افزایش ثروت نقش مهمی در کاستن از مشکلات اقتصادی خانواده و دشواریهای تأمین نیازهای فرزندآوری دارد. از این رو لازم است تا برای بهرهمندی از ثروت بیشتر، تلاش کرد؛ اما تأکید بیش از اندازه بر موضوع اقتصاد نیز میتواند بر موضوع جمعیت اثر منفی گذاشته و سیاستهای جدید جمعیتی را از کارآیی بیندازد.
![](https://btid.org/sites/default/files/media/image/image_2023-12-09_12-44-4422222222222.png)
این موضوع بسیار مهم است که ارزش کارهای زندگی ما را کدام شخص و یا کدام مکتب تعیین میکند. کسانی که محبت خداوند به خود را بالاترین سرمایه زندگی میدانند، تلاش میکنند تا از خواستههای او در زندگی پیروی کنند. این افراد به دلیل اینکه تعیینکننده ارزش یا عدم ارزش هر کاری را خداوند میدانند، تلاش میکنند با عمل بر طبق این نظام ارزشی الهی، محبوب او قرار گیرند.
برخی از افراد جامعه به دلیل اینکه توجه بیش از حدی به خواست جامعه و فرهنگ حاکم بر آن دارند، بسیاری از نعمتهایی که در اختیار دارند را فراموش کرده و در عوض، تلاشها و فعالیتهای اقتصادی فراوانی انجام میدهند تا از چشم اطرافیان دنیاگرای خود نیفتاده و مورد احترام آنها قرار گیرند. برای این افراد، هماهنگی با خواسته و دستورات الهی، دیگر اهمیتی ندارد.
برخی این تصور نادرست را دارند که خداوند، تنها به آدمهای پولدار و ثروتمند توجه دارد، از این رو آنها را ثروتمند کرده تا بتوانند در راه خدا خرج کنند؛ این در حالی است که هیچ یک از ثروت و فقر، معیار محبت و یا عدم محبت خداوند نسبت به انسان نبوده و خداوند این گمان غلط را به شدت رد کرده است.[1] اگر ثروتمندی نشانه سعادت بود، نباید قارون مورد غضب خداوند قرار میگرفت تا به همراه ثروتش در زمین فرو رود و اگر فقر نشانه بدبختی بود، نباید پیامبران بزرگی همچون حضرت ایوب علیهالسلام با آن مورد امتحان قرار میگرفتند. هر یک از ثروت و فقر تنها زمینههایی هستند که خداوند با آن بندگانش را میآزماید. هر کدام از فقیر و غنی که در امتحان فقر و غنا موفق شده و به وظایف خودشان عمل کنند، مورد محبت خداوند قرار خواهند گرفت.
در طول سالیان مربوط به اجرای سیاستهای توسعه اقتصادی غرب، به قدری بر ارزش ثروت، رفاه و تجملات تأکید شد که فقیران تحت فشار فرهنگی و تبلیغی جامعه قرار گرفتند. برخی از آنها از فقر خود خجالت میکشیدند. برخی از غیر ثروتمندان به آنچه که خدا برایشان مقدر کرده بود دیگر راضی نبوده و برای اینکه از مسابقه کسب ثروت عقب نمانند به برخی از کسبهای حرام روی آوردند.
البته سخن ما به معنای نکوهش ثروتمندی و توصیه به فقر و ناداری و عدم تلاش برای کاهش فاصله طبقاتی نیست؛ بلکه سخن بر سر این است که نباید آنقدر ارزش رفاه و ثروت را بالا برد که افراد جامعه را از آن میزان که خداوند بر اساس حکمت خود و توجه به خیر بندگانش برایشان مقدر کرده، ناراضی کرد.
بر همین منوال در دوران سیاست کنترل جمعیت، به قدری بر ارزش توسعه به معنای غربی تأکید کردند که به معیاری برای سنجش زندگی مطلوب تبدیل شد. وانمود میشد هرکه بیشتر از دو فرزند داشته باشد، زندگی و آینده خود و فرزندانش را به خطر انداخته و آن را تباه کرده است. نتیجه تندروی در چنین تبلیغات دنیاگرایانهای، کار را بدانجا کشاند که امروزه برخی از افراد جامعه نه تنها اصل فرزند را مانع ثروت و رفاه خود میدانند، بلکه حتی اصل ازدواج را هم با اقتصاد و رفاه و آسایش خود در تضاد میبینند.
این در حالی است که در بین حجم زیادی از روایات مربوط به فرزندآوری، هیچگاه فقر و ناداری دستمایه منع زوجین از فرزندآوری نبوده و هیچ فقیری به خاطر فقر و عیالواریش نکوهش نشده است. حتی بر اساس روایات، چنین افرادی که در عین فقر و ناداری، دامنشان به فساد اقتصادی آلوده نشده و دارای عیال و فرزندان زیادی هستند، محبوب خداوند معرفی شدهاند.[2]
توسعه غربی برای برخی از مسئولان چنان بتی شد که رسیدن به آن به هدف اصلی تبدیل شد. آنها فراموش کردند که میزان اهمیت اقتصاد تنها در حد یک مقدمه و ابزار است و بنا نیست که ارزشهای توحیدی و وظایف انسانی در مسلخ تجملگرایی و زیادهخواهی ذبح و جامعه به دنیاگرایی سوق داده شود. فقر و ناداری بسیار ناپسند است، اما راه علاج آن، نابود کردن میل فرزندخواهی و کنترل جمعیت از طریق تحریک مردم به ثروتاندوزی و عافیتطلبی لجامگسیخته نیست.
امروزه باز هم سیاستهای جدید افزایشی جمعیت بر پاشنه اقتصاد میچرخد. هر چند نقش مشوقهای اقتصادی و ضرورت کمک مالی نسبت به فرزندآوری غیر قابل انکار است؛ اما سؤال این است که آیا با وجود اینکه آمار تعداد فرزندآوری در بین ثروتمندان جامعه کمتر از غیر ثروتمندان است، میتوان مطمئن بود که تدوین مشوقهای اقتصادی در میزان تمایل چشمگیر مردم به افزایش جمعیت، تأثیر اصلی را داشته باشد؟
پینوشت:
[1]. فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَكۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَكۡرَمَنِ وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَهَٰنَنِ كَلَّا، فجر:15-17.
[2]. عنه صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ يُحِبُّ عَبدَهُ المُؤمِنَ الفَقيرَ المُتَعفِّفَ أبا العِيال، سنن ابن ماجه، ج2، ص838.