مستمند و ثروتمند

04:15 - 1391/10/15
رسول اكرم صلی اللّه علیه وآله طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود، یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكی از مسلمانان كه مرد فقیر ژنده پوشی بود از در رسید....
Muhammad

رسول اكرم صلی اللّه علیه وآله طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود، یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكی از مسلمانان كه مرد فقیر ژنده پوشی بود از در رسید. و طبق سنت اسلامی كه هركس در هر مقامی هست، همین كه وارد مجلسی می شود باید ببیند هر كجا جای خالی هست همانجا بنشیند و یك نقطه مخصوص را به عنوان اینكه شاءن من چنین اقتضا می كند در نظر نگیرد آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع كرد و خودش را به كناری كشید، رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت: ترسیدی كه چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!. نه یا رسول اللّه!

ترسیدی كه چیزی از ثروت تو به او سرایت كند؟. نه یا رسول اللّه! ترسیدی كه جامه هایت كثیف و آلوده شود؟. نه یا رسول اللّه! پس چرا پهلو تهی كردی و خودت را به كناری كشیدی؟. اعتراف می كنم كه اشتباهی مرتكب شدم و خطا كردم. اكنون به جبران این خطا و به كفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود كه در باره اش مرتكب اشتباهی شدم ببخشم؟ مرد ژنده پوش: ولی من حاضر نیستم بپذیرم. جمعیت: چرا؟!
چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یك برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بكنم كه امروز این شخص با من كرد.

داستان راستان / استاد مطهري

منبع: اندیشه قم
 

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 3 =
*****