هر کس غیر از معصوم، ادعای «از من بپرسید» کند رسوا خواهد شد

05:26 - 1394/08/26

چکیده: تنها علم بی انتهای امیرمومنان(علیه‌السلام) [و سایر معصومین] است که ادعای «سلونی عما شئتم»"از هرچه می‌خواهید بپرسید" را بر می‌تابد و هر کس ادعای چنین علمی نمود رسوا شد.

اميرالمومنين(عليه‌السلام)

از آنرو که حضرت امیرالمومنین(علیه‌السلام) معدن الهی است ندای «سلونی...» سر داد. علامه امينى(قدس‌سره) می‌نویسد: «در تاريخ نديدم كسى جز مولايمان اميرالمومنین(علیه‌السلام) براى حل مسائل دشوار و جمع‌بندى پرسش‌ها، صداى خود را در بين مردم با آرامش كامل، بلند كند و بگويد: «از من بپرسيد».[1]  و از آن پس، هر کس غیر معصوم چنین ندایی سر داد رسوا شد. تنها كسی كه آبرومندانه و سر بلند كرد گفت: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» وجود مبارك حضرت امير بود؛ البته درباره ائمه ديگر هم كم و بيش هست اما علی(عليه السلام) اوّلين كسی بود که فرمود هر چه می‌‌خواهيد از من بپرسيد.

هیچ کس از صحابه چنین ادعایی نکرد که هر چه می‌خواهید از من بپرسید.
ابن ابی الحدید در این باره می‌نویسد: «همه مردم اتفاق دارند که هیچ کدام از صحابه پیامبر و هم چنین از دانشمندان چنین ادعای "سلونی قبل ان تفقدونی" نکردند، غیر از علی بن ابی طالب!».[2]
بسياری از علمای اهل سنت نوشته‌اند: «هيچ يک از صحابه نمی‌گفت که هر چه می‌خواهيد از من بپرسيد مگر علی بن ابی طالب».[3]
پس از اميرمؤمنان(علیه‌السلام) هر كس غیر از معصوم چنین ادعا كرده که هر چه می‌خواهید از من بپرسید مفتضح و رسوا شده است و در دام افتاده و با دست خود، پرده از جهل مطلق خويش برداشته است،

از قبيل:
۱. «ابراهيم بن هشام مخزومى قُرَشى» فرماندار مكه و مدينه و امير حج در دوره هشام بن عبد الملك.
وى در سال ۱۰۷ ق، مردم را به حج بُرد و در مِنا به سخنرانى پرداخت و آن گاه گفت: از من بپرسيد. من يگانه دورانم و شما از داناتر از من، نخواهيد پرسيد.
مردى از عراقيان برخاست و درباره قربانى كردن پرسيد كه آيا اين كار، واجب است يا نه. وى جواب‌ اين‌ مسأله‌ را ندانست‌ كه‌ چه‌ بگويد و از منبر فرود آمد‌.[4]

2. «مُقاتِل بن سليمان»
ابراهيم حربى گفت: مقاتل‌ بن‌ سليمان‌ نشست‌ و گفت‌: «بپرسيد از من‌ از زير عرش‌ تا طعامها و غذاهائی را كه‌ در منزلمان‌ پنهان‌ می‌داريم‌».[5]
مردى به وى گفت: هنگامى كه آدم(عليه‌السلام) حج مى‌كرد، چه كسى سرش را تراشيد؟ مقاتل به وى گفت: اين ربطى به شما ندارد؛ امّا خداوند خواست با اين پرسش تو مرا به خاطر خودپسندى‌ام، آزمايش كند.[6]

و نيز سفيان‌ بن‌ عُيينه‌ گفت:‌ كه‌ روزی‌ مقاتل‌ بن‌ سليمان‌ گفت‌: «بپرسيد از من‌ از آنچه‌ در زير عرش‌ خداوند موجود است‌». مردی‌ به‌ او گفت‌: ای‌ ابوالحسن‌ بگو ببينم‌: ذَرّه‌ يا نَمله‌ [مورچه ريز يا مورچه درشت‌] روده‌هايشان‌ در جلوی‌ آنهاست‌ يا عقب‌ آنها؟ شيخ‌ مقاتل‌ در جواب‌ متحيّر ماند.
سفيان‌ می‌گويد‌: اعتقاد من‌ چنين‌ است‌ كه‌ اين‌ پيشامد عقوبتی است‌ كه‌ به‌ پاداش‌ آن‌ ادعای‌ بزرگ‌‌، بدان‌ گرفتار آمد‌.

 3. قَتادَه.
موسى بن هارون حمّال گفت: خبردار شدم كه قَتادَه به كوفه آمده است در مجلسی كه‌ برای او تهيّه‌ شد جلوس‌ نمود و گفت‌: «بپرسيد از من‌ از سنّت‌های رسول‌ خدا(صَلَّی‌الله‌‌عليه‌‌وآله‌) تا من‌ به‌ شما پاسخ‌ دهم‌». گروهى به ابوحنيفه گفتند: برخيز و از او سؤال كن.
ابو حنيفه برخاست و گفت: اى ابو خطّاب! مردى ، چه‌ می‌گوئی‌ درباره كسی‌ كه‌ از زنش‌ دور شده‌ و غيبت‌ كرده‌ است‌ و زنش‌ شوهر كرده‌ است‌‌ و زنش دوباره ازدواج كرد. روزى شوهر اوّلش برگشت و نزد او رفت و گفت: اى زناكار! من زنده‌ام و تو ازدواج كرده‌اى؟! و پس‌ از آن‌، شوهر دومش وارد شد و به او گفت: اى زناكار! در حالى كه شوهر داشتى، ازدواج كرده‌اى؟! در اين خصوص، [حكم فقهىِ] لِعان، چه طور تحقّق پيدا مى‌كند؟
قتاده گفت: آيا چنين چيزى اتّفاق افتاده است؟ ابوحنيفه گفت: گرچه اتفاق نيفتاده؛ ولى ما بايد خود را آماده كنيم.
قتاده گفت: به اين چيزها پاسخ نمى‌دهم. درباره قرآن از من بپرسيد.

ابو حنيفه به وى گفت: در سخن خداى عزوجل: ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ﴾[نمل/40]«آن‌ كسی كه‌ در نزد او علمی‌ از كتاب‌ بود، به‌ سليمان‌ گفت‌: من‌ تخت‌ بلقيس‌ را حضور تو می‌‌آورم‌ قبل‌ از آنكه‌ شعاع‌ چشم‌ تو برگردد». مراد، چه كسى است؟
قتاده گفت: يكى از عموزادگان سليمان بن داوود است كه اسم اعظم خدا را مى‌دانست.
ابوحنيفه گفت: آيا سليمان(عليه‌السلام) هم آن اسم را مى‌دانست؟ قتاده گفت: نه.
ابوحنيفه گفت: منزّه است خدا! در پيشگاه پيامبرى از پيامبران، كسى بود كه از او داناتر بود؟!
قتاده گفت: درباره تفسير به شما پاسخ نمى‌دهم؛ بلكه از آنچه مردم در آن اختلاف مى‌كنند، از من بپرسيد.

ابوحنيفه به وى گفت: آيا تو مؤمنى؟ قتاده پاسخ داد: اميدوارم [كه باشم]. ابو حنيفه به وى گفت: چرا همانطور كه‌ خداوند از ابراهيم‌(علیه‌‍السلام) در آنچه‌ از او حكايت‌ كرده‌ است‌ در وقتی كه‌ به‌ او خطاب‌ كرد‌: ﴿أَوَلَم‌ تُؤمِنُ؟ قَالَ بَلَی﴾[بقره/260]«آيا تو ايمان‌ نياورده‌ای؟ گفت‌: آری»، تو هم‌ نگفتی: آری من‌ مؤمن‌ هستم‌؟!
قتاده‌ گفت‌: دست‌ مرا بگيريد و از اين‌ شهر بيرون‌ بريد‌، سوگند به‌ خدا كه‌ من‌ ديگر در اين‌ شهر داخل‌ نمی‌شوم‌‌![7]

و نيز زمخشری در «كشّاف»‌ از قتاده‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ او داخل‌ كوفه‌ شد و مردم‌ گرداگرد وی‌ مجتمع‌ شدند‌. در اين‌ حال‌ به‌ مردم‌ گفت‌: «از هر چه‌ می‌خواهيد بپرسيد».
أبوحنيفه‌ در حالیكه‌ جوان‌ نورسی‌ بود حاضر بود‌، او گفت‌: از قتاده‌ بپرسيد كه‌ نمله‌ سليمان‌ [مورچه حضرت سليمان‌] آيا نر بوده‌ است‌ يا ماده‌؟ از او پرسيدند و او در جواب‌ فرو ماند‌.
أبوحنيفه‌ گفت‌: ماده‌ بوده‌ است‌‌. گفتند‌: از كجا دانستی‌؟ گفت‌: از كتاب‌ خدا آنجا كه‌ می‌گويد: ﴿قَالَت‌ نَمْلَةٌ﴾[نمل/18] زيرا اگر نر بود بايد بگويد‌: «قَالَ نَمْلَةٌ‌». و اين‌ به‌ جهت‌ آن‌ است‌ كه‌ «نملةٌ» مثل‌ «حَمَامَةٌ و شأةٌ» [كبوتر و گوسفند] به‌ معنای جنس‌ است‌‌، هم‌ بر مذكر و هم‌ بر مؤنّث‌ اطلاق‌ می‌شود‌، در اين‌ صورت‌ بايد برای تميز بين‌ تأنيث‌ و تذكير‌، از علامتی خارج‌ از آن‌ استفاده‌ نمود مثل‌ اينكه‌ می‌گويند‌: حَمَامَةٌ ذَكَرٍ وَ حَمَامةٌ أنثَی‌‌، و هُوَ وَ هِيَ[8] «كبوتر نر و كبوتر ماده‌‌، و ضمير هو كه‌ راجع‌ به‌ نر است‌ و ضمير هي‌ كه‌ راجع‌ به‌ ماده‌ است‌«.
علامه مجلسی در بحار الانوار پس از نقل این داستان، می‌فرماید: «و حمد و سپاس‌ مختصّ خداوندی‌ است‌ كه‌ رسوا و مفتضح‌ نمود كسی‌ را كه‌ خواست‌ مدّعی‌ رتبه أميرالمؤمنين‌(عليه‌‌السّلام‌) گردد‌».[9]

4. شافعى.
عبيد اللّه بن محمّد بن هارون مى‌گويد: از شافعى در مكّه شنيدم كه مى‌گفت: «از هر چه مى‌خواهيد، از من بپرسيد. به شما، از كتاب خدا و سنّت پيامبرش پاسخ خواهم گفت». به او گفته شد: اى ابو عبد اللّه! درباره مُحْرِمى كه زنبورى را كشته باشد، چه مى‌گويى؟ گفت: «آنچه را كه پيامبر خدا بيان كرد، بگيريد».[10]

5. ابن جوزی
علامه مجلسی(ره‌) از كتاب‌ «الصراط‌ المستقيم‌ بياضی‌ عاملی‌» و غير اين‌ كتاب‌ نقل‌ می‌كند كه‌: «ابن‌ جوزی‌ روزی‌ در بالای‌ منبر گفت‌: "سَلُونی قيلَ أن‌ تَفْقِدُونِی‌ بپرسيد از من‌ قبل‌ از آنكه‌ مرا نيابيد"‌. زنی از پائين‌ منبرش‌ گفت‌: روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ علی(عليه‌‌السّلام‌) در يك شب‌ از مدينه‌ سير كرده‌ و به‌ مدائن‌ آمد و سلمان را كه‌ از دنيا رفته‌ بود‌، تجهيز و تكفين‌ و تدفين‌ نموده‌ و همان‌ شب‌ برگشت‌. ابن‌ جوزی‌ گفت‌: آری!‌ اين‌ در روايت‌ آمده‌ است‌‌. زن‌ گفت‌: عثمان‌ چون‌ كشته‌ شد‌، سه‌ روز در مزبله‌ها افتاده‌ بود و علی(‌عليه‌‌السّلام‌) حاضر بود‌. ابن‌ جوزی‌ گفت‌: آری‌ اين‌ طور است‌‌.
زن‌ گفت‌: بنابراين‌ حتماً برای يكی‌ از اين‌ دو نفر [يا علی بن‌ أبيطالب‌ و يا عثمان‌] خطا و غلط‌ لازم‌ است‌‌. ابن‌ جوزی گفت‌: اگر تو بدون‌ اجازه شوهرت‌ از منزل‌ بيرون‌ آمدی‌‌، بر تو لعنت‌ خدا باد و اگر با اجازه او بيرون‌ آمدی‌‌، بر او لعنت‌ خدا باد‌. زن‌ گفت‌: عائشه‌ برای‌ جنگ‌ با علی(عليه‌‌السّلام‌) با اجازه‌ رسول‌ خدا(صلّی‌الله‌‌عليه‌‌وآله) بيرون‌ آمد يا بدون‌ اجازه او؟
در اين‌ حال‌ گفتار ابن‌ جوزی قطع‌ شد و در جواب‌ فرو ماند‌ و گفت: "بله، غير از علی، كسی حق گفتن «سلونی قبل أن تفقدونی» را ندارد" و خجالت‌زده از منبر پايين آمد.[12]

تنها علم بی انتهای امیرمومنان(علیه‌السلام) [و سایر معصومین] است که ادعای «سلونی عما شئتم»"از هرچه می‌خواهید بپرسید" را بر می‌تابد و هر کس ادعای چنین علمی نمود رسوا شد.

 

 

____________________
پی‌نوشت:
[1]. «سَلُونِي [عَمَّا شِئْتُمْ‏] قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ إِنِّي بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض»‏. هلالى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالی،‏ محقق و مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، قم‏، نشر الهادى، 1405 ق‏، ج‏2، ص 712؛/ و نهج البلاغه، خطبه 128
«سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ وَ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِه‏». صفار، محمد بن حسن‏، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم‏، محقق و مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، قم‏، مكتبة آية الله المرعشی النجفی،‏1404 ق‏، ج1، ص12
[2]. «اجمع الناس کلهم علی انه لم یقل احد من الصحابة و لا احد من العلماء (سلونی) غیر علی بن ابیطالب». شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج7، ص46؛ و ج13، ص106
[3]. «لم يكن أحد من الصحابة يقول (سلونی) إلاّ علیّ بن أبی طالب». المستدرك، الحاكم، ج3، ص122؛/ و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج42، ص387؛/ و المناقب، خوارزمی، ص329؛/ و فضائل الصحابة، أحمد بن حنبل، ج2، ص646،/ و أسد الغابة، ابن أثير، ج4، ص22؛/ و تهذيب الأسماء و اللغات، النووی، ج1، ص317
[4]. تاريخ‌ ابن‌ عساكر، ج‌2، ص305
[5] گويا مقاتل‌ بن‌ سليمان‌ با اين‌ گفتارش‌ می‌خواسته‌ است‌ همچون‌ حضرت‌ مسيح‌(عليه‌‌السّلام‌) كه‌ می‌گفت‌: ﴿وَ أُنَبِّئُكُم‌ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَخَّرُونَ فِي‌ بُيُوتِكُم‌﴾«من‌ به‌ شما خبر می‌‌دهم‌ از آنچه‌ می‌خوريد و از آنچه‌ در خانه‌هايتان‌ ذخيره‌ می‌نمائيد» او هم‌ چنين‌ ادّعائی‌ كرده‌ باشد.
[6]. تاريخ‌ خطيب‌ بغدادی ج‌ 3 ، ص‌ 166.
[7]. «الانتقاء»، أبو عمر ابن‌ عبدالبر صاحب‌ «الاستيعاب‌«.
[8]. «تفسير كشّاف‌» طبع‌ اوّل‌ مصر ، مطبعۀ شرفيه‌ ج‌ 2 ، ص‌ 140 در ذيل‌ آيۀ مباركۀ 18 از سوره نمل؛/  و نيز اين‌ قضيه‌ را دميري‌ در «حياة‌ الحيوان‌» طبع‌ سنگي‌ ، در اواخر آن‌ ، در باب‌ النون‌ ، در مادۀ نمل‌ ذكر كرده‌ است‌.
[9]. «بحار الانوار» طبع‌ كمپانی، ج‌ 5، ص‌355 باب‌ تفسير قوله‌ تعالی: ﴿فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناق‏﴾
[10]. طبقات‌ الحفاظ،‌ ذهبی، ج‌2، ص288. این داستان‌ها را علامه امینی در الغدير، ج‌6، از ص‌191تا ص 196، نقل کرده است.
[11] بحار الانوار طبع‌ كمپانی، ج‌ 8 ، ص‌ 183 باب‌ شكاية‌ أميرالمؤمنين‌ عمن‌ تقدمه‌.

نظرات

تصویر سجاد13817378
نویسنده سجاد13817378 در

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه 

زان پیش که گویند که از دار فنا رفت... 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 2 =
*****