جلوه‌ای از مظلومیت علی (ع)

22:14 - 1396/05/10

یکی از مظلومیت‌های شخصیت والای امیرالمومنین علی (علیه السلام) این بود که کسی به جز خاندان پاک و مطهّر ایشان به کُنهِ مقام و منزلت ایشان پی نبرد و آن دسته از صحابۀ تأثیر گذار و به اصطلاح خواصِ امّت رسول الله (صلی الله علیه و آله) هم که به مراتبی از شأن و مرتبت ایشان واقف بودند و در موارد متعدد اقرار به برتری امیرالمومنین (علیه السلام) نسبت به سایر...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مظلومیت‌های شخصیت والای امیرالمومنین علی (علیه السلام) این بود که کسی به جز خاندان پاک و مطهّر ایشان به کُنهِ مقام و منزلت ایشان پی نبرد و آن دسته از صحابۀ تأثیر گذار و به اصطلاح خواصِ امّت رسول الله (صلی الله علیه و آله) هم که به مراتبی از شأن و مرتبت ایشان واقف بودند و در موارد متعدد اقرار به برتری امیرالمومنین (علیه السلام) نسبت به سایر صحابه و امت اسلام کرده بودند، سر بزنگاهِ خلافت از این عقیده دست کشیدند و مصلحت دیدند این امر خطیر را کتمان کنند و بر خلاف توصیه‌های مکرّر پیامبر (صلی الله علیه و آله) افرادِ معلوم الحالی را لایق خلافت و رهبری مسلمین دانستند که تعجّب اندیشمندان و متفکران را تا کنون به همراه داشته است.
پس از رحلت رسول الله (صلی الله علیه  آله) و به خلافت رسیدن ابوبکر (با صرف نظر از چگونگی این انتخاب) او عمر بن خطاب را جانشین خود قرار داد و عمر نیز با حرکتی که به گفته بسیاری از بزرگان شیعه و سنی بدعت محسوب می‌شد، با زیرکی تمام و با چینشی دقیق و هوشمندانه شواری شش نفره با قوانینی خاص تشکیل داد، به طوری که خروجی آن قطعاً حضرت علی (علیه السلام) نباشد و تنها با این روش بود که می‌توانست علی رغم شایستگی حضرت برای این امر، ایشان را از خلافت دور سازد. اما نکته بحث در این‌جاست که تشکیل شورا توسط خلیفه دوم در حالی بود که او به خوبی واقف بود، کسی در بین امت اسلام مانند علی (علیه السلام) شایستگی این منصب را ندارد ولی با این وجود سخنانی از او در کتاب‌های معتبر اهل سنت نقل شده است که نشان می‌دهد علی رغم میل باطنی او به نصب خلیفه توسط شورا به ناچار و از باب قحط الرجال به این امر تن داده است و بیان می‌کند اگر افراد مشخصی مانند خالد بن ولید و معاذ بن جبل و ... وجود داشتند هیچ‌گاه شورایی برای خلافت تشکیل نمی‌داد و در بین این افراد کوچکترین اشاره‌ای به امیرالمومنین (علیه السلام) ندارد و نکته قابل توجه وجه مشترکِ افراد مورد اطمینان عمر برای تصدی امر خلافت است که می‌توان گفت همه آن‌ها در تاریخ به نوعی دشمنی‌شان با اهل بیت عصمت و طهارت ثابت شده است.
یکی از افرادی که خلیفه دوم حسرت فقدان او را برای تصدی امر خلافت می‌خورد، معاذ بن جبل است که ابن شبّه در کتاب تاریخ المدینه المنوره به نقل از شهر بن حوشب از قول عمر آورده است: «...و لو ادرکت معاذ بن جبل لاستخلفته.[1] ...اگر معاذ بن جبل را درک می‌کردم او را خلیفه خود قرار می‌دادم.» معاذ بن جبل از اصحاب صحیفه ملعونه است که در حجة الوداع در بین خود معاهده‌ای نوشتند و امضا کردند که اگر پیامبر (صلی الله علیه  آله) کشته شد یا از دنیا رفت نگذارند خلافت به اهل بیت ایشان برسد.[2] پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز، معاذ از اولین افرادی بود که بر خلاف توصیه‌های مکرر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به جانشینی امیرالمومنین (علیه السلام) با خلیفه اول بیعت کرد. و همچنین او از کسانی بود که علی رغم مددخواهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در قضیه فدک از یاری ایشان خودداری کرد.[3]
از دیگر افرادی که عمر او را شایسته خلافت خود می‎دانسته و بر نبود او اظهار ناراحتی کرده و بیان داشته اگر او حضور داشت شورایی برای تعیین خلیفه قرار نمی‌دادم، سالم بن معقل مولی ابی‌حذیفه است. ابن عبدالبر در شرحی که بر صحیح بخاری نوشته، از زبان عمر آورده است: «أَنه قَالَ: لَو كَانَ سَالم حَيا مَا جَعلتهَا شُورَى.[4] عمر گفت: اگر سالم زنده بود، من به هيچ‌وجه خلافت را شورايی نمي‌كردم.» در رابطه با سالم مولی ابی حذیفه و رابطه او با اهل بیت (علیهم السلام) قابل ذکر است که جناب سلیم بن قیس او را نیز مانند معاذ بن جبل از اصحاب صحیفه ملعونه دانسته است.
اما پس از معاذ بن جبل و سالم بن معقل، خلیفه دوم در اولویت سنجی برای تصدی امر خلافت، کار را به جایی رسانده که با وجود مستحقین این امر که امیرالمومنین علی (علیه السلام) و اهل بیت عصمت و طهارت هستند و همچنین با وجود اولیای الهی و مومنین بی‌شماری از صحابه که در آن عصر زندگی می‌کردند، حسرت وجود منحوس خالد بن ولید را می‌خورد و او را مستحق رهبری مسلمین می‌داند. ذهبی در سیر اعلام النبلاء از قول عمر نقل می‌کند: «وَلَوْ أَدْرَكْتُ خَالِدَ بنَ الوَلِيْدِ ثُمَّ وَلَّيْتُهُ[5] اگر خالد بن ولید را درک می‌کردم او را جانشین و ولی بر مردم قرار می‌دادم.» خالد بن ولید شخصی بود که به علت قتل مالک بن نویره و همبستر شدن با همسر او عمر شخصاً تصمیم به سنگسار کردن او گرفته بود.[6]
و این مسائل و اتفاقات است که بر مظلومیت بی‌کران امیرالمومنین (علیه السلام) می‌افزاید، این‌که عده‌ای با علم به شأن و مقام حضرت و اقرار به والایی مقام بی‌مثال ایشان، نه تنها خلافت را که حق مسلم ایشان بود مصادره کردند، بلکه بعد از خود نیز راضی نشدند این حق به صاحب واقعی آن برگردد و با سیاست بازی و ایجاد فضایی غبار آلود راه حقیقت را بر مردم بستند و طوری وانمود کردند که افرادی مثل خالد بن ولید و معاذ بن جبل و سالم بن معقل و ... از جهت شأن و مرتب بسیار بالاتر از حضرت علی (علیه السلام) بودند و اگر آن‌ها بودند خلیفه دوم برای انتصاب خلیفه بعد از خود به شورای شش نفره تن نمی‌داد، و این سخنان را وقتی مطرح کردند که علی (علیه السلام) در قید حیات بود و به طور غیر مستقیم به مردم اینچنین القاء می‎شد که افراد حاضر، مثل علی (علیه السلام)، اصحاب و اهل بیت او به هیچ عنوان لیاقت منصبی مثل خلافت را ندارند و اگر خلیفه شورای شش نفره را مطرح کرده است فقط به این دلیل است که از حاضرین کسی مستحق این پست و مقام نیست.

پی‌نوشت:

[1]. ابن شبّه، تاریخ مدینة المنورة، جدّة: طبع محمود احمد، ج 3 ص 886
[2]. سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، قم: دلیل ما، ص 220.
[3]. علامه مجلسی، بحار الانوار، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج 29، ص 191.
[4]. ابن عبدالبر، عمدة القاری، بیروت: دارالکتب العلمیة، ج 16 ص 338
[5]. شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، قاهره: دارالحدیث، ج 3 ص 277.
[6]. خلّکانی، وفیات الاعیان، بیروت: دارصادر، ج 6 ص 15

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
16 + 0 =
*****