت، شوق شهادت در راه اعتلای كلمة الله در وجودش مضاعف گردید. هنگامی كه امام با یاران خویش به سوی كربلا رهسپار بود، در راه «فرزدق» شاعر آن حضرت را ملاقات كرده و بعد از سلام عرض كرد: ای پسر رسول خدا! چگونه به كوفیان دل می بندی و اعتماد می كنی، در حالی كه پسرعمویت مسلم بن عقیل و دوستانش را كشتند؟! چشمان حضرت پر از اشك شد و فرمود: «خدا مسلم را رحمت كند، او به سوی آرامش الهی و بارگاه عطرآگین بهشت و خشنودی خداوند هجرت كرد. او تكلیف خود را انجام داد و هنوز تكلیف ما باقی است.» (17)
پیشوای چهارم، امام علی بن الحسین علیه السلام سجّاد، بسیار سجده كننده
«جابر بن یزید جعفی» نقل كرده است كه حضرت باقر علیه السلام فرمود: «إِنَّ أَبِی عَلِی بْنَ الْحُسَینِ علیه السلام مَا ذَكَرَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نِعْمَةً عَلَیهِ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا قَرَأَ آیةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا سُجُودٌ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا دَفَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سُوءً یخْشَاهُ أَوْ كَیدَ كَائِدٍ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا فَرَغَ مِنْ صَلَاةٍ مَفْرُوضَةٍ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا وُفِّقَ لِإِصْلَاحٍ بَینَ اثْنَینِ إِلَّا سَجَدَ وَ كَانَ أَثَرُ السُّجُودِ فِی جَمِیعِ مَوَاضِعِ سُجُودِهِ فَسُمِّی السَّجَّادَ لِذَلِكَ؛ (18) پدرم علی بن الحسین علیه السلام نعمتی از نعمتهای خدا را ذكر نمی فرمود؛ مگر آنكه سجده می نمود و آیه ای از آیات كتاب خدای عزّ و جلّ را كه در آن سجود بود، قرائت نمی كرد؛ مگر آنكه به سجد می رفت و حقّ تعالی از آن حضرت بدی را كه از آن خوف داشت یا كید و حیلة حیله گری را دفع نمی فرمود؛ مگر آنكه به شكرانه اش سجده می فرمود و اثر سجده در تمام م واضع سجود آن حضرت ظاهر و آشكار بود، برای همین به «سجاد» موسوم گشت.»
زین العابدین؛ زینت عبادتگران
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه قیامت بپا شود، منادی ندا می كند: كجا است زین العابدین؟ پس گویا من به فرزندم علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام می نگرم و می بینم كه از بین صفوف گام بر می دارد و در مقابل جمعیت، در عرصات محشر حاضر می شود.» (19)
سرآمد نیایشگران
«طاووس یمانی» می گوید: «حضرت علی بن الحسین علیه السلام را دیدم كه از وقت عشا تا سحر به دور خانة خدا طواف می كرد و به عبادت مشغول بود، و چون خلوت شد و كسی را ندید، به آسمان نگریست و گفت: خدایا! ستارگان در افق ناپدید شده اند و چشمان مردم به خواب رفته، و درهای تو بر روی درخواست كنندگان گشوده است.
طاووس - كه جمله های زیادی در این زمینه از مناجاتهای خاضعانه و عابدانة آن حضرت نقل می كند ـ می گوید: امام چند بار در خلال مناجات خویش گریست، سپس به خاك افتاد و بر زمین سجده كرد، من نزدیك رفتم... برخاست، نشست و فرمود: كیست كه مرا از یاد پروردگارم مشغول ساخت؟ عرض كردم: من طاووس هستم ای پسر پیامبر! علت این زاری و بی تابی چیست؟ ما باید چنین كنیم كه گناهكار و خطا پیشه ایم... شما چرا با این نسبت شریف و پیوند عالی در وحشت و هراس هستید؟ به من نگریست و فرمود: نه، نه، ای طاووس! سخن نسب را كنار بگذار. خدا بهشت را برای كسی آفریده است كه مطیع و نیكوكار باشد؛ هرچند غلامی سیاه چهره باشد؛ و آتش را آفریده است برای كسی كه نافرمانی كند؛ ولو آقازاده ای از قریش باشد. مگر نشنیده ای سخن خدای تعالی را: «وقتی كه در صور دمیده شود، نسبتها منتفی است و از یكدیگر پرسش نمی كنند.»؟ به خدا قسم! فردا تو را سود نمی دهد؛ مگر عمل صالحی كه امروز پیش می فرستی.» (20)
پیشوای پنجم، امام محمد بن علی علیه السلام باقر العلوم، شكافنده دانشها
«جابر بن عبد الله انصار» می گوید: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود: ای جابر! تو خواهی ماند تا فرزندم محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام را كه در تورات معروف به «باقر» است ملاقات كنی. وقتی او را ملاقات نمودی، از طرف من به او سلام برسان!
جابر در یكی از كوچه های مدینه محضر امام باقر علیه السلام رسید كه امام در دوران كودكی بود و شكل و قیافة آن گرامی را همانند رسول خدا صلی الله علیه و آله یافت. به امام عرض كرد: به پروردگار كعبه سوگند! شمائلت مثل شمائل رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد.
پسرم! رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام رسانده است. حضرت فرمودند: بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سلام باد، مادامی كه آسمانها و زمین برپا هستند، و بر تو ای جابر! سلام باد كه تبلیغ سلام نمودی.
جابر عرضه داشت: «یا بَاقِرُ أَنْتَ الْبَاقِرُ حَقّاً أَنْتَ الَّذِی تَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ (21) ای باقر! تو حقاً و قطعاً باقری، تویی كه علم را می شكافی شكافتنی.» سپس جابر محضر امام علیه السلام مشرّف می شد و در مقابل آن حضرت می نشست و حضرت به او تعلیم می فرمود و بسا در آنچه جابر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می كرد مرتكب اشتباه می شد، حضرت اشتباهش را تصحیح می فرمود و جابر آن را از حضرت می پذیرفت و به كلام خود رجوع كرده و می گفت: ای باقر! خدا را شاهد می گیرم كه در كودكی به شما حكمت داده شده است.»
پیشوای ششم امام جعفر صادق علیه السلام، راستگو و درستكار
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِذَا وُلِدَ ابْنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّهُ سَیكُونُ فِی وُلْدِهِ سَمِی لَهُ یدَّعِی الْإِمَامَةَ بِغَیرِ حَقِّهَا وَ یسَمَّى كَذَّاباً؛ (22) هر گاه فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب متولّد شد، او را «صادق» بنامید؛ زیرا به زودی در فرزندان این امام شخصی هم نامش می آید كه به ناحقّ ادّعای امامت نموده و كذّاب نامیده می شود.»
در اوج صداقت
یكی از حاجیان در مدینه خوابیده بود. وقتی بلند شد كیف پولش را ربوده بودند. از جای خود برخاست. حضرت صادق علیه السلام را مشغول نماز دید. چون او را نمی شناخت، دامنش را گرفته و گفت: تو كیف مرا برده ای. امام علیه السلام فرمود: در كیف تو چقدر پول بود؟
گفت: هزار دینار. امام آن مرد را به منزل برد و هزار دینار به او داد. وقتی آن مرد پول را گرفت و به منزل خود برگشت، دید كیف پولش در خانه است. با عذرخواهی خدمت حضرت صادق علیه السلام رسید، پول را تقدیم كرد. امام علیه السلام از گرفتن آن خودداری نمود و فرمود: چیزی كه دادیم، پس نمی گیریم. آن مرد بعد جستجو نمود كه این شخص كیست. گفتند: جعفر بن محمد الصادق علیه السلام است. گفت: حقیقتاً كه او صادق است. (23)
پیشوای هفتم، امام موسی بن جعفر علیه السلام كاظم، فروبرندة خشم
«ربیع بن عبد الرحمن» می گوید: «كَانَ وَ اللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ مِنَ الْمُتَوَسِّمِینَ یعْلَمُ مَنْ یقِفُ عَلَیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ یجْحَدُ الْإِمَامَ بَعْدَهُ إِمَامَتَهُ فَكَانَ یكْظِمُ غَیظَهُ عَلَیهِمْ وَ لَا یبْدِی لَهُمْ مَا یعْرِفُهُ مِنْهُمْ فَسُمِّی الْكَاظِمَ لِذَلِكَ؛ (24) به خدا سوگند! حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از فراستمندانی بود كه می دانست پس از رحلتش از دنیا چه كسی بر او وقف نموده و امامت امام بعدی را انكار می كند؛ ولی با این حال غیظ خود را بر ایشان فرو می برد و آنچه را كه از ایشان می دانست، ابراز و اظهار نمی نمود. برای همین «كاظم» نمامیده شد.»
بنابراین، لقب «كاظم» برای حضرت گویای همین خصلت و شهرت ایشان در فرو خوردن خشم و غضب است. «ابن حجر عسقلانی» دانشمند و محدث اهل سنت می نویسد:
«موسی كاظم، وارث علوم پدر و دارای فضل و كمال بود. در پرتو گذشت و بردباری فوق العاده ای كه در رفتار با مردم نادان از خود نشان داد، كاظم لقب یافت... .»
نمونه ای از بردباری امام كاظم علیه السلام
مردی در مدینه با دشنام و توهین امام علیه السلام را آزار می داد. برخی از یاران امام علیه السلام پیشنهاد كردند كه او را از میان بردارند؛ اما امام علیه السلام آنان را از این كار منع كرد. محل كار او در مزرعه ای بیرون مدینه بود. امام بر چهارپایی سوار شد و خود را به مزرعة او رساند. مرد با دیدن امام فریاد می زد، زراعت مرا پایمال نكن!
اما حضرت اعتنایی نكرد و همچنان جلوتر آمد. وقتی امام روبروی مرد كشاورز رسید، پیاده شد و با گشاده رویی پرسید: برای این مزرعه چقدر خرج كرده ای؟ گفت: صد دینار. فرمود: امیدواری چقدر سود نصیب تو شود؟ گفت: دویست دینار.
حضرت سیصد دینار به او داد و فرمودك زراعت هم از آن خودت. بدان آنچه را كه امیدواری برداشت كنی، خدا به تو خواهد رساند. آن مرد بی درنگ از جا برخاست و سر امام كاظم علیه السلام را بوسید و با نهایت پوزش از امام خواست گناهش را نادیده بگیرد. امام علیه السلام تبسمی كرد و بازگشت. روز بعد آن شخص در مسجد نشسته بود كه امام وارد شد. تا نگاه مرد به امام علیه السلام افتاد، گفت: خدا بهتر می داند رسالت خود را در كدام خاندان قرار دهد.
دوستان با شگفتی پرسیدند: داستان چیست؟ تا دیروز به امام دشنام می گفتی؟ او دوباره امام علیه السلام را دعا كرد و با دوستانش به ستیزه برخاست. امام علیه السلام از یارانش پرسید: كدام بهتر است؟ نیت شما یا رفتار من؟ (25)
پیشوای هشتم، امام علی بن موسی علیه السلام رضا؛ خشنود و راضی
«احمد بنابی نصر بزنطی» می گوید: «محضر امام جواد علیه السلام عرض كردم: گروهی از مخالفین شما تصوّر می كنند مأمون نام پدر شما را رضا گذارده است؛ به خاطر آنكه آن حضرت به ولایت عهدی مأمون راضی بود. حضرت فرمود: «كَذَبُوا وَ اللَّهِ وَ فَجَرُوا بَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَمَّاهُ بِالرِّضَا علیه السلام لِأَنَّهُ كَانَ رَضِی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَمَائِهِ وَ رَضِی لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ فِی أَرْضِه ؛ (26) به خدا قسم ایشان دروغ می گویند و مرتكب فسق و فجور شده اند، خداوند متعال آن حضرت را «رضا» خواند؛ به خاطر آنكه حضرتش از خداوند متعال در آسمانش و از رسول و ائمّه علیه السلام بعد از رسول در زمین راضی و خشنود بود.»
راوی می گوید: محضر مباركش عرضه داشتم: مگر تمام پدران شما علیه السلام از خدا و رسولش و ائمّة بعد از آن حضرت راضی و خشنود نبودند؟ حضرت فرمودند: آری. عرض كردم: پس چرا بین ایشان تنها پدر شما به رضا موسوم گردید؟
فرمود: «لِأَنَّهُ رَضِی بِهِ الْمُخَالِفُونَ مِنْ أَعْدَائِهِ كَمَا رَضِی بِهِ الْمُوَافِقُونَ مِنْ أَوْلِیائِهِ وَ لَمْ یكُنْ ذَلِكَ لِأَحَدٍ مِنْ آبَائِهِ علیهم السلام فَلِذَلِكَ سُمِّی مِنْ بَینِهِمُ الرِّضَا علیه السلام؛ (27) زیرا مخالفین و دشمنانش از او همانند موافقین و دوستانش خشنود بودند، در حالی كه این امتیاز برای هیچ یك از آباء گرامش علیه السلام نبود؛ برای همین از میان همه، تنها آن حضرت به «رضا» موسوم گشت.
بنابراین هم خدا از او راضی بود، هم او به تقدیر الهی خشنود بود و هم دوست و دشمن از آن گرامی راضی بودند، و امروزه بارگاه با عظمت حضرتش به وضوح این مطلب را به اثبات می رساند.
پیشوای نهم، امام محمد تقی علیه السلام جواد، بسیار بخشنده، تقی؛ بسیار با تقوا
صدوق می فرماید: «سُمِّی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الثَّانِی التَّقِی لِأَنَّهُ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَقَاهُ شَرَّ الْمَأْمُونِ لَمَّا دَخَلَ عَلَیهِ بِاللَّیلِ سَكْرَانَ فَضَرَبَهُ بِسَیفِهِ حَتَّى ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ قَتَلَهُ فَوَقَاهُ اللَّهُ شَرَّهُ؛ (28) حضرت محمد بن علی علیهمالسلام را تقی خواندند؛ زیرا نسبت به حقّ عزّ و جلّ تقوی اختیار نمود، پس خداوند نیز شرّ مأمون را از او برطرف كرد، و آن هنگامی بود كه مأمون شب، در حالی كه مست بود بر آن حضرت وارد شد و با شمشیر ضربتی به جنابش زد تا اطمینان پیدا كرد آن حضرت را كشته است؛ ولی خدا آن حضرت را از آن ضربت محفوظ داشت.»
مشهورترین لقب آن گرامی «جواد» است كه نشانگر خصلت سخاوت در وجود آن حضرت می باشد. (29) آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطای فراوانش به این نام خوانده اند كه برگرفته از نامهای زیبای پروردگار متعال است. نام جواد یادآور جود و احسان پروردگار متعال است كن در وجود مقدس حضرت امام محمد تقی علیه السلام تجسم یافته و كرامت و احسان پدران بزگوارش را در اذهان زنده می كند.
در پرتو جود جواد علیه السلام
«محمد بن حدید كوفی» در ا ین مورد می گوید: «به همراه عده ای از شیعیان برای زیارت و انجام مناسك حج به مكه رفتیم. هنگام برگشت راهزنان به ما حمله كرده و تمام دارایی هایمان را به غارت بردند. به زحمت خود را به مدینه رسانده و به منزل امام نهم علیه السلام رفتیم. وقتی به محضر ایشان مشرف شدم، بدون اینكه سخن و یا گزارشی از سفر و حوادث آن به زبان بیاورم، فرمود: ای علی بن حدید! راهزنان در منطقه عَرْج به شما حمله كرده و تمام هستی تان را به یغما بردند و شما سیزده نفر بودید. آنگاه امام علیه السلام ما را یك به یك با نام خود و پدرانمان نام برد. گفتم: سرورم! به خدا قسم همین طور است كه شما اشاره كردید.
سپس امام علیه السلام به خادمش دستور داد به ما لباسهایی عطا كنند و مبالغ زیادی دینار بیاورند و تأكید فرمودند: اینها را میان خود و یاران تقسیم كن! كه به مقدار آن چیزی است كه از شما به غارت رفته علی بن حدید بعد از نقل این همه لطف و احسان امام علیه السلام می گوید: من آن مبالغ اهدایی را میان دوستان و همسفرانم تقسیم كردم و همان طور كه امام فرموده بود، دقیقاً به اندازة داراییهایمان بود كه قبل از حملة راهزنان داشتیم.» (30)
پیشوای دهم، امام علی النقی علیه السلام هادی؛ راهنما
و امّا علّت نامیده شدن امام دهم، علی بن محمد علیه السلام به نقی، برخی گفته اند: «حضرت ابا الحسن علی بن محمد علیه السلام به نقی نامگذاری شد، به خاطر نقاء و حسن باطنش.» (31)
امام علی النقی علیه السلام را «هادی» نیز می گویند؛ زیرا كه آن گرامی در دوران امامت خود بهترین راهنمای مردم بود. در اینجا به یك مورد از روشهای هدایتگرانة آن گرامی اشاره می كنیم:
بهترین شیوة راهنمایی مردم
روزی «محمد بطحایی» - كه از خاندان ابو طالب؛ ولی از پیروان بنی عباس بود – از حضرت هادی علیه السلام نزد متوكل بدگویی كرد و گفت: در خانة او اموال و سلاح است. متوكل به «سعید حاجب» دستور داد كه شبانه به منزل آن حضرت هجوم برده و تمام اموال و سلاحهایی را كه در خانة او یافت می شود، برای وی بیاورد. «ابراهیم بن محمد» این واقعه را از زبان سعید حاجب چنین نقل می كند: شبانه به سرای امام هادی علیه السلام رفتم. نردبانی همراه داشتم. به وسیلة آن خود را به بالای بام خانه رساندم و در تاریكی از پلكان فرود آمدم. نفهمیدم چگونه به صحن خانه رسیدم كه ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا كرد و فرمود: «سعید! همان جا بمان تا برایت شمع بیاورند!» مدتی نگذشت كه برایم شمعی آوردند و من به صحن منزل رفتم. آن حضرت با كلاه و ردای پشمین بر تن روی سجاده اش كه بر حصیری پهن بود، رو به قبله نشسته بود. به من فرمود: «این اتاقهاست، برو بگرد.» وارد اتاقها شدم و آنها را مورد بازرسیث قرار دادم و چیزی در آنها نیافتم. تنها كیسة زری دیدم كه به مُهر مادر متوكل ممهور بود، و كیسه هایی نیز یافتم كه از همان مهر داشتند. امام هادی علیه السلام فرمود: «این سجاده!» سجاده را بالا زدم، شمشیری یافتم كه غلاف نداشت. من نیز كیسه ها و شمشیر را برداشته، برای متوكل بردم.
چون متوكل به مهر مادرش بر روی كیسه نگریست، كسی را در پی او فرستاد، مادرش نزد او آمد. متوكل دربارة آن كیسه ها پرسید و مادرش پاسخ داد: من به هنگام بیماری تو نذر كردم كه اگر بهبودی یابی، ده هزار دینار برای حضرت هادی ببرم و این دینارها همان است. چنان كه می بینی امام حتی كیسه ها را باز هم نكرده است!!
متوكل كیسة آخر را گشود، در آن چهارصد دینار بود. آن گاه دستور داد كه كیسه ها را پیش كیسه های دیگر ببرند و با دینارهایی كه در آنها بود، به علاوة شمشیر به امام هادی علیه السلام بازگردانند.
وی می گوید: من كیسه ها را به همراه شمشیر دوباره باز گرداندم. از امام خجالت می كشیدم، از این رو به حضرت عرض كردم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازة شما وارد خانه شوم؛ اما چه كنم كه مأمور بودم. امام فرمود: «آنان كه ستم كردند به زودی خواهند دانست كه بازگشت شان به كجا خواهد بود.» (32)
پیشوای یازدهم، امام حسن بن علی علیه السلام عسكری؛ ساكن در منطقة نظامی
امام عسكری علیه السلام را به جهت اینكه در میان پادگان نظامی در شهر سامرا به اقامت مجبور كرده بودند «عسكری» می گویند. شیخ صدوق می فرماید: «إِنَّ الْمَحَلَّةَ الَّتِی یسْكُنُهَا الْإِمَامَانِ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی علیهم السلام بِسُرَّ مَنْ رَأَى كَانَتْ تُسَمَّى عَسْكَرَ فَلِذَلِكَ قِیلَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الْعَسْكَرِی؛ (33) [از اساتیدم (رض) شنیدم كه می فرمود:] محلّه ای كه این دو امام همام (علی بن محمد و حسن بن علی علیه السلام در سرّ من رأی مسكن قرار داده بودند، به عسكر موسوم بود. از این رو، به هر یك از این دو بزرگ بود. به هر یك از این دو بزرگوار عسكری گفته شد.
یكی از خاطرات آن دوران را با هم می خوانیم: «محمد بن اسماعیل» می گوید: «علی بن نارمش كه دشمن ترین افراد نسبت به اولاد علی بن ابی طالب علیه السلام بود، موظف به زندانبانی امام حسن عسكری علیه السلام شد. به او دستور دادند كه هر چه می توانی بر او سخت بگیر؛ اما بیش از یك روز نگذشت كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جایی رسید كه در برابر امام عسكری علیه السلام چهره برخاك می گذاشت و دیده از زمین برنمی داشت. و وقتی از نزد او خارج شد، بصیرت او به آن حضرت از همه بیش تر و ستایشش برای او از همه نیكوتر بود.» (34)
پیشوای دوازدهم، امام زمان علیه السلام
«ابو حمزه ثمالی» از حضرت باقر علیه السلام پرسید: ای پسر رسول خدا! مگر شما همگی قائم به حق نیستید؟
فرمود: آری. عرض كردم: پس چرا خصوص حضرت «قائم»علیه السلام را به این نام خوانده اند؟ فرمود: هنگامی كه جدّم امام حسین علیه السلام كشته شد، فرشتگان گریستند و ضجّه زده، به درگاه الهی نالیدند و گفتند: خدایا! آیا از كسی كه برگزیده و فرزند برگزیده و بهترین خلق تو را كشته، چشم پوشی می كنی؟
خدای عزّ و جلّ به ایشان وحی نمود: ای ملائكه من! قسم به عزّت و جلال خودم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت؛ اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه ای كه از فرزندان امام حسین علیه السلام هستند را به ایشان نشان داد، آنها مسرور و خوشحال شدند؛ زیرا در بین فرزندان حضرت یكی از آنها ایستاده و نماز می خواند، حقّ تعالی فرمود: با این «قائم» از قاتلین او انتقام خواهم گرفت. (35)
هادی و مهدی علیه السلام
مهدی و هادی، از القاب حضرت ولی عصر علیه السلام است؛ مهدی یعنی هدایت شده، و هادی یعنی هدایت كننده. و مهدی، كسی است كه مقام هدایت یافتنش به جایی رسیده كه می تواند از طرف خداوند در مقام هدایت كردن برآید.
به این جهت حضرت باقر علیه السلام در مورد علت نامیده شدن امام زمان علیه السلام به «مهدی» فرمود: «فَإِنَّمَا سُمِّی الْمَهْدِی لِأَنَّهُ یهْدَى لِأَمْرٍ خَفِی یسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اللَّهِ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاكِیةَ فَیحْكُمُ بَینَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وَ بَینَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِالْإِنْجِیلِ وَ بَینَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ وَ بَینَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِالْفُرْقَانِ؛ (36) آن حضرت را به این جهت «مهدی» نامیده اند كه مردم را به امر مخفی و نهانی هدایت می فرماید. آن جناب تورات و تمام كتب آسمانی دیگر را از غاری كه در انطاكیه هست بیرون آورده و بین اهل تورات با تورات و بین اهل انجیل با انجیل و بین اهل زبور با زبور و بین اهل فرقان با فرقان حكم می فرماید.»
هدایت به اطلاعات سرّی
«احمد بن اسحاق» امانتهای ارسالی را كه شامل صد و شصت كیسه درهم و دینار ممهور به نام صاحبانشان بود و در داخل كیسه ای بزرگ قرار داشت، به محضر حضرت تقدیم كرد. امام عسكری علیه السلام رو به كودك كرد و فرمود: فرزندم! هدایای دوستان و شیعیانت را تحویل بگیر. كودك لب ه سخن گشود، عرضه داشت: آقای من! آیا سزاوار است دستهای پاكم را به این هدایای آلوده كه حلال آن با حرام مخلوط شده است دراز كنم؟
امام علیه السلام به احمد فرمود: ای فرزند اسحاق! محتویات كیسه را خالی كن تا فرزندم (مهدی علیه السلام) حلال را از حرام جدا كند. احمد كیسه ها را یكی پس از دیگری بیرون آورد و آن كودك آنها را با نام صاحب سكه و محل سكونت آنها و مقدار سكه هایشان، چگونگی به دست آوردن آن مال و علت حلال و حرام بودنش را مشخص فرمود. در این میان مهر كیسه ها را می شكست و احمد كه آنها را باز می كرد، همان طور می یافت كه آن كودك فرموده بود، تا اینكه كیسه ها تمام شد.
امام عسكری علیه السلام فرمود: راست گفتی فرزندم! آنگاه حضرت خطاب به احمد فرمود: ای پسر اسحاق! تمام این پولها را جمع كن و به صاحبانشان برگردان و یا سفارش كن به آنها برسانند. ما نیازی به آنها نداریم، فقط پارچة آن پیرزن را بیاور! (37)

پی نوشـــــــــــــت ها:

(1). الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، 1403 ه‍ ق، ج 2، ص 311.
(2). امالی، شیخ صدوق، نشر اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400ق، ص332، المجلس الثالث والخمسون.
(3). بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، انتشارات اسلامیه، تهران، ج52، ص385.
(4). علل الشرایع، باب العلة التی من أجلها سمی علی بن ابی طالب أمیر المؤمنین، نشر داوری، چاپ اول، قم؛ بی تا، ج 1، ص160، ح 129.
(5). همان، ص 161.
(6). همان، ص129.
(7). امالی، شیخ مفید، نشر كنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق، ص 30، المجلس الثانی.
(8). علل الشرایع، باب العلة التی من اجلها سمیت فاطمة الزهراء علیها السلام زهراء، ج 1، ص 180.
(9). الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق، فصل فی ذكر اعلام فاطمه البتول علیها السلام، ج 2، ص 538.
(10). مهج الدعوات و منهج العبادات،  سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، انتشارات دار الذخائر، قم، ص 233.
(11). بحار الانوار، ج 99، ص 247.
(12). همان، حرز السجاد علیه السلام، ج 91، ص 265، باب 42.
(13). تربیت در سیره امام حسن علیه السلام، عبد الكریم پاك نیا، نشر هجرت، ص 180.
(14). الكافی، محمد بن یعقوب كلینی، دار الكتب الاسلامیة، باب ما جاء فی الاثنی عشر والنص علیهم علیهم السلام، 1388 ق، ج 1، ص 528.
(15). اعیان الشیعه، سید محسن امین، نشر دارالتعارف، ج 1، ص 595.
(16). همان، ص 218.
(17). ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، نشر دار الاسوه، ج 2، ص 161.
(18). علل الشرایع، شیخ صدوق، نشر مكتب الحیدریة، نجف، 1386 ه‍. ق، ج 1، ص 751.
(19). همان، ص 743.
(20). مجموعه آثار، شهید مطهری، نشر صدرا، ج 1، ص 333، به نقل از بحار الانوار، ج 1، ص25.
(21). علل الشرایع، ج 1، ص 753.
(22). همان.
(23). زندگانی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، موسی خسروی، نشر اسلامیه، تهران، 1398ق، جاپ دوم، ص 18.
(24). علل الشرایع، ج 1، ص 757.
(25). بحار الانوار، ج 48، ص 102.
(26). همان، ج49، ص4.
(27). علل الشرایع، ج 1، ص 761.
(28). بحار الانوار، ج 50، ص 16.
(29). بحار الانوار، ج 99، ص 248.
(30). الخرائج، ج 2، ص 668؛ موسوعة الامام الجواد علیه السلام، ج 1، ص 285.
(31). اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 355.
(32). شعراء/ 227. بحار الانوار، ج 50، ص 199 و 200.
(33). علل الشرایع، ج 1، ص 241.
(34). اصول كافی، كتاب الحجّة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام، ح 1؛ الارشاد، شیخ مفید، دار المفید، ج 2، ص 330.
(35). علل الشرایع، ج 1، ص 531.
(36). همان، ج 1، ص 161.
(37). بحار الانوار، ج 52، ص 80، ح 1 (با تلخیص)؛ و مهدی موعود، علی دانی، دار الكتب الاسلامیة، ص 649.