4 - 5 سال فرصت می خواهد!

11:26 - 1394/08/29

چکیده: من 4 سال پیش با پسری از طریق چت آشنا شدم. قرار بود تا تابستان صبر کنیم و برای همین من گفتم تا آن موقع دیدارمان ممنوع است. او هم گفت باشد؛ اما 4 روز بعد دیدم با گریه می‌گوید طاقتش را نداشتم و به مادرم گفتم؛ اما او مخالف است.

چشم انتظار ازدواج

سلام/ من 4 سال پیش با پسری از طریق چت آشنا شدم. حال روحی بدی داشتم. در آن شرایط فقط برای اینکه حالم بدتر نشود رفته بودم. او اهل تهران بود و من اهل شمال. در تمام دوران دوستیمان یک بار به من دست نزد؛ حتی اوایل از تهران می‌آمد تا فقط یک لحظه گذرا همدیگر را ببینیم. همه کاری برایم کرد. بعد از یک سال گفتم از این رابطه خسته‌ام. یا ازدواج؛ یا خداحافظ. اول گفت من روی حرف زدن با مادرم را ندارم؛ تو به او بگو. قبول نکردم و گفتم حاضر نیستم خودم را سبک کنم و او هم قبول کرد.
قرار بود تا تابستان صبر کنیم و برای همین من گفتم تا آن موقع دیدارمان ممنوع است. او هم گفت باشد؛ اما 4 روز بعد دیدم با گریه می‌گوید طاقتش را نداشتم و به مادرم گفتم؛ اما او مخالف است. مادرش نگذاشت حرفش تمام شود و گوشیش را کشید و با من دعوا کرد و گفت که همه زندگی پسرم شده تو و به خاطر تو دارد از همه چیز حتی ما می‌گذرد؛ در حالیکه آن پسر رابطه‌اش کلاً با خانواده‌اش بهم ریخته بود. گفت دست از سر پسرم بردار. دلیلش هم شهرستانی بودن من بود. مادرش در جریان دوستی ما بود؛ اما با من بد بود.
ما جدا شدیم و آن موقع من امتحانام را خراب کردم؛ اما با این حال به او زنگ نزدم تا اینکه یک روز با رمز‌‌ آی‌دیش آنلاین شدم. دیدم 2 تا دختر به او پیغام دادند و ابراز ناراحتی که پدرت فوت کرده چرا ما را رها کردی؟ من با آن دخترها در دوستی را باز کردم و فهمیدم یک ماه است با آنهاست و درست همان تاریخی که من رفتم به آنها گفته پدرم فوت کرده و آن‌ها را رها کرده. یکی از آنها که او را ول نمی‌کرده می‌گفت هر وقت با او تماس می‌گیرم می‌زند زیر گریه و بهانه پدرش را می‌گیرد.
من قاطی کردم و به او زنگ زدم و حسابی دعوا کردم. مادرش دخالت کرد؛ اما ایندفعه جواب مادرش را دادم. آن پسر هم با اینکه همیشه وقتی مادر و خواهرش به من تیکه می‌انداختند با آنها دعوا می‌کرد؛ اما این بار بخاطر طرفداری از مادرش با من دعوا کرد و با دعوا جدا شدیم. اما باز هم بعد از 2ماه خودش آمد سمتم و گریه و التماس که خانواده‌ام را راضی می‌کنم و اگر نشدند از آنها می‌برم. فقط باید 4-5 سال صبر کنی تا شرایطم جور شود. اول قبول نکردم. او هم به خانواده‌اش اصرار می‌کرد تا اینکه پدرش او را تهدید به بیرون انداختن از خانه کرد و مرا تهدید به اینکه می‌آید پیش پدرم. بالاخره قبول کردم با او باشم. هنوز هم احساس کمبودی برایم نمی‌گذارد؛ اما از اینکه باز هم به من خیانت کند می‌ترسم. آیا اصلاً می‌تواند از خانواده‌اش ببرد؟ یا این فقط بهانه است؟ من 21 سالم است و او 2 سال از من بزرگتر است. به نظر شما باید به او اعتماد کنم؟ ممنون

جواب:

سلام/ معمولاً در جامعه ایرانی اگر دختری پیش قدم شود پسر عقب نشینی می‌کند؛ چه برسد به اینکه به خاطر یک پسر در مقابل خانواده‌ او بایستد که در این صورت قطعاً خانواده‌ پسر فکر می‌کنند حتماً این دختر یک مشکلی دارد که این قدر التماس می‌کند.
مسئله بعدی هم اینکه شما در واقع می‌دانید که آن آقا قبلاً با افراد دیگری ارتباط داشته. لذا با این قصه نیز باید کنار بیایی و ببینی که آیا در آینده این فکر را نخواهی کرد که ممکن است شوهرت به کارهای قبلی‌اش ادامه بدهد؟ اگر ایشان بگوید که هیچ وقت دنبال این کارها نمی‌رود شما قبول می‌کنی و هیچ وقت به‌ او شک نمی‌کنی؟
در مورد حرف‌هایش به آن دخترها نیز باید بگویم اولاً اینکه ایشان همزمان با چند دختر ارتباط داشته و به هر دوتای آنها نیز دروغ گفته. لذا این مسئله نیز قابل تأمل است و باید علتش را پیدا کنی و ببینی آیا ایشان از این کارها توبه کرده یا خیر؟ چون اگر توبه نکند ممکن است بعدا دوباره دنبال این کارها برود.
پس با این اوصاف شما باید تکلیفت را مشخص کنی و ببینی آیا با این شرایط می‌توانی ازدواج کنی یا خیر؟ در صورت ازدواج، آیا تحمل مشکلات احتمالی را داری یا نه؟ ضمن اینکه باید بدانی خانواده وی مخالفند و ممکن است هیچ وقت راضی نشوند؛ حتی ممکن است بعد از مدتی این آقا هم سرد شود و حرف خانواده‌اش را گوش کند و این ازدواج هیچ وقت سر نگیرد. آن موقع شما می‌مانید و یک شکست عاطفی. لذا بهتر است تا راضی کردن خانواده‌اش هیچ ارتباطی نداشته باشید و در صورت داشتن خواستگار مناسب، أو را رد نکنید.

موفق باشید

نظرات

تصویر حـــــ ...
نویسنده حـــــ ... در

یاد تموم روزهای زندگی خودم افتادم .. ایشون بخاطر این دختر تا شمال میرفت که نهایت 4 ساعت راه هست اما من واسه دیدن کسی که دوستش داشتم 14 ساعت راه میرفتم و 14 ساعت بر میگشتم .. منم هیچوقت دست بهش نزدم .. دروغ نگم پیش اومد کسایی بعد رفتن اون بیان توی زندگیم و فقط هم قصدم این بود شاید اونو فراموش کنم اما هیچوقت نشد.. اون منو گذاشت و رفت بعد دو سال فهمیدم با کس دیگه ای بوده که اونم بهش خیانت کرده و خییلی اتفاقات هم بینشون افتاده اما من هنوز دوسش دارم و فراموشش نمیکنم :)
یه چیزی بگم راجب ارتباط اون پسر با دخترای دیگه به احتمال زیاد واسه فراموشی شما با دخترای دیگه وارد ارتباط شده که مشخص هم هست نتونسته فراموشت کنه ..
 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
18 + 0 =
*****