چکیده: امام موسی کاظم(علیهالسلام) با چهار تن از خلفای عباسی معاصر بود. این چهار نفر عبارت بودند از منصور، مهدی، هادی و هارونالرشید. برای قیام مسلحانه بر علیه طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی، زمینهای فراهم نبود، و گرنه بر آن حضرت واجب بود که دست به کار شده و حکومت اسلامی به وجود آورد.
رهروان ولایت ـ پس از استقرار و تثبیت حکومت عباسیان، اختلاف میان بنى عباس و علویان شدّت گرفت و حاکمان وقت با بىرحمى تمام، علویان مبارز را سرکوب میکردند. و از آنجا که بزرگترین رقیب عباسیان برای حکومت علویان بودند، طبیعی بود که به شدت تحت نظر باشند. اما این سرکوبها و سختگیریها در مورد شیعیان و محبان اهل بیت(علیهمالسلام) در عصر هادی عباسی[چهارمین خلیفه عباسیان] شدت یافت. وی به قساوت قلب معروف بود و از خلفای سنگدل بنی عباس بود.
هادی از آغاز خلافت، علویان را زیر فشار طاقتفرسایی قرار داد و حق آنها را که از زمان خلافت مهدی عباسی از بیت المال پرداخت میشد، قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان، رعب و وحشت شدیدی در میان آنان به وجود آورد. او دستور داد آنان را در مناطق مختلف بازداشت نموده و روانه بغداد کنند. او «عمر بن عبدالعزیز بن عبیدالله» که از دشمنان سرسخت شیعیان و محبین اهل بیت(علیهمالسلام) بود را حاکم مدینه کرد.
فرماندار مدینه برای خوش خدمتی به دستگاه خلافت، و گویا به منظور اثبات لیاقت خود، هر روز به بهانهای رجال و شخصیتهای بزرگ هاشمی را اذیت میکرد. از جمله، آنها را مجبور میکرد هر روز در فرمانداری حاضر شده، خود را معرفی کنند. او به همین مطلب هم اکتفا نکرد، آنها را ضامن حضور یکدیگر قرار میداد و دیگری را به علّت غیبت شخص دیگر، مؤاخذه و بازداشت مینمود.
این فشارها، مردان آزاده و دلیر علویرا به ستوه آورده، آنها را به مقاومت در برابر یورشهای پیدرپی و خشونتآمیز حکومت ستمگر عباسی واداشت؛ در اثر همین ظلمها، کمکم یک نهضت مقاومت در برابر ظلم و ستم حکومت عباسی به رهبری یکی از نوادگان امام حسن مجتبی(علیه السلام) به نام «حسین بن علی بن حسن بن حسن مثنى بن حسن»(علیهالسلام) شکل گرفت.[1] این قیام، به قیام فخ شهرت یافت و حسین بن علی نیز در آن، شهید فخ و صاحب فخ لقب گرفت.
سختگیریهای طاقتفرسای فرماندار وقت مدینه، باعث شد که آتش این نهضت زودتر شعلهور شود. بدین صورت که روزی فرماندار مدینه «حسین صاحب فخ» و «یحیی بن عبدالله» را به خاطر غیبت یکی از بزرگان بنیهاشم سخت مؤاخذه کرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همین امر مثل جرقهای که به انبار باروتی برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشمیان گردیده، نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدینه را شعلهور ساخت. وی همراه با عدهای از علویان و شیعیان، تدارک قیام را دیدند و هنگامه صبح به همراه تعدادی از علویان با شعار «احد احد» به مسجد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ریختند و مؤذن را وادار به گفتن جمله «حی علی خیر العمل» به جای «الصلاه خیر من النوم» در اذان کردند. وی از مردم بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بیعت گرفت و آنان را به رضای آل محمد(صلیاللهعلیهوآله) دعوت کرد.[2]
برپا کنندگان واقعه فخ در ذى قعده همان سال، قیامشان را با شعار «الرضا من آل محمد»(صلیاللهعلیهوآله) آغاز کرده و با نیروهاى فرماندار درگیر شده و آنان را به عقبنشینى وادار کردند و عمر بن عبدالعزیز عمرى، از چنگ آنان گریخت، در نتیجه شهر مدینه در اختیار علویان قرار گرفت و حسین بن على با در اختیار گرفتن صندوقخانه بیت المال و تقسیم آن میان مبارزان و مستمندان، به رتق و فتق امور پرداخت و خود را براى هجوم به مکه معظمه آماده نمود. علویان، پس از یازده روز درنگ در مدینه، در ۲۴ ذى قعده، عازم مکه معظمه شدند. سران عباسى که براى انجام حج رفته بودند، از انجام آن دست شسته و با سپاهی راهى میدان کارزار شدند.[3]
جنگ در منطقه فخّ بین دو گروه در گرفت؛ حسین بن على «شهید فخ» در سن ۲۶سالگى بدون آنکه از او فرزندى باقى مانده باشد، به شهادت رسید و بسیاری از یاران او نیز به شهادت رسیدند، بدنهای آنها رها شده و سرها از بدن جدا گشت. عدهای دیگر از یاران و سپاه فخ اسیر شدند که بعد از انتقال به بغداد به قتل رسیدند، ولى برخى یاران او به اطراف متوارى شدند؛ افرادی همچون «ادریس بن عبدالله» به مغرب رفته و حکومت ادارسه را تشکیل داد و «یحیى بن عبدالله» نیز به دیلم فرار کرد و در آن جا قیام کرد.[4] مسعودى مى نويسد: بدنهايى كه در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد.
این واقعه در زمان حیات امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد، چنانکه عبداللَّه بن مفضل گزارش میدهد: «هنگامیکه حسین بن على(رهبر قیام فخ) خروج کرد و مدینه را به تصرف درآورد، از موسى بن جعفر(علیهماالسلام) براى بیعت درخواست کرد …».[5]
دیدگاه امام کاظم (علیه السلام) در مورد واقعه فخ
بنابر دیدگاه یرخی از مورخان از جمله: ابوالفرج اصفهانی، حادثه فخ بی ارتباط با روش پیشوای هفتم (علیه السلام) نبود؛ زیرا نه تنها آن حضرت از آغاز تا نضج و تشکیل نهضت از آن اطلاع داشت، بلکه با حسین بن علی رهبر قیام فخ، در تماس و ارتباط بود. گر چه امام کاظم(علیه السلام) شکست ظاهری نهضت را پیش بینی فرمود، ولی هنگامی که احساس کرد حسین در تصمیم خود استوار است، به او فرمود: «گر چه تو شهید خواهی شد، ولی باز در جهاد و پیکار کوشا باش، این گروه، مردمی پلید و بدکارند که اظهار ایمان میکنند، ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند، من در این راه اجر و پاداش شما را از خدای بزرگ میخواهم».[6]
همچنین در مجلسى که گروهى از فرزندان امام على، از جمله امام کاظم (علیهالسلام) حضور داشتند، سرهای شهدای فخ را به تماشا گذاردند. هیچ کس چیزی نگفت جز امام کاظم(علیهالسلام) که وقتی سر حسین بن على رهبر قیام فخ را دید فرمود: «انا لله و انّا الیه راجعون، سوگند به خدا که «حسین» به شهادت رسید در حالیکه مسلمان و درستکار بود و بسیار روزه مىگرفت و بسیار شب زندهدار بود و امر به معروف و نهى از منکر مىکرد؛ در خاندان وى، چون او وجود نداشت».[7]
علامه مامقانی با توجه به این روایت، درباره تأیید این قیام از طرف امام کاظم(علیهالسلام) میگوید: «گر چه امام کاظم(علیهالسلام) به ظاهر دعوت را نپذیرفت، اما دلسوزی و خیرخواهی و دعا برای حسین و یارانش بیانگر این نکته است که ایشان از روی تقیه، دعوت را نپذیرفته و چون از نتیجه آن آگاه بوده، برای جلوگیری از شرارت بنیعباس، ناگزیر در حضور مردم، دعوت را رد کرده است تا بعدها ارتباط امام و قیامکنندگان فاش و مشخص نشود».[8]
________________________
[1]. ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن، کامل ابن اثیر، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلى، عباس، ناشر: علمى، تهران، ۱۳۷۱ ش، ج ۱۶، ۳۵؛ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق: صقر، سید احمد، ناشر: دار المعرفه، بیروت، بى تا.، ص ۳۷۲.
[2]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۰۳ ق. ج ۴۸، ص ۱۶۳؛ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبری(تاریخ الأمم و الملوک)، ج ۸، ص ۱۹۴.
[3]. فاضل، محمد جواد، فرزندان ابو طالب، ترجمه مقاتل الطالبیین، نویسنده: اصفهانى، ابو الفرج، ج ۲، ص ۱۷۴.
[4]. مسعودی، على بن الحسین، مروج الذهب، تحقیق: داغر، اسعد، ناشر: دار الهجره، چاپ دوم، قم، ۱۴۰۹ ق. ج ۳، ص ۳۲۷٫؛/ و ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین، (1380)، مقاتل الطالبیین، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 434 - 424.
[5]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق و مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، تهران، ۱۴۰۷ ق. ج ۱، ص ۳۶۶.
[6]. اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۳۷۶؛/ و مجلسى، محمد باقر،بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۱۶۹.
[7]. مقاتل الطالبیین، ص ۳۸۰؛ بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۱۶۵.
[8]. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، تحقیق و استدراک: مامقانی، محیی الدین، ناشر: مؤسسه آل البیت، چاپ اوّل، قم، ۱۴۲۳ ق. ج ۱۷، ص ۲۳۷.