فراتر از پیوند خویشاوندی و عاطفی

23:31 - 1394/08/05

چکیده:حماسه ی پرشور عاشورا سراسر درس ایثار و شهادت است. ایثاری به تمام معنی که حتی دشمن را به اعتراف وا می دارد.

نهضت حسینی

وقتی که قافله ی اسرای اهل بیت به دارالاماره رسیدند؛ بعد از اینکه زینب کبری (سلام الله علیها) عبیدالله، آن فاسق زمانه را با روشنگریهایش رسوا نمود؛ عبیدالله رو به امام سجاد (علیه السلام) نموده و بعد از رسوا شدن توسط ایشان، می خواست حضرت را بکشد که زینب کبری گفت: اگر او را بکشید؛ من را هم باید بکشید. در اینجا مقتل می نویسد: «فَنَظَرَ إِلَيْهَا ابْنُ زِيَادٍ وَ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنْ نَقْتُلَهَا مَعَهُ؛[1]ابن زیاد نظری به آن دو افکند و گفت: عجب از این رابطه ی عاطفی بین این دو، گمان من این است که زینب واقعا حاضر است با علی بن حسین (علیه السلام) کشته شود.
عبیدالله ملعون حق داشت تعجب نماید از این رابطه ی عمیق بین این عمه و برادر زاده، زیرا آن لعین فکر می کرد فقط پول و مادیات است که رابطه می آفریند. او که با وعده ی پول و جایزه، توانسته بود لشکری مجهز ولی بی رحم، تشکیل دهد و با زور سرنیزه و قلدری، خدم و حشمی برای خود دست و پا کند؛  رابطه انسانی و رحم و مروت را فراموش کرده بود.
این رابطه ی عاطفی، فراتر از رابطه ی عمه و برادر زاده است. زینب کبری (سلام الله علیها) در صحنه ی کربلا، بارها و بارها از این جانفشانیها انجام داده بود.
سه روز از ازدواج حضرت زینب (سلام الله علیها) و عبدالله جعفر گذشته بود، علی (علیه السلام) برای باخبر شدن از حال دخترش وارد خانه او می شود، زینب  (سلام الله علیها) را در حال گریستن می بیند. می پرسد: «دخترم مگر از این وصلت ناراحت هستی؟»
حضرت زینب (سلام الله علیها) پاسخ می دهد: نه.
علی(علیه السلام) می پرسد: «پس چرا می گریی؟»
زینب (سلام الله علیها) می گوید: سه روز است که حسینم را که جان و روحم با او پیوسته است، ندیده ام و دلم برایش می تپد. علی (علیه السلام) به خانه می رود تا محبوب زینب (سلام الله علیها) را نزد خواهرش ببرد. می بیند حسین (علیه السلام) در صحن خانه زارزار می گرید و قدم می زند. می پرسد: عزیزم، علت بی تابی ات چیست؟
امام حسین (علیه السلام) پاسخ می دهد: سه روز است که مونسم و خواهرم که جای مادر من است، ندیده ام و دلم نزد اوست. [2]

کربلا فقط میدان کارزار نیست، میدان دوستیها و عاطفه های به یاد ماندنی هم هست.
اوج این فداکاری و ایثار و عاطفه را در آب نخوردن عباس (علیه السلام) به جهت یادآوری لبان تشنه ی برادرش و اهل بیت او و مخصوصا کودکان حرم بود، امام حسین (علیه السلام) وقتی که بر بالین برادر غرقه به خونش قرار گرفت، فرمود: «الآن انكسر ظهري؛[3]حالا با مرگ تو ای برادر پشتم شکست».
چنانکه شاعری این همراهی و مواسات را بین دو برادر اینگونه ترسیم نموده، و ما ترجمه آن را می آوریم: آنکه (علمدار کربلا) با حسین (علیه السلام) مواسات و همراهی نمود و هیچ چیزی او را از همراهی با حسین (علیه السلام) باز نداشت. در حال تشنگی به فرات رسید و چون حسین (علیه السلام) تشنه بود؛ او هم آب نیاشامید. [4]

این فقط یک رابطه ی برادری عمیق و صمیمی نیست، بلکه خیلی بالاتر از آن است، به خاطر اینکه علمدار کربلا، امام حسین (علیه السلام) را (بغیر از عنوان برادری) به عنوان امام خویش اطاعت می کرد. شاهد دیگر اینکه محمد حنفیه هم، برادر حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) است، ولی این عباس (علیه السلام) است که مطیع محض خدا و رسول است. در زیارت حضرت عباس (علیه السلام) می خوانیم:«اَلمُطیع لِله و لرسوله و لامیرالمومنین والحسن والحسین (صلوة الله اجمعین)؛[5](سلام برتو) مطیع خدا و رسول او و امیر المومنین و حسن وحسین (صلوة الله اجمعین)»
بنابر این، عباس (علیه السلام) حامی آن حسینی بود که برای احیای دین حق قیام کرد بود و بدین جهت است که ایشان مقام والایی دارد. تمام شهدای کربلا، حامی حق بودند و این  حامی حق بودن است که سید الشهداء،  آنها را باوفا ترین و شایسته ترین اصحاب خویش  می داند. [6]
ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)  وقتی که فرزند برومندش علی اکبر را به میدان می فرستاد؛ فرمود: خدایا شاهد باش که من کسی را یه میان فرستادم که خلقا (اندام) و خُلقا (اخلاق) و منطقا (گفتار) به پیامبر شبیه است.بعد به عمر سعد فرمود: «قَطَعَ اللهُ رَحِمَکَ کما قَطَعتُ رَحِمی؛[7]خدا رحم تو را قطع کند، چنانکه رحم مرا قطع کردی» و هنگامی که بر بالین کشته ی او حاضر شد، فرمود: «علی الدنیا بعدک العَفا؛[8]اف بر این دنیا باد بعد از تو»
حضرت، در اینجا هم فرزند خود را از دست می دهد و هم یک سرباز و حامی دین حق را
فرزند برومند امام حسین (علیه السلام) در راه رسیدن به کربلا، به پدر خویش که در حقیقت امام زمانش است، عرضه می دارد: اگر ما بر حقیم، چه باک از مرگ و شهادت، و امام او را مورد تحسین قرار می دهند. [9]
حضرت زینب کبری (علیها سلام) هم نسبت به امام زمانش که امام سجاد (علیه السلام) بود؛ نهایت فداکاری و ایثار را داشت. البته این بانوی بزرگوار، از ایثار نسبت به اسیران دیگر و مخصوصا بچه های برادرش، لحظه ای غفلت نداشت و در این راه سختیها کشید، ولی اطاعت این شیرزن کربلا از امام زمانش است که او را به چنین درجه ی رفیعی رسانده است.

دین ما برادر ماست، نسبت به او مهربان باشیم.
از نظر خداوند ملاک در روابط انسانی، اهتمام به دین است و روابط انسانی با این ملاک و شاخص، محک می خورد.
دوست داشتن اولاد و خانواده یک رفتار انسانیست که خداوند آن را در وجود انسان به ودیعه گداشته است، ولی نسبت به انحراف این احساس، حتی نسبت به پیامبرش نوح (علیه السلام) هم تذکر می دهد. [10]
خداوند در این آیه (46 سوره هود) از پیامبرش می خواهد که رابطه با خدا را بر رابطه با فرزند ترجیح دهد و در جای دیگر، مومنان را (که شاید رابطه خویشاوندی با هم نداشته باشند؛ ولی رابطه ی دوستی با خدا دارند) برادر هم می داند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛[حجرات/10]مومنان با هم برادرند»
شاید اصحاب غیر بنی هاشمی سید الشهداء (علیه السلام) با هم رابطه خویشاوندی نداشتند؛ ولی در حامی حق بودن و حامی امام زمان خویش بودن، با هم مشترک بوده و رابطه ی عاطفی بالایی داشتند.
اصحاب بنی هاشمی حضرت که به طریق اولی، این رابطه ی محبت آمیز و معنوی را داشتند.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) به کمیل بن زیاد که یکی از یارانش بود و با حضرت، رابطه ی دوستانه و معرفتی داشت؛ فرمود: «أخوك دينك، فاحتط لدينک؛[11]دین تو برادر توست با او با احتیاط رفتار کن (هوایش را داشته باش)
همانگونه که انسان با برادرش نهایت الفت را دارد و سعی می کند او را ناراحت نکند؛ دین هم همین است.
خداوند ما را در پیمودن مسیر ارتباط با دین و معنویت که ارتباط با مومنان را هم در پی دارد، موفق و موید بدارد

نتیجه گیری
عاطفه و ایثار و از خود گذشتگی در واقعه ی عاشورا، یکی از درس های این نهضت بزرگ است
امام حسین (علیه السلام) اصحابش را بهترین اصحاب می داند، به جهت اینکه حاضر بودند جان خود را در راه دین خدا بدهند.این اصحاب باوفا، نسبت به هم، و نسبت به امام خویش رابطه ی عاطفی بالایی داشتند.
دین، به فرموده ی امیر المومنین (علیه السلام) برادر انسان است، یعنی انسان چنانکه نسبت به برادر خویش مهربان است؛ نسبت به دین خود هم باید مهربان باشد.

پی نوشتها                                                                                                                    
[1] مثیر الاحزان، ص91                                                                                                 
[2]قاسم میر خلف زاده، داستان هایی از حضرت زینب، ناشر مؤلف، چاپ بهار، 1378، صص 27 و28
[3] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام / ج‏3 ،ص 192 / [نعود الى ذكر العباس‏] ..... ص : 191
[4] لهوف، ترجمه بخشایشی، ص145
[5] منتخب مفاتیح الجنان، ترجمه آیت الله کمره ای، چاپ چهارم 1389، ص563
[6] "اما بعد، فانی لا اعلم اصحابا اصلح منکم" ر. ک. لهوف، ترجمه بخشایشی، ص116
[7] لهوف، همان، ص139
[8] پیشین
[9] ارشاد مفيد، ص 226 و عبدالرزاق المقرم، علي الاکبر، ص 69
[10] «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ؛[هود/46] خدا خطاب كرد كه اى نوح، فرزند تو هرگز با تو اهليت ندارد، زيرا او را عمل بسيار ناشايسته است»..
[11] الأمالي (للمفيد) / النص 283

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 5 =
*****