بیعت امام حسین با یزید به معانی تائید تمام ظلم ها و جنایات یزیده، اصلا یزید از اول قصد کشتن امام حسین رو داشت، مگر مسلم بن عقیل تسلیم یزیدیان نشد چه جنایتی در حقش کرند یا زن وبچه امام که سر جنگ با یزید نداشتند.
دانش آموزی از دبیر دینی پرسید: آقا معلم می خوام بدونم اینکه کسی ستیزه جو باشه و به همین خاطر خودش رو به کشتن بده حکمش چیه؟
دبیر: بیین پسرم اسلام به هیچ وجه نه ستیزه جویی رو تائید می کنه نه به هلاکت اندختن خود رو؛ قرآن هم تاکید می کنه «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة [بقره / 195] با دست خود، خود را هلاک نکنید».
دانش آموز: پس چرا امام حسین(علیهالسلام) به خاطر جنگ به کوفه رفت تا خودش رو با دست خودش به تیغ یزیدی ها بسپاره، او که می دونست کشته میشه؟
دبیر: نه این طور نیست، امام حسین(علیهالسلام) اگه به کوفه رفت برای کشته شدن نبود، چون چهارده هزار از بزرگان کوفی دعوتش کرده بودند به سمت اونا رفت.
دانش آموز: آقا تو کانال وهابی ها میگن اگه امام حسین(علیهالسلام) کاری به کار یزید نداشت خوب یزید هم نمی کشتش؟
دبیر: آره دیگه، اگه حضرت سکوت میکرد و با یزید بیعت میکرد، یزید هم کاری بهش نداشت.
دانش آموز: خوب چرا امام حسین(علیهالسلام) برای حفظ جونش با یزید بیعت نکرد؟
دبیر: بیعت کردن امام حسین(علیهالسلام) با یزید، به معانی تائید تمام ظلم ها و جنایات یزید بود، یزید اصلا به دین و قرآن و نماز و روزه و شریعت اعتنا نمیکرد، آدمی شرابخور، مست و سگباز و جنایتکار بود؛ لذا اگه امام با او بیعت میکرد، این بیعت یعنی یزید آدم خوبیه، و بعد از مدتی دیگه چیزی از اسلام باقی نمیموند. خود حضرت در سخنی فرمود: «عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ: باید با اسلام خداحافظی کرد، اگر امت اسلامی پادشاهی مانند یزید داشته باشد»[اللهوف، ص 24]
دانش آموز: خوب امام حسین(علیهالسلام) وقتی مسلم کشته شد، دیگه چرا ادامه داد، به جای دیگه ای فرار میکرد؟
دبیر: اتفاقا حضرت به امن ترین جای زمین یعنی مکه رفته بود؛ می دونی که هیچ کس رو تو مکه نمیشه کشت، حتی اگه مجرم باشه؛ به خاطر همین امام حسین(علیهالسلام) چهار ماه تو جوار خانه امن الهی اقامت داشت، اما اونجا هم یزید امان نداد و تعدادی از مزدورانش رو به بهانه حضور در مراسم حج برای کشتن حضرت به مکه فرستاد، تا در حین طواف خانه خدا، اامام رو به شهادت برسونن و حضرت هم چون میدونست، حج رو نمیکاره گذاشت و به سمت کوفه حرکت کرد.[1]
دانش آموز: یعنی راهی جز شهادت نبود؟
دبیر: گاهی آدم راهی جز شهادت نداره؛ یا باید تن به ذلت بده یا بمیره، مثلا اگر دشمن به کشور ما حمله کنه، به غرورت بر نمیخوره که دشمن بیاد تو خونه ما و خدای ناکرده ناموس ما رو ببره؟ آیا اینجا میشه صبر کرد؟ و لو به کشته شدن ما بیانجامه؟ نباید بریم جلو؟
دانش آموز: بله آقا معلم، اینجا دیگه نمیشه صبر کرد، باید شکم دشمن رو پاره کرد.
دبیر: آفرین، دین خدا هم همین جوریه؛ گاهی دین خدا جز با شهادت و کشته شدن زنده نمیمونه، اونجا باید رفت و شهید شد؛ امام حسین(علیهالسلام) هم هدفش این بود، او میخواست به مردم بفهمونه یزید آدم بدیه و نباید جانشین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و خلیفه او باشه، هیچ راهی جز قیام نداشت، حال اگر مردم همراهی میکردن که یزید رو از خلافت بر میداشت و جامعه رو اصلاح میکرد؛ اما مردم که پا پس کشیدن از ترس جونشون، حضرت هم نباید برمیگشت، باید جونش رو فدا میکرد تا انسانها بیدار بشن و بدونن راه دین خدا از راه یزید جداست و اتفاقا همین هم شد و بعدش قیام توابین، قیام مختار و... شکل گرفت.
دانش آموز: بله آقا معلم گرفتم، دین خدا مهمه و گاهی باید جونمون رو هم براش بدیم، درسته؟
دبیر: احسن پسرم، همین طوره، دین خدا از همه چیز مهمتره، پیامبران الهی در این راه کشته شدن، اذیت شدن، اولیای الهی به خاطر دین خدا اذیت شدن و... حالا امام حسین(علیهالسلام) هم دید جز با خون خودش، دین خدا باقی نمیمونه، لذا شهادت در راه خدا رو انتخاب کرد تا دین به نسل های بعدی برسه و من و تو بعد از 1400 سال بدونیم راه رسیدن به خدا چگونه هستش.
دانش آموز: ممنون استاد.
دبیر: خواهش میکنم پسرم موفق باشی.
______________________________________
ابن طاووس، على بن موسى - فهرى زنجانى، احمد، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، جهان - تهران، چاپ اول، 1348ش.
[1]. برای مطالعه به این مطلب مراجعه کنید.