چکیده:
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم
غنچهی پژمردهی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن
تا ابدحاجـــتروا گردنــــد از یک آمینــــــــــــــــم
از آن شبی که زجـــــر مرا دســـت عمـــه داد
لکنــــت زبان من، نــه مـــــــــداوا نمیشــــود
پیـــــر زنـــی که موی مــرا میکـــشید گفت:
زلفی که سوخته گرهاش وا نمیشود
پیامک شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد
زبان کوفه خیلی حرفها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و
به دور از چشمهایت زخم سیلی بر رخ ما زد
گریه نکن! خرابههای شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشودهاند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخرههای تاریخ نوشته خواهد شد.
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم
غنچهی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا، محتاج دست کوچک مــــن
تاابدحاجـــتروا گردنــــد از یک آمینــــــــــــــــم
اس ام اس شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید
در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
صلی الله علیک یا مولاتنا یا رقیه بنت الحسین علیهما السلام!
محبتّت خجلم كرده، عمّه! دست بدار
برای زلف به خون شسته، شانه لازم نیست
به كودكی كه چراغ شبش، سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
هان ای دختر خورشید! تو خرابهنشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کردهاند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمیگنجند.
پائى نمانده است برایم؛ ولى پدر
چون کم زند عدو کتکم، راه میروم
از شرح رنج، بعد تو این نکته بس بود
دیوار میکند کمکم راه میروم
پیامک شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
مرا با غصهها دمساز کردند
به رویم راه غم را باز کردند
چون فهمیدند من بابا ندارم
مرا با تازیانه ناز کردند
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمیشود
زین پس کسی بقدر تو لیلا نمیشود
درد رقیه تو پدر جان یتیمی است
درد سه ساله تو مداوا نمی شود
ســـه ســـال برایـــت کـــافےِ بـــود تـــا بشـــوے شبـــیـــه تـــریــن بـــه "مـــادر"
تـــو اگـــر 18 ســـالــ ـه میـــشدے چــ ـه میـــکردے ؟!!
از این طرف به هیاهوی شام و از آن سو
به سمت عرش خدا میرود خیابانش
سه ساله است ولی می شود زیارت کرد
به جای فاطمه و آن مزار پنهانش
اس ام اس شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
گُلي كه خاك خرابه مزار و تربت اوست
سه سالهاي است كه زينب اسير همّت اوست
ز نسل بتشكن مكّه است اين دختر
شكستنِ بت شامي به دست قدرت اوست
رقیه صبور! کاش میدانستی کمر خمیده زینب، بار مصیبت نوگل سه ساله را تاب ندارد و سینه پر دردش، با فقدان امانتِ برادر، از همیشه داغدارتر خواهد شد
پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله
مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله
امشب شب وداع رقیه علیها السلام با زینب علیها السلام است؛ او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد میآورد و گرمای دستان او را احساس میکند
رقیه جان! یاریمان کن تا در انتظار روزی که حضرت مهدی(عج) بیاید و انتقام صورت نیلیات را بگیرد، ثابت قدم بمانیم...
ﺧﻮرﺷـﯿﺪ ﺣﺮﯾﻢ ﺳﺒﺰ زﻫﺮاﺳﺖ، رقیه
آرام دل و ﻗﺮار ﺟﺎنهاﺳﺖ، رقیه
از ﺑﯿﺶ و ﮐﻢ زﻣﺎﻧﻪ ﻣﺎ را ﻏﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎ ﯾﺎور ﺟﺎن ﺧﺴـﺘﻪی ﻣﺎﺳﺖ، رقیه
تنها به روی خاک خرابه نشسته است
بر چشم نیمه باز پدر چشم بسته است
دیگر به سر رسیده شب انتظار او
حالا پدر به دامن دختر نشسته است
طفلــی به خــــرابه آب و جـــارو میزد
بـا یـاد پـــدر شــــانه بـه گـیســــو مـیزد
تا جـــشن ســـه ســالگـــیش پـایـان برسد
یک شمع سه ساله داشت سوسو می زد
سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!
دگر مرا ببر از کنج این قفس، بابا!
به جز تو کآمدهای، امشبی به دیدارم
نزد سری به یتیم تو، هیچ کس، بابا!
وقتی آن سر مطهر را در طشت نهادند و روبه خرابه آوردند، و در حالیکه پرده بر روی آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. آن معصومه چون متوجه سر پدر شد:خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را میبوسید و بر سر و صورت میزد تا اینکه دهانش پر از خون شد. [1]
۱. ریاض القدس: 2/323.
«ای پدر! کاش کور شده بودم و تو را با این حال نمیدیدم، ای پدر! کاش پیش از این مرده بودم و سر بریدۀ تو را نمیدیدم که دشمنان چوب و نیزه بر آن میزنند. و به این دل ما را بسوزانند و ما را در مجلس خوار و ذلیل نمایند.»[2]
_____________________________________________
پینوشت:
[1] ریاض القدس: 2/323
[2] سحاب رحمت: 728
نظرات
السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین .
ﺧﻮرﺷـﯿﺪ ﺣﺮﯾﻢ ﺳﺒﺰ زﻫﺮاﺳﺖ، رقیه
آرام دل و ﻗﺮار ﺟﺎنهاﺳﺖ، رقیه
از ﺑﯿﺶ و ﮐﻢ زﻣﺎﻧﻪ ﻣﺎ را ﻏﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎ ﯾﺎور ﺟﺎن ﺧﺴـﺘﻪی ﻣﺎﺳﺖ، رقیه