در فلسفه تاریخ در اینکه چه چیزی عامل زنده بودن، حیاتبخشی و پویایی تاریخ است، سخن رانده شده و تحت عنوان «عامل محرک تاریخ» عواملی همچون نژاد، اقتصاد، قهرمانان و... برای آن ذکر شده است که به نظر میرسد با سازنده تاریخ حماسی یعنی امام حسین (علیهالسلام) قابل جمع نبوده و باید حرکت حضرت در تاریخ را با عنوان دیگری همچون «انسان الهی» تحلیل کرد.
انسان ، این ماده خام و البته پیچیده جامعه که هنوز ناشناخته است، دارای یک سیر طبیعی و زمانمند است؛ دارای یک قوس صعودی و نزولی است که از نقطه آغاز تا پایان، مراحلی متفاوت را پیش رو دارد.
برخی از اندیشمندان فلسفه تاریخ معتقدند جامعه نیز بسان افراد آن، عنصری زنده و پویا است و همانند یک فرد، داری حیات و بالندگی است، یک روح جمعی در کالبد خود دارد و از قوانین منظم، پیروی میکند.[1]
بر این اساس برای جامعه میتوان عواملی سازنده و یا ویرانگر در نظر گرفت؛ میتوان برای آن عوامل بالندگی، جهش و تعالی و بالعکس عوامل اضمحلال، فروکاهیدگی و فروپاشی لحاظ کرد؛ در این بین آنچه مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است «عامل محرک تاریخ» است؛ یعنی بررسی عواملی که باعث ظهور دورههای متفاوت و برجسته در طول تاریخ شده است؛ مسئلهای که ابتدا از سوی اندیشمندان غربی همانند فردريك هگل، كارل ماركس، آرتولد توين بی، اسوالد اشپنگلر و... مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است[2] و در سدههای گذشته از سوی دانشوران مسلمان همچون شهید مطهری (ره) بدان پرداخته شده است.[3]
در این کارزار علمی، عوامل زیادی به عنوان محرک تاریخ برشمرده شده است؛ همانند موقعیت جغرافیایی، قهرمانان، اقتصاد، نژاد و... که هر یک، طرفداران جدی خود را پیدا کرده است؛ اما در این میان میتوان عاملی را مطرح کرد که با مبانی مطرح شده در فلسفه تاریخ، ناهمگون بوده و جنسی متفاوت از عوامل یاد شده دارد.
جنبش تاریخی و مکتبساز امام حسین (علیهالسلام) که نمیتوان آن را در قالب نظریات فوق گنجاند؛ تأثیرگذاری فرازمانی و فرامکانی آن در ساختن جوامعی زنده و آزاده، نه رنگ و بوی عامل جغرافیایی دارد و نه برگرفته از مؤلفه اقتصاد است؛ چراکه در میان مردمان فقیر نیز عاملی تأثیرگذار بوده است؛ و نه آن را میتوان با عنصر نژاد تحلیل کرد؛ چراکه در ساختن واقعه عاشورا، نژادها و قومیتهای مختلفی نقش داشتهاند؛ و نه آن را میتوان با عنصر قهرمانان، تطبیق داد؛ زیرا از نظر اندیشمندان، قهرمانان همان انسانهایی هستند که نبوغ داشته و با انسانهای عادی جامعه متفاوت بوده و ابتکار عمل را به دست گرفتهاند؛ همانند لنین که شصت سال، سرنوشت ملت روسیه را به دست گرفت یا ناپلئون که سالها، فرانسه را آنگونه که میخواست پیش برد![4]
قهرمان که در زبان عربی از آن به نام «بَطَل» یاد میشود، نمیتواند معنایی کاملاً منطبق بر شخصیت امام حسین (علیهالسلام) باشد؛ چراکه قهرمان از نقطه نظر واژهپردازان آن، در مناسبات انسانی و در قامت یک پدیده بشری، ظهور مییابد؛ اما امام حسین (علیهالسلام) افزون بر بُعد بشری، دارای جوهره الهی هست؛ یعنی برخوردار از ویژگیهایی است که تنها در ارتباط عبدگونه با خداوند به دست میآید؛ لذا در روایات ما از شخصیت حضرت به نام یک قهرمان یاد نشده است!
از این روی و با توجه به شخصیت الهی امام حسین (علیهالسلام) که حتی در آخرین لحظات و با مناجات در گودال قتلگاه ظهور یافت، میتوان عامل محرک تاریخ را در برخی مواقع یا به تعبیر بهتر، در واقعیترین گونه خود «انسان الهی» دانست که پیوندی مستمر با خداوند داشته و جز عمل به تکلیف الهی، به چیز دیگری نمیاندیشد!
آری! قهرمانانی که از سنخ اسکندر، کوروش، لنین، ناپلئون و... باشند، دارای یک امتداد زمانی مشخص و افق تأثیرگذاری محدود هستند؛ اما شخصیتهای الهی همانند امام حسین (علیهالسلام) به خاطر پیوند با منبع لایزال و بیهمتای الهی، میتوانند تاریخ را پشت سر گذاشته و به دنبال خود بکشانند؛ گویی که تاریخ در برابر عظمت آنها، چیزی جز خلق در عَجب مانده نیست؛ تاریخی که تابعی از امام حسین (علیهالسلام) باشد، هیچ مرزی نداشته و همچنان تا انتهای تاریخ، پرحرارت بوده و همچون آذرخشی از آتش اراده الهی، تمدنساز، جامعهساز و انسانساز خواهد بود.
پینوشت:
[1]. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، https://doi.org/10.22081/jiss.2016.63939.
[2]. ویستانیوز، https://b2n.ir/x62124.
[3]. پایگاه شهید مطهری، https://b2n.ir/g80631.
[4]. سایت آسمان، https://b2n.ir/g77325.