میثم تمار و امامان شیعه

10:43 - 1394/07/13

چکیده: میثم تمار، فرزند یحیی بود. بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانسته اند؛ ابتدا، غلام زنی از «طایفه بنی اسد» بود. حضرت علی(عليه‌السّلام)  او را از آن زن خرید و آزادش کرد -میثم، از اصحاب پیامبر به شمار آمده است. هر چند از جزئیات زندگی او درسال های نخستین حیاتش و در روزگار صدراسلام، اطلاع مبسوط در دست نیست. لقب «تمار» به معنی

میثم تمار

«میثم تمار» فرزند یحیی بود. بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانسته‌اند؛ ابتدا، غلام زنی از «طایفه بنی اسد» بود. امیرالمومنین(عليه‌السلام) او را از آن زن خرید و آزادش کرد. میثم، از اصحاب پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به شمار آمده است. هر چند از جزئیات زندگی او در سال‌های نخستین حیاتش و در روزگار صدر اسلام، اطلاع مبسوط در دست نیست. لقب «تمار» به معنی خرما فروش را هم از آن جهت به او داده‌اند، که در کوفه خرما فروش بود.[1]

میثم تمار وامامان شیعه
میثم مورد عنایت خاص امیرالمومنین(عليه‌السّلام) بود و از آن حضرت، علوم بسیاری فرا گرفت. دانش بسیار و اسرار وصیت را به وی آموخت، او را از امور غیبی آگاه ساخت. و در زمره گروهی از مؤمنان آزموده قرار داد که در درک و تحمل امر رسول خدا و سخنان امامان شیعه(علیهم‌السلام) مقام والایی داشتند.[2]

اولین برخورد حضوری و دیدار میثم با آن حضرت در دوران خلافت حضرت انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت، تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وی را آزاد کند بالاخره با تصمیم آن حضرت، میثم به آزادی رسید. در آن اولین ملاقات امیرالمومنین(عليه‌السّلام) با میثم، چنین گفت‌وگویی انجام گرفت: امیرالمومنین(عليه‌السّلام)  پرسید: نامت چیست؟ سالم. از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که پدرت نام تو را «میثم » گذاشته است، به همان نام برگرد و کنیه‌ات را «ابو سالم » قرار بده. خدا و رسول و امیرمؤمنان راست گفتند.[3]

آشنایی میثم با امیرالمومنین(عليه‌السّلام)  برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود. از این رو به شاگردی در مکتب حضرت گردن نهاد و آن حضرت هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهی‌های بسیاری را به او آموخت و میثم را با اسرار و رازهای پنهانی آشنا ساخت و از این رو میثم از علومی بهره‌مند و برخوردار بود که فرشتگان مقرب و رسولان الهی از آن آگاه بودند.[4]

از علوم غیبی میثم، اطلاع او از حوادث آینده بود. او مرگ معاویه، شهادت امام حسین(علیه‌السلام) برای زنی مکّی به نام جبله، دست‌گیری خویش توسط سرکرده طایفه خود و شهادتش به دستور «ابن‌زیاد» و آزادی «مختار بن ابی‌عُبَیْده ثقفی» از زندان را پیش‌گویی کرده بود.[5]

میثم، علم تفسیر قرآن را نزد امیرالمومنین(علیه‌السلام) فرا گرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان شیعه به حساب می‌آید.
او صاحب سر امیرالمومنین(علیه‌السلام) بود و آن حضرت، وی را به طریق فهمیدن حوادثی که در آینده، اتفاق خواهد افتاد، آشنا کرده بود و میثم، گاهی برخی از آن ها را برای مردم، بازگو می کرد و مایه اعجاب دیگران می شد. این دانش و آگاهی از عاقبت افراد و پیشگویی ها در اصطلاح به «علم اجل» یا «علم منایا و بلایا» معروف است، که امامان معصوم به کسانی که آمادگی و استعداد و رازداری و ظرفیت و کشش آن را داشتند، می‌آموختند. میثم تمار، دست پرورده این مکتب بود. هر چند که اشخاص فرومایه و مغرض، یا جاهل و نادان، او را به دروغ‌گویی متهم می‌کردند.[6] علاوه بر این، نزدیکی معنوی میثم با امیرالمومنین(عليه‌السّلام)  را در لحظه‌ها و موقعیت‌های دیگر هم می‌توان دید، از جمله این که میثم، در خلوت نیایش و عبادت حضرت حضور می‌یافت و انیس شب‌های عرفانی آن حضرت و راز و نیازهای امام با پروردگار بود.

میثم گزارش کرده است که شبی از شب‌ها مولایم علی(عليه‌السّلام) من را با خود به صحرایی بیرون کوفه برد تا این که به «مسجد جعفی» رسید. رو به قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام، نماز و تسبیح، دست هایش را به دعا باز کرد و عرضه داشت: خدایا چگونه بخوانمت؟ در حالی که نافرمانی کرده‌ام و چگونه نخوانمت؟ که تو را شناخته‌ام و دلم خانه محبت تو است. دستی پر گناه و چشمی پر امید به سویت آورده ام...» و سپس به سجده رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: «العفو! العفو!» برخاست و از آن مسجد بیرون رفت. من نیز در پی آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آن گاه پیش پای من، خطی کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذری!... و من را همان‌جا گذاشت و خود رفت. شبی تاریک بود. پیش خود گفتم: چرا مولایم را تنها گذاشتم؟! او دشمنان بسیاری دارد، اگر مساله‌ای پیش بیاید، پیش خدا و پیامبرش چه عذری خواهم داشت؟ هر چند که برخلاف دستور اوست، ولی در پی او خواهم رفت تا ببینم چه می‌شود. رفتم و رفتم... تا او را برسر چاهی یافتم که سر در داخل چاه کرده و با چاه، سخن می‌گوید. حضور من‌را حس کرد و پرسید: کیستی؟ میثم. مگر به تو دستور ندادم که از آن خط، فراتر نیایی؟ چرا، مولای من، لیکن از دشمنان نسبت به جانتان ترسیدم و دلم طاقت نیاورد. آن‌گاه پرسید: از آن چه گفتم، چیزی هم شنیدی؟ گفتم: نه مولای من؛ سپس حضرت، اشعاری را خطاب به من خواند: «در سینه‌ام اسراری است، که هر گاه سینه‌ام احساس تنگی می‌کند، زمین را با دست، کنده و راز خویش را با زمین در میان می‌گذارم! وقتی زمین می‌روید، آن گیاه، از بذر و دانه‌ای است که من کاشته‌ام...»[۷]

پس از امیرالمومنین(علیه‌السلام) میثم در شمار اصحاب وفادار امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در آمد. [8] امام حسین به میثم توجه ویژه‌ای داشت و از او به نیکویی یاد می‌کرد.[9]

یک بار امیرالمومنین(علیه‌السلام) میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!... وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پول های آن شخص، تقلبی است و به حضرت قضیه را گفت. امیرالمومنین(عليه‌السّلام) فرمود: «آنان هم خرما را تلخ خواهند یافت». در همین گفت‌وگو بودند که آن مشتری، خرما ها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است... [10]

امام باقر(عليه‌السّلام) می‌فرمود: «من به میثم بسیار علاقه مندم» امام صادق(عليه‌السّلام) نیز بر میثم درود فرستاد و از شان والا و مقام بلند او سخن گفت.

صالح - فرزند میثم - می‌گوید: به امام باقر(عليه‌السّلام) عرض کردم: برای من حدیث بگویید. پرسید: مگر حدیث را از پدرت نیاموخته‌ای؟ گفتم: آن هنگام من خرد سال بودم... [11] این نشان می‌دهد امام باقر(عليه‌السّلام)  با این کلام، اشاره به مقام علمی و فضایل کلامی و دانش میثم دارد.

 

.........................................................................................

پی‌نوشت
[۱]. شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 291؛ الاصابة فی معرفة الصحابه،ج 3، ص 4.
[2]. رجال‌الطوسی، ص۹۶.
[3]. الارشاد، ج 1، ص 323.
[4]. سفینة البحار، ج 2، ص 524.
[5] . الامالی شیخ صدوق، ص۱۸۹؛ الارشاد، ج۱، ص۳۲۴. 
[6]. رجال الکشّی، ص ۸۱.
[7]. منتهی ال آمال، ص 276؛ بحار الانوار، ج 40، ص 200.
[8]. رجال‌الطوسی، ص۱۰۵
[9]. رجال الکشّی، ص۸۰.
[10]. سفینة البحار، ج 2، ص 525؛ بحار الانوار، ج 41، ص 268.
[11]. بحار الانوار، ج 53 ص 112؛ سفینة البحار، ج 2، ص 524.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 5 =
*****