سهل انگاری

09:21 - 1400/07/24
سهل انگاری

 مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. يه باره از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سريع بردمش بيمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم يوسف بياد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟ وقتی اومد مثل هميشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: خوابيده. بعد شروع کردم آروم آروم جريان رو براش توضيح دادن فقط گوش داد.

 آروم آروم چشم هاش خيس شد و لبش رو گاز گرفت. بعد گفت: تقصير منه که اين قدر تو رو با حامد تنها می ذارم، منو ببخش. من که اصلا تصورِ همچين برخوردی رو نداشتم از خجالت خيسِ عرق شدم.

 برشی از زندگی شهید یوسف کلاهدوز

 منبع:  365 خاطره برای 365 روز، ص 54

لایه باز: 
پیوستاندازه
فایل فاقدpsd72.11 کیلوبایت

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 6 =
*****

سایر تصاویر

مهر 14, 1403    0
تلاش منافقین
مهر 13, 1403    0
معذرت خواهی
مهر 13, 1403    0