هر ناظمی برای نظم دهی اش باید بداند که چه بکند و بتواند به دانستنش عمل کند. اتم ها و ملکول های سازنده ی جهان طبیعت دانا و توانا نیستند؛ پس نمی توانند نظم ایجاد کنند. ناظمی دانا و توانا، بیرون از جهان باید باشد که او خدای عالم است.
یکی از براهین اثبات کنندهی وجود خدای عالم، با ارجاع به نظم موجود در عالم تبیین می شود. بر این استدلال اشکال شده: «ما با تجربه آموختهايم كه مصنوعات انسان نتيجه طرح و تدبيرند، اما چنين تجربهای از مجموعههای طبيعی نداريم، و تجربه توان اثبات اين مطلب را ندارد، چون مجموعههای طبیعی مانند دنیا قابل تکرار نیستند».[1]
پاسخ کوتاه:
طبیعت را هم قرنها تجربه کردهایم؛ ولی اگر تجربه هم نداشتیم، عقل که داریم. عقل می گوید: هر نظمی برای ایجاد شدنش، به ناظمی نیاز دارد. ناظم باید دارای دانایی و توانایی باشد. ماده چنین ویژگیهایی ندارد.
پاسخ تفصیلی:
ما برای حکم به اینکه به ناظمی صاحب شعور و درایت نیاز داریم، لازم نیست چند بار مجموعههای طبیعی را تجریه کنیم، بلکه همین که نظم را در آنها ببینیم برای حکم به وجود ناظم کافیست. قضیهای عقلی و کلی در نزد انسان وجود دارد که میگوید: وجود نظم در هر مجموعهای گویای این است که باید موجودی خارج از آن مجوعه وجود داشته باشد، تا نظم را بر اساس تفکر و درایت خود ایجاد کند، هرگز نظم بر اثر تصادف به وجود نمیآید؛ مثلا هرگز عقل آدمی نمیپذیرد تمام قطعات یک ماشین را درون جعبهای بزرگ بریزیم و تکان دهیم و سپس کاملا تصادفی تبدیل به ماشین شود. از طرفی قرار گرفتن خورشید، زمین، زحل و... در مدار خود، نشانه وجود نظم است، پس ناظم میخواهد.
بنابراین پاسخ با صورت بندی قیاسی چنین ارائه میشود:
مقدمه اول: دست کم از زمانی که حافظه ی تاریخی بشر ثبت و ضبط شده است تا زمان اکنون، بی نظمی را گزارش نکرده است. خورشید از شرق طلوع کرده، روز و شب از پی هم و منظم رخ داده، فصول در جای خود بوده و گندم از گندم و جو از جو روییده است.
مقدمه دوم: هر نظمی به ناظمی نیاز دارد.
ناظم این نظم یا چیزی از طبیعت و در طبیعت است و یا بیرون از آن. این ناظم طبیعت و اجزای آن نیست؛ زیرا هر ناظمی برای نظم دهیاش باید بداند که چه بکند و بتواند به دانستنش عمل کند. اتم ها و ملکول های سازنده ی جهان طبیعت دانا و توانا نیستند؛ پس نمی توانند نظم ایجاد کنند.
نتیجه: ناظمی دانا و توانا بیرون از جهان، لازم است تا به جهان نظم دهد و او خدای عالم هست.
____________
پینوشت
[1]. http://marifat.nashriyat.ir/node/2158
نظرات
جواب دیگه ای که میشه به شبهه فوق داد اینه که بپرسیم مثلا سنگ از کجا آمده میگویید مثلا از کوه این سوال رو ادامه بدین میرسید به جایی که هیچ چیز نبود و در آن موقع این ریشه و اصل موجود بوجود آمده در اینجا به وجود خالق میرسیم.
سلام خدای عالم بر شما!
ممنونم.