عاشقانه های شهداء(1)

09:26 - 1400/07/07
می برم با خانوم بچه هام می خورم

 جعبه شیرینی را جلوش گرفتم،یکی برداشت و گفت:«می تونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت، ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگی اش بود، هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلات تعارفش می کردند، بر می داشت امام نمی‌خورد. می گفت: «می برم با خانوم بچه هام می خورم».

 می گفت: «شما هم این کار رو انجام بدید. اینکه آدم شیرینی های زندگی اش رو با زن و بچه اش تقسیم کنه، خیلی توی زندگی اش تأثیر می ذاره».

 شهید سید مرتضی آوینی

 کتاب دانشجویی شهید آوینی، صفحه 21

لایه باز: 
پیوستاندازه
فایل فاقدpsd72.11 کیلوبایت

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 11 =
*****

سایر تصاویر