مثل شهدا | روح مقاومت

07:29 - 1402/04/20

 مثل شهدا | روح مقاومت

 دایی‌اش تلفن زد و گفت: حسین تیکه و پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همینطور نشستین! گفتم: نه خودش تماس گرفته، دستش یه خراش کوچیک برداشته، پانسمان می‌کنه میاد. گفت: چی رو پانسمان می‌کنه؟ میگم دستش قطع شده. همان شب رفتیم یزد بیمارستان، به دستش نگاه کردم گفتم اینه خراش کوچیک؟ خندید و گفت: «دستم قطع شده، سرم که قطع نشده!».

 شهید حسین خرازی؛ https://b2n.ir/x57601.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 5 =
*****