چکیده: شهید «اندرزگو» در هیجدهم رمضان سال ۱۳۱۶(ه.ش) به دنیا آمد. پدرش «سید اسدالله» شغل بنایی داشت، سپس به خرده فروشی در میدان شوش تهران روی آورد. وی پس از گذران دوره ابتدائی، به سبب مشکلات مالی خانواده تحصیلش را رها کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول شد.
شهید «اندرزگو» در هیجدهم رمضان سال ۱۳۱۶(ه.ش) به دنیا آمد. پدرش «سید اسدالله» شغل بنایی داشت، سپس به خرده فروشی در میدان شوش تهران روی آورد. وی پس از گذران دوره ابتدائی، به سبب مشکلات مالی خانواده تحصیلش را رها کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول شد. در همین زمان پس از کار روزانه تا ساعتی از شب به تحصیل دروس فقه و اصول در مسجد هرندی میپرداخت. اندرزگو در نوجوانی با شخصیت نواب صفوی و تشکیلات فدائیان اسلام آشنا شده بود و تا حد زیادی متاثر از آن بود.
وی پس از شهادت «نـواب صـفوی» و یـارانش، با وجود اینکه میل زیادی به مبارزه با رژیم پهلوی داشت، به خاطر عدم وجـود تـشکیلات، صرفا در نجاری برادرش کار میکرد و شبها نیز در محضر درس «شیخ علی اصغر هرندی» به تـحصیل مـیپرداخت. در ایـن دوران، وی با افرادی آشنا شد که بعدها، از نزدیکترین یارانش شدند. از جمله محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضـا صـفار هرندی، آنان نیز جزء شاگردان شیخ علی اصغر هرندی بودند و بعد از آشنایی آنـان بـا هـمدیگر، پیوند دوستی عمیقی بینشان برقرار شد.[1]
تشکیل هـیأتهای مـؤتلفه اسلامی، نقطه عطفی در مبارزات بازار تهران بود. یکی از اهـداف شـاخهی نـظامی هیأتهای مؤتلفه اسلامی، مبارزه و مـقابله با کسانی بود که علیه روحانیت و دین اسلام مبارزه میکردند. این هیأتها که مولود ارشـاد حضرت امـام(رحمهاللهعلیه) بودند در مقابل هر گونه اهانت به امـام هـم حـساس بـودند. پس از پیوستن وی به شاخه نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی، این گروه تصمیم گرفت تا نخست وزیر وقت، حسنعلی منصور را ترور کند. اندرزگو وظیفه کند کردن اتومبیل حامل نخست وزیر را بر عهده گرفت؛ در روز پنجشنبه اول بـهمن 1343 منصور در حالی که جهت ورود به مجلس شورای ملی وارد حیاط مجلس شده بود توسط شهید محمد بخارائی ترور شد. یکی از کسانی که در این ترور حضور داشت و وظیفهاش شلیک هوایی و انحراف مأموران از ضـارب اصـلی بود، شهید اندرزگو بود.[2]
در پی این اقدام، ساواک به جستجوی وی و دیگر عاملان پرداخت. دوستان وی دستگیر شدند و بعد از چندین جلسه محاکمه به اعدام محکوم شدند. اما نتوانست اندرزگو را بیابد. لذا وی را به طور غیابی در دادگاه محاکمه و به اعدام محکوم کرد. مدتی پس از محاکمه غیابی اندرزگو، ساواک موفق شد او را ردیابی کند. اما او از دست ساواک فرار کرده و به عراق گریخت. او در عراق، هر از چند گاهی به دیدار امام خمینی(رحمهاللهعلیه) میرفت. اندرزگو در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت. بعد از بازگشت به ایران، چون ساواک به دنبال وی بود، او مدام محل سکونت خود را تغییر میداد. او در در این سالها در شهرهای مختلفی از جمله، تهران (محله چیذر) و قم سکونت کرد. در این سالها، او به حمایت مالی و تهیه کردن اسلحه برای گروههای مخالف شاه و همخط خود میپرداخت.[3]
پس از این که ساواک موفق به پیدا کردن محل سکونتش در قم شد، وی به مشهد گریخت و در مشهد با روحانیون انقلابی چون آیت اللّه واعـظ طـبسی ارتـباط برقرار کرد و از طریق وی به افغانستان سفر کرد. طولی نکشید که به کشور بازگشت و همراه خـود اسلحههایی به کشور وارد کرد. سپس در مشهد ماندگار شد. در طول اقامت در مشهد،با قیافههای متفاوت بـه شهرهای مختلف سفر مـیکرد و بـه سخنرانی میپرداخت. یکبار نیز طرح ترور شاه را ریخت که عملی نشد. او اعتقاد داشت نباید عوامل شاه را ترور کرد بلکه باید خود شاه مورد هدف قرار بگیرد، چرا که سرمنشا همه فتنهها، خود شاه است.[4]
وی عـلاوه بر سفر به شهرهای مختلف کشور،علی رغم آن که شدیدا از طرف ساواک تحت تعقیب بود به کشورهای دیگر هم سفر کرد، از جمله اینکه یکبار به حج عمره رفت و از آنجا به نجف رفـته و بـا امام دیدار کرد. بار دیگر به سوریه و لبنان سفر کرد و با مبارزان آنجا دیدار کرد و یک دوره آموزش نظامی فشرده طی کرده و نشریهای را با عنوان فدائیان، همراه جلال الدین فارسی در سه شماره منتشر کرد.
در بـازگشت به کشور، به مبارزات خود ادامه داد. افرادی که با وی در ارتباط بودند، دستگیر و به زندانهای طویلالمدت محکوم میشدند، ولی رژیم نتوانست به او دست پیدا کند. او که تا قبل از اعلام تغییر مـواضع ایـدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق با آنان نیز همکاری میکرد، پس از آن، همکاری خود با آنان را قطع کرده و گروه مجاهدین راستین را به وجود آورد.[5]
او که آن سالها با نام مستعار دکتر حسینی به فعالیت میپرداخت، بار دیـگر طـرح تـرور شاه را ریخت و مقرر شد مـحمولهای حـاوی سـلاح از لبنان به وی ارسال شود. ساواک که در جریان این امر قرار گرفته بود، با کنترل تلفنهای یاران وی و نیز به دست آوردن اسامی مستعار وی، سرانجام مـکان وی را کـشف کرد و به این صورت که شهید اندرزگو در 2 شـهریور 1357بعد از هماهنگی با تیم ترور کننده شاه، در حالی که قصد عزیمت به خانه اکبر صالحی از مبارزان انقلابی وقت را داشت، در دام مـأموران سـاواک قـرار میگیرد مأمورین بلافاصله به او ایست میدهند که او توجه بدان نـمیکند و میگریزد و مورد رگبار گلولههای عوامل رژیم شاه قرار میگیرد. او زمانی که متوجه شد نمیتواند از مهلکه بگریزد، سعی کرد تعدادی از اسنادی را که همراه داشت با بلعیدن و آغشته کردن به خون از بین ببرد. مامورها پس از آنکه مطمئن شدند اندرزگو مواد منفجره همراه خودش ندارد به او نزدیک شدند و او را روی برانکارد گذاشتند از وی به عنوان چریک تنهای انقلاب یاد میشود. قبر وی در قطعه ۳۹، ردیف ۷۲، شماره ۵۵ بهشت زهرا است.[۶]
پیش گویی عجیب شهید اندرزگو
«وحید یامینپور» از مجریان شناخته شده سیمای جمهوری اسلامی میگوید: در حال ساخت یک سری مستند سیاسی هستیم. تا به حال ۱۶ قسمت تولید شده؛ رفتیم خانه ی شهید سیدعلی اندرزگو برای مصاحبه با همسرش. اندرزگو از آن شخصیتهای پیچیدهای بوده که خیلیها جذبش شدهاند. مصاحبهی عجیبی شد. وسط مصاحبه چند بار گریه کردیم. همسر شهید خودش یک شهید زنده است. فکر کنید که تا چند ماه بعد از شهادت، همسرش در زندان اوین تحت شکنجهی ساواک بوده، آنهم در ۲۵ سالگی! مصاحبه که تمام شد به تیم تصویربرداری اشاره کردم که دوربینها را خاموش نکنند، من وارد گفتگوی غیر رسمی شدم تا نگفتهها را بشنوم و چیزهایی شنیدم که برایم خیلی عجیب بود.
یکی از خاطرات همسر شهید که خیلی عجیب بود ازاین قرار است؛ همسر شهید: «چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و کف دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمیسوزد؟ سید لبخندی زد و گفت: «اینکه هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی میرود و انقلاب پیروز خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش «سید علی» است. از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر(عجلاللهتعالیفرجه) باشید». بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگهداشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت من پرسیدم: «سیدعلی، منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور میشوید؟ سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم. بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت… همسر شهید گفت: دست از سید علی نکشید».[7]
.........................................................................
پینوشت:
[1]. یاران امام به روایـت اسـناد ساواک،ج 8،سـردار سـرفراز شـهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو، ص9.
[2]. خاطرات محسن رفیق دوسـت،تدوین داود قـاسمپور،تهران، ص 70.
[3]. همان، ص 112.
[4]. خـاطرات محسن رفیق دوست،پیشین،ص 112؛ روزنامه جمهوری اسـلامی،شماره 1849،ص 8.
[5]. اظهار خونین(زندگینامه شهید علی انـدرزگو)،ص 24.
[6]. حال و روز مزار چریک تنهای انقلاب، ص79؛ خاطرات محسن رفیق دوسـت،تدوین داود قـاسمپور، ص 71.
[7]. http://yaminpour.ir
نظرات
خدارحمتش کنه چه ادم بزرگی بوده
خدا رحمتش کنه
از مطلب تون تشکر میکنم
خواهش میکنم درباره مردان انقلاب وظیفه داریم مطلب بنویسیم
سلام، با تشکر از شما
"دست از «سید علی» نکشید!"
با آدرس:http://www.harfeto.ir/?q=node/45204
در سایت "حرف تو" انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت حرف تو به شما: امام رضا (ع): پنهان كننده كار نيك [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشكاركننده كار بد سرافكنده است، و پنهان كننده كار بد آمرزيده است.
یا علی