حضرت علی (علیه السلام ) و آخرت گرائی

02:05 - 1392/06/25
رهروان ولایت _ هر انسانی به دنیا آمدن را تجربه کرده ولی از دنیا رفتن را تجربه نکرده است، همواره توجه و ترس و یاد کردن لحظه رفتن از این دنیا آثار خوب تربیتی دارد، تاکیدات قرآن کریم و سیره معصومین(علیه السلام) برشناخت این راه فراوان است.
آخرت گرایی علی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقاد به معاد و ضرورت توجه به حشر  در عالمی دیگر موجب تربیت انسان می‌گردد. ترس از حساب در سرایی دیگر است که انسان را مهار می‌کند و باعث کنترل او می شود. همیشه سرآغاز سقوط هر شخصی فراموشی معاد و حسابرسی روز جزاء است. اشخاصی که معاد را فراموش کردند به خطاهای بزرگی درعقیده و عمل گرفتار شدند تا آنجا که باد غرور آنها را چنان گرفتار کرد که بعضا ادعای خدایی کردند و این انحراف منشأئی جز انکار معاد نداشته است. در واقع اگر اعتقاد به سرایی دیگر بود که انسان به این انحرافات کشیده نمی‌شد.

تأکیدات قرآن کریم هم بسیار قابل تامل است جای جای این کتاب آسمانی و شریف به الفاظ و الحان مختلف راجع به ضرورت آخرت گرایی اشاره رفته است در سوره مبارکه جمعه راجع به غفلت مردم از این موضوع می‌فرماید: بگو آن مرگى كه از آن مى‏گريزيد قطعا به سر وقت‏ شما مى‏آيد آنگاه به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده خواهيد شد و به آنچه [در روى زمين] مى‏كرديد آگاهتان خواهد كرد. [1]

یکی از آسیب های مخرب برای ایمان انسان غفلت از آخرت گرائی است، در طول تاریخ زندگی انسان همیشه شبهات و اشکالاتی از جانب کسانی که پرده غفلت بر قلب های آنها افکنده شده بوده در مورد حشر انسان مطرح شده، بعضا زنده شدن و سرای باقی را به باد سخریه گرفته و باعث گمراهی انسان های سست ایمان می‌شدند. شخصی استحوان پوسیده ای را در مقابل همه به باد می‌دهد و با تمسخر می‌گوید چگونه این استخوان دوباره زنده می‌شود؟ قرآن به این شخص و آنها که با تمسخر می‌پرسیدند چگونه انسان دوباره زنده می‌شود می‌فرماید: 

و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت چه كسى اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگى مى‏بخشد. بگو همان كسى كه نخستين‏بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشى داناست. [2]

حضرت علی علیه السلام با تاکید و سوق دادن مردم به آخرت گرایی سعی در تربیت آنها داشت و خود پیشاپیش همه لحظه ای از یاد مرگ غافل نبود شبهای حضرت همواره به بیداری و گریه و تضرع و خوف از آخرت می‌گذشت، او که در محراب عبادت، چونان انسان مارگزیده به خود می‌پیچید.

در خطبه 183 نهج البلاغه حضرت با الفاظی بی نظیر و بلاغتی چنان عمیق که خواب غفلت را از چشم انسان می‌رباید می‌فرمایند:

مردم شما چونان مسافران در راهيد، كه در اين دنيا فرمان كوچ داده شديد، كه دنيا خانه اصلى شما نيست و به جمع آورى زاد و توشه فرمان داده شديد. آگاه باشيد اين پوست نازك تن، طاقت آتش دوزخ را ندارد پس به خود رحم كنيد، شما مصيبت‏هاى دنيا را آزموديد، آيا ناراحتى يكى از افراد خود را بر اثر خارى كه در بدنش فرو رفته، يا در زمين خوردن پايش مجروح شده، يا ريگ‏هاى داغ بيابان او را رنج داده، ديده‏ايد كه تحمّل آن مشكل است پس چگونه مى‏شود تحمّل كرد كه در ميان دو طبقه آتش، در كنار سنگ‏هاى گداخته، همنشين شيطان باشيد آيا مى‏دانيد وقتى كه مالك دوزخ بر آتش غضب كند، شعله‏ها بر روى هم مى‏غلتند و يكديگر را مى‏كوبند و آنگاه كه بر آتش بانگ زند ميان درهاى جهنّم به هر طرف زبانه مى‏كشد اى پير سالخورده كه پيرى وجودت را گرفته است، چگونه خواهى بود آنگاه كه طوق‏هاى آتش به گردن‏ها انداخته شود، و غل و زنجيرهاى آتشين به دست و گردن افتد چنانكه گوشت دستها را بخورد.[3]

بارها و بارها دیده شده که اوج اعتقاد به این کلمات حضرت را بی هوش می‌کرد و ترس از حساب روز معاد چشمانش را خیس اشک می‌کرد. او که از حیث عمل همیشه پیشتاز بود با آن سابقه جهاد و قرابت به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شب و روزش اینگونه می‌گذشت.

حضرت در خطبه 221 نهج البلاغه تاکیدات فراوانی راجع به ضرورت آخرت گرایی دارند خطبه ای که از جهت فصاحت وبلاغت بی نظیر است حضرت می‌فرمایند:

شگفتا! چه هدف بسيار دورى! و چه زيارت كنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم‏ و رسوائى! به ياد استخوانهاى پوسيده كسانى افتاده‏اند كه سالها است‏خاك شده‏اند، آن هم چه‏ يادآورى، آنها با اين فاصله به ياد تفاخر به كسانى افتاده‏اند(كه هيچگونه سودى به حالشان‏نخواهد داشت) آيا به خوابگاه ابدى پدران خويش افتخار مى‏كنند؟ و يا با شمارش تعدادمردگان و نابود شدگان، خود را بسيار مى‏شمرند؟ (گوئى) خواهان بازگشت اجسادى‏ هستند كه تار و پودشان از هم گسيخته، و حركاتشان به سكون تبديل يافته،(اين اجسادپوسيده) اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا باعث افتخار! اگر با توجه به وضع آنان‏ به آستانه تواضع فرود آيند عاقلانه‏تر است تا آنان را وسيله سربلندى قرار دهند! (اما) به‏آنها با چشمان كم سو نگاه انداختند و در اثر اين كوته بينى در درياى جهل و غرور فرو رفتند.

اگر شرح حال آنان را از عرصه‏هاى ويران آن ديار، و خانه‏هاى خالى بپرسند، پاسخ‏خواهند داد، در زمين گم شدند(و بدنهاشان خاك،و خاك آنها معلوم نيست در كجا پراكنده‏و جزء چه موجودى شده است!) ، شما نيز بعد از آنان در غرور و جهل قرار گرفته‏ايد، برجمجمه آنها قدم مى ‏گذاريد، و بر اجساد آنها زراعت مى ‏كنيد و از آنچه باقى گذارده‏اند مى‏خوريد، و در كهنه خانه ‏هاى آنها سكونت مى‏گزينيد، و زمان در فاصله بين شما و آنها بر شما نوحه‏گرى و زارى مى‏كند.

آنها پيش از شما به كام مرگ فرو رفتند و براى تعيين آبخورگاه از شما پيشى گرفتند(آرى) همانها كه داراى مقامهاى عزت و درجات افتخار بودند، سلاطين بودند و يا رعاياى آنها (پس از مرك) در درون قبرها خزيدند و زمين بر آنها مسلط شد، از گوشتشان خورد و ازخون هايشان آشاميد، در حفره‏هاى گورستان به صورت جمادى بى‏رشد و نا پيدا! كه اميد يافت‏شدن آن هرگز نيست قرار گرفتند. ديگر وقوع حوادث هراس انگيز آنها را به وحشت‏ نمى‏اندازد، و دگرگونيها آنها را محزون نمى‏سازد به زلزله‏ها و اضطرابات اعتنائى ندارند، و به سر و صداهاى شديد گوش فرا نمى‏دهند، غائبانى هستند كه انتظارشان كشيده نميشود!

شب يا روزى كه رخت‏ سفر مرگ در آن بسته‏اند براى آنها جاودان شده، خطرات‏آن جهان را وحشتناكتر از آنچه مى‏ترسيدند يافتند، و نشانه‏هاى آن را بزرگتر از آنچه درنظر داشتند مشاهده كردند، براى وصول به هر يك از دو نتيجه(بهشت‏يا دوزخ) تا محل‏قرارگاهشان مهلت داده شده، و عالمى از بيم و اميد بر ايشان فراهم ساخته، اگر مى‏خواستند آنچه را كه در آنجا مشاهده كرده‏اند و با چشم ديده‏اند توصيف كنند، زبانشان عاجزمى‏ماند! [4]

ابن ابی الحدید عالم سنی مذهب که در قرن هفتم بر نهج البلاغه حضرت شرح نوشته در ذیل این خطبه می‌گوید: از روزی که این خطبه را یافتم تا کنون پنجاه سال است حدود هزار بار آن را خواندم و در هر بار در دلم ترس و لرزش و پند پذیری تازه ای بوجود آمد. [5]

 

 

پی نوشت:
[1]. قرآن کریم، سوره مبارکه جمعه، «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (8) »
[2] . سوره مبارکه یس، «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ﴿۷۸﴾قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ ﴿۷۹﴾ »
[3]. نهج البلاغه، سید رضی، خطبه [183]« وأنْتُمْ بنُو سبيلٍ، على سفرٍ منْ دارٍ ليْستْ بدراكُمْ، وقد أُوذنْتُمْ منها بالارْتحال، وأُمرْتُمْ فيها بالزّاد. واعْلمُوا أنّهُ ليْس لهذا الْجلْد الرّقيق صبْرٌ على النّار، فارْحمُوا نُفُوسكُمْ، فإنّكُمْ قدْ جرّبْتُمُوها في مصائب الدُّنْيا. [أ] فرأيْتُمْ جزع أحدكُمْ من الشّوْكة تُصيبُهُ، والْعثْرة تُدْميه، والرّمْضاء تُحْرقُهُ؟ فكيْف إذا كان بيْن طابقيْن منْ نارٍ، ضجيع حجرٍ، وقرين شيْطانٍ؟! أعلمْتُمْ أنّ مالكاًإذا غضب على النّار حطم بعْضُها بعْضاً لغضبه، وإذا زجرها توثّبتْ بيْن أبوابها جزعاً منْ زجْرته؟! »
[4]. نهج البلاغه، سید رضی، خطبه[221] «يا لهُ مراماًما أبْعدهُ! وزوْراًما أغْفلهُ وخطراً ما أفْظعهُ! لقد اسْتخْلوْا منْهُمْأيّ مُذّكرٍ، وتناوشُوهُمْمنْ مكانٍ بعيدٍ! أفبمصارع آبائهمْ يفْخرُون! أمْ بعديد الْهلْكى يتكاثرُون! يرْتجعُون منْهُمْ أجْساداً خوتْ وحركاتٍ سكنتْ، ولانْ يكُونُوا عبراً، أحقُّ منْ أنْ يكُونُوا مُفْتخراً، ولان يهْبطُوا بهمْ جناب ذلّةٍ، أحْجىمنْ أنْ يقُوموُا بهمْ مقام عزّةٍ!
لقدْ نظرُوا إليْهمْ بأبْصار الْعشْوة وضربُوا منْهُمْ في غمْرة جهالةٍ، ولو اسْتنْطقُوا عنْهُمْ عرصات تلْك الدّيار الْخاوية والْرُّبُوعالْخالية، لقالتْ: ذهبُوا في الاْرْض ضُلاّلاً وذهبْتُمْ في أعْقابهمْ جُهّالاً، تطأُون في هامهمْ وتسْتنْبتُونفي أجْسادهمْ، وترْتعُونفيما لفظُوا، وتسْكُنُون فيما خرّبُوا، وإنّما الاْيّامُ بيْنكُمْ وبيْنهُمْ بواكٍونوائحُعليْكُمْ.أُولئكُمْ سلفُ غايتكُمْ وفُرّاطُمناهلكُمْ الّذين كانتْ لهُمْ مقاومُ الْعزّ، وحلباتُالْفخْر، مُلُوكاً وسُوقاً سلكُوا في بُطُون الْبرْزخ سبيلاً سُلّطت الاْرْضُ عليْهمْ فيه، فأكلتْ منْ لُحُومهمْ، وشربتْ منْ دمائهمْ، فأصْبحُوا في فجواتقُبُورهمْ جماداً لا ينْمُون وضماراًلا يُوجدُون، لا يُفْزعُهُمْ وُروُدُ الاْهْوال، ولا يحْزُنُهُمْ تنكُّرُ الاْحْوال، ولا يحْفلُون بالرّواجف ولا يأْذنُونللْقواصف غُيّباً لا يُنْتظرُون، وشُهُوداً لا يحْضُرون،وإنّما كانُوا جميعاً فتشتّتُوا، وآلافاًفافْترقُوا، وما عنْ طُول عهْدهمْ، ولا بُعْد محلّهمْ، عميتْ أخْبارُهُمْ، وصمّتْديارُهُمْ، ولكنّهُمْ سُقُوا كأْساً بدّلتْهُمْ بالنُّطْق خرساً، وبالسّمْع صمماً، وبالْحركات سُكُوناً، فكأنّهُمْ في ارْتجال الصّفةصرْعىسُباتٍ
جيرانٌ لا يتأنّسُون، وأحبّاءُ لا يتزاورُون، بليتْبيْنهُمْ عُراالتّعارُف، وانْقطعتْ منْهُمْ أسْبابُ الاْخاء، فكُلُّهُمْ وحيدٌ وهُمْ جميعٌ، وبجانب الْهجْر وهُمْ أخلاّءُ، لا يتعارفُون لليْلٍ صباحاً، ولا لنهارٍ مساءً. أيُّ الْجديديْنظعنُوا فيه كان عليْهمْ سرْمداً، شاهدُوا منْ أخْطار دارهمْ أفْظع ممّا خافُوا، ورأوْا منْ آياتها أعْظم ممّا قدّرُوا...»
[5]. نهج البلاغه، سید رضی،ترجمه محمد دشتی، ذیل خطبه [221]

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 1 =
*****