چکیده:در عصر غیبت، خداوند امر حکومت را بر عهده فقیه جامع الشرایط نهاده است؛ از اینرو حکومت فقیه، انتصابی است و مشروعیت حکومت او، الهی است. و مردم تنها نقشی که میتوانند در حکومت فقیه ایفا نمایند فعلیت و عینیت بخشیدن به حکومت فقیه است.
در این پست ما به تفصیل بیان کردیم که از نگاه اسلام، خدا برای پیامبرش سه شأن و منصب قائل است: «رسالت، قضاوت و حکومت». در این سه منصب هرگز انتخابات راه ندارد، بلکه خداوند متعال رسولش را برای هر سه منصب، انتخاب کرده است. از اینرو پیامبر در هر سه شأن، بر مردم و جامعه ولایت دارد؛ چراکه منتخب مردم نیست تا مشروعیتش را از رأی مردم بهدست آورده باشد بلکه منتصبِ خالق مردم است.
از نگاه شیعه، پس از وفات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از جانب خدا هر سه شأن و منصب بر عهدهی امام معصوم نهاده شده است و لذا در امر جانشینی پیامبر نیز هرگز انتخابات معنا ندارد. چراکه امامت و خلافت نیز امری انتصابی از جانب خداست. اما پیشوایان اهل سنت، انحراف در مسیر جانشینی پیامبر به وجود آورده و جانشینی پیامبر را که امری انتصابی بود به امری انتخابی مبدل ساختند. لذا مادامی که امام در جامعه حاضر باشد، امام حاکم است و جامعه را در دو بُعد مادی و معنوی، رهبری و اداره میکند.
در عصر غیبت، امر حکومت و رهبری جامعه اسلامی چگونه است؟
از آنجا كه در نظر اهل تسنن زمان حضور امام معصوم(عليهالسلام) با زمان غيبت تفاوتى ندارد _ زيرا آنها امامت بعد از پيامبر را آنگونه كه در شيعه مطرح است قبول ندارند _ حکومت در عصر غیبت را نیز انتخابی شمرده و مشروعيت حكومت را به رأى مردم میدانند؛ يعنى سنّىها معتقدند با رأى مستقيم مسلمانان يا تعيين خليفه قبلى و يا با نظر شوراى حلّ و عقد حكومت يك شخص مشروعيت مىيابد.
اما در نزد شیعه، درباره انتقال شأن مرجعیت دینی و علمی و منصب قضایی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و امام(علیهالسلام) به فقیهان جامع شرایط در فقه شیعه بحثی نیست و اجماع هم بر آن قائم است یعنی عالمان شیعه اتفاق دارند که مرجعیت علمی و قضایی نیز انتصابی است که فقیهان جامع الشرائط به این امر از جانب خدا و پیامبر و ائمه منصوب شدند. ولیکن بحث دربارهی انتقال منصب سوم پیامبر و امام [یعنی منصب حکومت] به فقیه جامع شرایط است.
آنچه از روايات موجود در كتابهاى روايى شيعى استفاده مىشود اين است كه در زمان غيبت، فقيهى كه واجد شرايط مذكور در روايات باشد، حق حاكميت دارد و به تعبير برخى روايات، به حاكمیت جامعه نیز نصب شده است.[1] و [2]
فقهاى شيعه نیز _ به جز معدودى از فقهاى معاصر _ بر اين باورند كه در زمان غيبت، «فقيه» حق حاكميت دارد و حكومت از سوى خدا به وسيله امامان معصوم(عليهمالسلام) به فقها واگذار شده است. ابن ادريس [از فقهاى قرن ششم هجرى] مىنويسد: «ائمه(علیهمالسلام) همهی اختيارات خود را به فقهاى شيعه واگذار كردهاند».[3] مرحوم علامه نراقى(م1245ه) مىنويسد: «ولايت فقيه فى الجمله بين شيعيان اجماعى است و هيچ يك از فقها فى الجمله در ولايت فقيه اشكال نكرده است».[4]
محقق اردبیلی فقیه را در عصر غیبت، حاکم علی الاطلاق معرفی میکند و در تمام کارها او را جانشین و نایب امام معصوم میداند و تمام اختیاراتی که برای امام معصوم(علیهالسلام) قائل است، برای فقیه نیز قائل است.[5]
بنابراین، در نگاه اسلام شیعی، اگر امام غائب باشد فقیه جامع الشرایط به نیابت از امام معصوم امر حکومت را بر عهده میگیرد. از اینرو حکومت فقیه نیز به نوعی انتصابی است و مشروعیت حکومتش الهی است و انتخابات و رأی مردم در حکومت فقیه، تعیین کننده نیست؛ چراکه انتخابات در تعیین حکومت فقیه، نقشی ندارد و تنها نقشی که بیعت و انتخاب مردم میتواند داشته باشد آن است که فعلیت دهندهی حکومت فقیه بر جامعه اسلامی میباشد و حکومت فقیه را عینیت میبخشد.
به عبارت دیگر، مشروعیت الهیِ حکومت فقیه از جانب خداست ولی مقبولیت و تنفیذ مشروعیت سیاسی حکومت فقیه با رأی و اقبال مردم صورت میپذیرد؛ چراکه فقیه باید بر همین مردم حکومت کند و تا آنان با بیعت و رأی و نظر خود با فقیه همراهی و اعلام آمادگی نکنند، حکومت فقیه از نظر سیاسی تثیبت نمیشود.
پس مشروعيت حكومت فقها به خاطر نصب عام آنان از سوى معصومان است كه آنان نيز منصوب خاص از جانب خداى متعال هستند. از نظر شيعه به همان معيارى كه حكومت رسول الله(صلىاللهعليهوآله) مشروعيت دارد، حكومت امامان معصوم و نيز ولايت فقيه در زمان غيبت مشروعيت خواهد داشت؛ يعنى مشروعيت حكومت هيچگاه مشروط به رأى انسانها نبوده، بلكه امرى الهى و با نصب او بوده است. تفاوت نصب امامان معصوم با نصب فقها در اين است كه معصومان(عليهمالسلام) به صورت معين نصب شدهاند، ولى نصب فقها عام بوده و در هر زمانى برخى از آنها مأذون به حكومت هستند.[6]
__________________________________
پینوشت
[1]. مصباح یزدی، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، جلد اول، فصل اول، ص28
[2]. امام علی(علیهالسلام): «العلماء حکام علی الناس؛ عالمان فرمانروایان بر مردمند». الحیاة، ج2، ص449.
امام حسین(علیهالسلام): «ان مجاری الامور و الاحکام، علی ایدی العلماء بالله، العلماء علی حلاله و حرامه ...؛ به درستی که مجرای امور و احکام، به دست عالمان ربانی است؛ علمایی که به حلال و حرام او (فقه) آگاه هستند». تحف العقول، ص168.
امام صادق(علیهالسلام): «فاما من کان من الفقهاء: صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیع لامر مولاه، فللعوام این یقلدوه؛ هر کدام از فقها که صیانت نفس دارد، از دینش محافظت مینماید، با هوای نفس مخالفت میکند و امر مولای خود (ائمهی معصومین) را اطاعت میکند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند». وسائل الشیعه، ج27، ص131.
حضرت امام مهدی(عجلاللهتعالیفرجهالشریف): «و اما الحوداث الواقعه، فارجعوا الی رواة حدیثنا، فانهم حجت الله علیکم و انا حجت الله علیهم؛ و اما در حوداثی که واقع میشود، پس به راویان حدیث ما (فقها و مجتهدین) رجوع کنید که آنان از ناحیهی من بر شما حجتند. و من حجت خدا بر آنان هستم». بحار الانوار، ج53، ص181.
[3]. ابن ادريس، سرائر، ج2، ص25.
[4]. نراقى، احمد، عوائد الايام، ص186.
[5]. مجمع الفایده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، ج4، ص 206، و ج8، ص 160، و ج12، ص 11 و ص28.
[6]. مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها، ج1، ص28