چرایی وجود روح

20:29 - 1397/03/25

با توجه به این‌که انسان بالوجدان می داند خودش غیر از دست و پا و سر و گردن و دیگر اعضایش است، پس روح وجود دارد.

روح

یکی از شبهات مهم منکرین خداوند متعال و قیامت و جهان پس از مرگ، انکار روح است. آنان می‌گویند: انسان همین جسم مادی است و تشکیل یافته از این موارد عنصری و چیزی به نام روح وجود ندارد تا بخواهد به جهان آخرت برود و مورد بازخواست و قرار بگیرد.

پاسخ اجمالی:
اولا: لازمه این سخن این است انسانها در شرایط مساوی همه یک رفتار داشته باشند، همچنین انسان نباید خلاقیت داشته و چیز جدیدی اختراع کند و حال آنکه هر دو مورد در انسان وجود دارد؛ ثانیا: انسان در زمانیکه از تمام اعضا و جوارح خود غافل است، باز خود را حضورا درک میکند که نشانه وجود روح در بدن است.

پاسخ تفصیلی: 
در پاسخی نقضی می‌گوییم: اگر انسان همین بدن مادی است، پس فرق چندانی با یک رباط ندارد، او از آهن است و ما از گوشت و استخوان، هر دو موادی بی‌شعور هستند، لذا لازم می‌آید که در شرایط مساوی تمام انسان‌ها یک عکس‌العمل از خود نشان دهند، هم‌چنان‌که همیشه مثلا اسید استیک و اسید سولفوریک با هم ترکیب شوند، یک نتیجه می‌دهند، انسان‌ها نیز مانند دیگر موارد یا مانند رباط‌های ساخته شده توسط بشر، باید همه یک عکس‌العمل را نشان دهند و حال آن‌که چنین نیست و عکس العمل‌ها متفاوت است.

نقض دوم این‌که: یک رباط و یک رایانه فوق پیشرفته نیز تابع برنامه‌ریزی است که توسط انسان برای او می‌شود، یعنی هیچ‌گاه امکان ندارد یک رباط یا رایانه پاسخی به ما بدهد که در برنامه‌ریزی او وجود ندارد، یعنی طوری نیست که سازنده خود را به اعجاب آورد؛ طبیعتا هیچ خلاقیت و پیشرفتی نباید خود به خود در او رخ دهد، حال سوال می‌پرسیم این همه خلاقیت و پیشرفت و ساخت اشیای جدید همه و همه حاصل چیست؟ این همه پیشرفت در تکنولوژی و نوع زندگی بشر، اختراع اشیا جدید که قبلا سابقه نداشته است و... از چه ناشی شده، از ماده‌ای بی‌جان و بی‌شعور؟

در پاسخ حلی می‌گوییم: علاوه بر ادله نقلی مختلفی که در آیات و روایات وجود دارد و بیان کننده این نکته هستند که انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی است و از منظر قرآن روح مسلم و قطعی است، فلاسفه اسلامی برای اثبات روح و این‌که انسان تنها این جسم عنصری و مادی نیست، ادله مختلفی ارائه کرده‌اند که ما نیز در سلسه بحث‌هایی به بیان این ادله می‌پردازیم.
برهان اول: این برهان که به برهان «خلأ» معروف است، از جمله ابداعات بی‌نظیر ابن سینا در این زمینه است که در کتاب شفا، اشارات و تنبیهات مطرح کرده است و فلاسفه بعد از وی نیز آن را پذیرفته‌اند این برهان به این صورت است:
فرض کنیم که انسان دفعتاً آفریده شده است و تمام اعضا و جوارح او یک‌جا به صورت کامل خلق گردیده است. اما هیچ‌یک از حواس او فعال نیستند، به طوری که نه چشم او جایی را می‌بیند، نه گوش او صدایی را می‌شنود، نه بدن او چیزی را لمس می‌کند، نه شامّه او بویی را احساس می‌کند و نه ذائقه او چیزی را می‌چشد و در این حال او را در یک خلاً و هوای آزاد قرار داده‌اند که هیچ چیزی با بدن وی برخوردی ندارد و هیچ حالت و کیفیتی مانند سرما و گرما را احساس نمی‌کند و البته اعضای او هم از یکدیگر جدا باشند که با هم هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشند.
در چنین حالتی با این‌که هیچ‌یک از حواس ما ادراکی ندارند و حتی از اعضا و جوارح خودمان نیز غافلیم، در عین حال ذات و شخصیت خود را درک می‌کنیم و وجود خود را درک می‌کنیم، یعنی وجود خود را بدون هیچ‌یک از ویژگی‌های مادی مانند طول و عرض و حجم و مقدار و جهت به صورت حضوری و شهودی احساس می‌کنیم.

حتی اگر به فرض، اعضای بدن خود را تخیل کنیم یا موقعیت و مکان خاص یا جهت ویژه‌ای را برای خود در نظر آوریم، احساس می‌کنیم که هیچ‌یک از آن‌ها جزء ذات و شخصیت ما نیستند و سهمی در شخصیت ما ندارند. این همه حکایت از این دارد که نفس غیر از بدن و ماده است و ویژگی‌های او غیر از ویژگی‌های مادی است.[1]

شاید گمان شود که برهان مذکور به دلیل اتکا بر تجربه، حالتی با شرایط یاد شده، برهانی تجربی است و لذا مادامی‌که چنین تجربه‌ای در عمل حاصل نشود، صحت نتیجه آن مورد شک و تردید خواهد بود، اما چنین گمانی صحیح نیست؛ زیرا در حقیقت این برهان تلاشی در جهت درون‌نگری بیشتر و تأمل و توجه عمیق‌تر در نفس خود است.[2]

نتیجه این برهان این است که من دست و پای خودم نیستم، قلب و شش و مغز خودم هم نیستم، یعنی بالوجدان می‌یابیم که من، چیزی غیر از این‌ها هستم، حتی کسی که دست یا پای خود را از دست می‌دهد، باز احساس نمی‌کند از نفس او چیزی کم شده و نیمی از خود را درک نمی‌کند. بنابراین، این درک، درک روح از خود است که به خودش علم حضوری دارد و چون مادی نیست، کم و زیاد نمی‌شود، دور و نزدیک نمی‌شود، طول و عرض و عمق ندارد و.... .

_____________________________________________
پی‌نوشت
[1]. ابوعلی سینا، شرح الاشارات والتنبیهات، ج2، ص347-350، قم، مطبوعات دینی 1384؛ النفس من کتاب الشفاء، ص26، قم، موسسه بوستان کتاب، 1385.
[2]. شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه، ج8، ص44، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1990.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 3 =
*****