می‌گویند باید بیای تهران زندگی کنی!!

17:09 - 1392/07/11
رهروان ولایت ـ بنده پسری 24 ساله اهل شیراز هستم. در این دنیای امروز که روز به روز سن ازدواج بالاتر و جوانان به علت مشکلات پیش‌رو به زندگی مجردی روی آوردند، تصمیم گرفتم که نه تنها همگام با دوستان و اطرافیان نباشم؛ بلکه یک زندگی ساده و پاک را شروع کنم. لازم به ذکر است بعد از دوره لیسانس به سربازی رفتم. برای همین الان 24 سالم است ...
خواستگاری

بدون مقدمه می‌گویم. بنده پسری 24 ساله اهل شیراز هستم. در این دنیای امروز که روز به روز سن ازدواج بالاتر و جوانان به علت مشکلات پیش‌رو به زندگی مجردی روی آوردند، تصمیم گرفتم که نه تنها همگام با دوستان و اطرافیان نباشم؛ بلکه یک زندگی ساده و پاک را شروع کنم. لازم به ذکر است بعد از دوره لیسانس به سربازی رفتم. برای همین الان 24 سالم است؛ وگرنه زودتر از اینها ازدواج می‌کردم. با دختری از طریق وبلاگ و فضای مجازی آشنا شدم که اهل تهران و هم سن خودم و مثل خودم لیسانس دارد و رابطه نزدیک و نزدیکتر شد تا اینکه به دیدن همدیگر و تصمیم برای ازدواج ختم شد. 2 سال طول کشید این آشنایی و ایجاد رابطه و تصمیم نهایی.
خونواده‌ای مذهبی که از لحاظ فرهنگی و اقتصادی مثل خودمان هستند و پدرش هم چند سال پیش از دنیا رفته است. خلاصه اینکه من خانواده‌ام را با کلی سختی و دلایل منطقی راضی کردم که به خواستگاری بریم و با خانواده آنها در تماس بودیم و این اتفاق افتاد.
با توجه به اینکه در شرایط من که تازه دنبال کار میگردم و پس اندازی ندارم، شروع زندگی بدون حمایت خانواده‌ها دشوار و چه بسا از نظر خیلی‌ها ممکن نیست. ما در یک خانه زندگی می‌کنیم و دو تا خانه دیگر هم داریم که اجاره هست. بابای من واسه اینکه بتواند کمک حالم باشد می‌خواهد یکی از خانه‌ها را تا زمانی که کار پیدا کنم و خانه دار شوم، دستم بدهد و اینکه این قول را هم داده که طبقه بالای یکی از خانه‌ها را با وام واسم یک خانه بسازد و نیازی به خریدن زمین هم ندارم. خلاصه بابا همه جوره می‌خواهد حمایتم کند ولی این حمایت بابا به چشم خانواده عروس خوش نیامده و می‌گویند پسر باید دستش در جیب خودش باشد و دستش جلوی باباش دراز نباشد؛ در صورتی که من خودم اصلا همچین آدمی نیستم و هم زمان با دانشگاه و سربازی هم کار کردم و دستم در جیب خودم بوده و کار بابا فقط تا زمانی هست که بتوانیم روی پای خودمان بایستیم.
دوم اینکه یکی از شرایط مهم خانواده عروس این است که من بروم تهران زندگی کنم و این برای من که نه آنجا کسی را میشناسم و نه خانه‌ای دارم و پس اندازی، قابل هضم نیست و آنها هم راهکار و حمایتی ندارند و فقط می‌گویند به این شرط موافقت می‌کنند. عروس خانم هم نمی‌توانند از خانواده دل بکنند و می‌گویند من نمی‌توانم بین تو و خونواده‌ام یکی را انتخاب کنم و این مرا کلافه کرده؛ چون هیچ دختری با رفتن به خانه همسرش، خانواده‌اش را فراموش نکرده و معنیش انتخاب بین یکی و پا گذاشتن روی آن یکی نیست.
نمی دانم چه کارکنم. دارم کلافه می‌شوم. تو را خدا کمکم کنید.
بگویید که چه جوری خودش و خانواده‌اش را راضی کنم و امتیازاتی که شیراز دارد و کلی می‌تواند برای شروع زندگی، ما را جلو بیندازد را به آنها بفهمانم و همچنین مادرش را برای شیراز آمدن دخترش راضی کنم و سوم هم اینکه آیا اصلا حرفایشان درست است و دختری که همه جوره مرا می‌خواهد، چرا نمی‌تواند مرا انتخاب کند و از کنار خانواده‌اش دل بکند و مستقل شدن را یکی از مقدمه‌ها و واجبات ازدواج قبول کند و با آن کنار بیاید؟؟
تو را خدا زود جوابم را بدهید تا وضع از این بدتر نشده.

پاسخ

سلام
در مورد سوال اول شما باید بگویم این حرف اصلا منطقی نیست. اینکه پدر به فرزندش برای ازدواج و خرید خانه و... کمک کند، دلیل بر این نمی‌شود که پسر نمی‌تواند از پس خودش بر بیاید؛ چون این موارد از چیزهایی است که تهیه آن، سالها زمان لازم دارد تا کسی که از صفر شروع کرده، بتواند آنها را تامین کند؛ و کمک پدر و مادر نه تنها بد نیست، بلکه به پیشرفت فرزندشان کمک می‌کند؛ چون اگر کسی بخواهد از همان اول درگیر اجاره نشینی و قسط و وام برای خرید خانه باشد قاعدتا از کسی که این دغدغه را ندارد، عقب‌تر است و باید تلاش کند که این عقب افتادگی را جبران کند. لذا باید به آنها بفهمانید که چیزی که مهم است، این است که پسر خودش اهل تلاش و کوشش باشد و بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و این را نباید از روی کمک پدرش به او قضاوت کرد؛ بلکه باید خود پسر و تلاش‌های او را ملاک قضاوت قرار داد. البته شاید این حرف آنها به خاطر این باشد که می‌خواهند شما بروی تهران زندگی کنی در حالی که پدر شما بناست در تهیه خانه در شیراز کمکت کند؛ وگرنه اگر برفرض پدر شما برای تهیه خانه‌ای در تهران کمکت کند، دیگر بعید به نظر می‌رسد که آنها این بهانه را بیاورند.
در مورد اینکه شما بروی تهران باید بگویم این قضیه به چند چیز بستگی دارد:
1. شما بتوانی آنجا کار مناسبی پیدا کنی.
2. خانواده ات مخالفت نکنند؛ چون در این صورت ممکن است اذیت شوی و حمایتشان را از دست بدهی.
3. خودت هم دلت بخواهد که آنجا زندگی کنی و این جلای وطن برایت سخت نباشد.
4. خود را آماده کنی که پشتیبانی فکری و مالی خانواده را نداشته باشی.
5. خانواده دختر آمادگی کمک فکری تو را داشته باشند که اول زندگی به مشکل نخوری.
در غیر این صورت به صلاح نیست که این شرط را قبول کنی.
لذا اگر شما نمیتوانی بروی و از طرفی برای طرف، دوری از خانواده خیلی سخت نباشد، می‌توانی در این باره با او صحبت کنی و بگوئی علاوه بر اینکه تلفن و اینترنت و... راه ارتباط را بسیار آسان کرده، ما می‌توانیم زود به زود به خانواده‌ات سر بزنیم و ازدواج ما باعث این نمی‌شود که تو کلا قید خانواده‌ات را بزنی. اما اگر دوری برای او غیر قابل تحمل باشد و منتقل شدن شما به تهران هم امکان نداشته باشد، بهتر است قید این ازدواج را بزنی و با احساسات تصمیم نگیری.
اینکه ایشان نمی‌تواند از خانواده‌اش دور شود، دلیل بر این نیست که شما را نمی‌خواهد؛ چون این بستگی به تربیت خانوادگیش دارد که چقدر به خانواده‌اش وابسته ب اشد. چون حتی اگر این وابستگی شدید باشد و فقط به خاطر علاقه‌ای که به شما دارد، بخواهد بیاید شیراز زندگی کند، احتمال اینکه بعدا با مشکلاتی مواجه شوید هست؛ چون بعد از ازدواج که آتش عشق شما به هم فروکش کرد و تحمل دوری برای او سخت شد، در نهایت ممکن است نتواند تحمل کند و در نتیجه یا شما مجبور میشوی به خاطرش بروی تهران و یا اینکه خدای نکرده کار به جدائی بکشد. لذا برای ازدواج حتما باید جدای از علاقه‌ای که به هم دارید، توان ایشان برای زندگی دور از خانواده را هم در نظر بگیری.

پیروز و سربلند باشید

نظرات

تصویر ستاره خودم هستم ولاغیر.
نویسنده ستاره خودم هستم... در

خوب چه میشه کرد - این خانم ترس و دلهره زیادی داره شما باید کاری کنین که ترس و دلهره از وجودشون خارج شه!

تصویر سيمين
نویسنده سيمين در

سلام
ببينيد خواهرم منم شرايط شما رو داشت و مجبور بود بره يه جاي دور كه فقط سالي يكي دوبار ميتونست بياد جاي ما
قبول كرد و رفت اما وقتي دور از خانوادت باشي خيلي نازك نارنجي و شكست پذير ميشي اعتماد بنفست كم ميشه و از خانواده همسرش خيلي خيلي دلخور ميشه چون حتي حرفاي خوبشونم ب حكم قانون پيدا ميكنه و حرف زور
خواهرم منم خيلي حساس شده فك كنم حتي تا چند بار فكر خودكشي يا طلاق به سرش زده
شوهرشو خيلي خيلي دوس داره اما يدفعه دور شدن براش سخته
با اين كه هر چند روز بهشون زنگ ميزنيم اما از كاراي مادر شوهرش كلافست البته خواهرم با مادر شوهرش و دو خواهر شوهر و برادر شوهرش تو يه واحد زندگي ميكنن چون دوماد ما پدرشون مرده

دوتاي تون يه شهر كه به هردوتون نزديكه برين بهتره
خب شما خونه اي كه باباتون بهتون ميده رو اونجا اجاره بدين برين شهر ديگه اجاره كنين همون ميشه!
نذارين از همون اول مشكلاتتون باعث سردي رابطتون بشه
من در حدي نيستم نصيحت كنم فقط قصدم كمك بود موفق باشين بدرود

تصویر حسام
نویسنده حسام در

سلام
بنده فکر نمیکنم همه دخترها مثل هم باشن،من با نظر مشاور محترم سایت کاملا موافقم.میشه توان دختر را برای زندگی در شهری دیگر و به دور از خانواده مد نظر قرار داد.
برای یک زندگی خوب تناسب فکری و اخلاقی مهمترین چیزه.قیافه و مال یه چیز ترجیحی و نسبیه.راه دور هم برای این چیزها میتونه یه بهانه باشه.
برعکس این دختر خانم دخترهایی هم هستن که فرسنگها از خانواده شون دورن و دارن بخوبی زندگی میکنن.
نظر نهایی بنده اینکه اگه میفهمی دختره تو زندگیت بخاطر راه دور رفیق نیمه میشه قید این ازدواجو بزن و هرگز هم با احساساتت تصمیم نگیر.این آتش عشق چند صباح دیگه ای فروکش میکنه،بعدش تو می مونی و همسرت و واقعیتهای غیر قابل انکار زندگی.

در هر حال برات آرزوی موفقیت میکنم

تصویر پسر داستان
نویسنده پسر داستان در

با سلام و ممنون از پاسخ مشاور محترم و نظرات دوستان

چون که پاسخ شما بزرگواران به درازا کشید بنده با مشورت و فکر کردن به این نتیجه رسیدم که احساسی تصمیم نگیرم و قائله رو ختم کنم.و الان هم که این پیام رو مینویسم حدود 8 ماهه که همه چی تموم شده

تصویر hamd.sh
نویسنده hamd.sh در

همه این حرفایی که گفتید درست ولی آیا به این فکر کردید که اگه این دختر و پسر از هم جدا شن بعد ازدواج میتونن به همدیگه فکر نکنن یا نه؟ آقای پسر داستان که گفتی همه چی 8 ماهه تموم شده انصافا بگو بعد این 8 ماه نشده دلت برای دختره تنگ شه؟ نشده بهش فکر کنی و بگی کاش باهاش ازدواج میکردم؟ درسته که چون راه دوره باید همه چی رو تموم کرد اما آینده قراره چی به سر اون دختر و پسر که کلی با هم رابطه داشتن و مجبور شدن از هم جدا شن بیاد؟ فکر نمیکنم به همین سادگی بتونن زندگی آینده ای رو شکل بدن در حالی که اصلا دیگه به هم فکر نمیکنن. اگه کسی تجربه ای در این مورد داره لطفا بهم بگه

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام به نظر من ازدواج راه دور اصلا خوب نیست.اخه من خودمم راه دور ازدواج کردم میگم.بیشتر دربارش فکرکن

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 1 =
*****