خیلی ممنونم از نظر شما خیلی مفید بود، در مورد" از این مساله که دیگران راجع به شما چه قضاوتی می کنن واهمه نداشته باشین "خداروشکر که نه واهمه دارم نه اهمیتی میدم، یه مدت ورزش می کردم لاغر شده بودم برام حرف درآورده بودن که نکنه معتاد شدی، :-) ، عجب دنیاییه، اولش شوخی بود ولی بعدش داییم جدی بهم می گفت چیزی مصرف می کنی؟خخخخخنده داره
با سلام و تشکر فراوان از شما بابت جوابتون تا حد زیادی آروم شدم واقعا ممنون.من همسرم رو خیلی دوست دارم و نمیخوام این مسایل زندگی مارو تحت الشعاع قرار بده .همسرم حتی عمل جراحی هم کرده و 100% به ناباروری ایشون مطمئنیم.تصمیم گرفتیم باز هم کسی ندونه و به پدر و مادرش برای اینکه اذیت نشن گفتیم مشکل حل شده . اما نشده.حالا اونا هی زنگ میزنن که کی ادامه کار رو انجام میدین. به نظر شما این مساله رو به خانواده چطوری بگیم ؟
خیلی ممنونم از وقتی که به من دادیدپاراگراف اول رو زندگی اجتماعی من تاثیری نداشته ولی بهش فکر می کنمدر مورد پاراگراف دوم، من نمیتونم به جاده ای بزنم که نمیدونم کجا میره، من مهندسم قبل از هرکاری باید برنامه بریزم، نقشه داشته باشم، طراحی کنم و مسئول طراحی ام باشم، نه اینکه از طراحی دیگران که مراسم های عروسی رو اینطوری طراحی کردن کورکورانه پیروی کنم، نمیتونم پارازیت ها رو درنظر نگیرم، نمیتونم بگم اون قسمت مربوط به زن هاست من واردش نمیشم، یا بگم حالا بریم ببینیم چی میشه، در عمل یه کاریش می کنم،در مورد 1و2 من نمیخوام فرار کنم از مراسمات، مخالفم با اینکه مراسمی نباشه، ساده تر که باشه دلنشین تره، تجملاتش و چیزایی که بهش واقعا بهش نیازی نیست رو نمیخوام، ولی موافقم باید خودم رو تغییر بدمامیدوارم بتونم به تجربه شما اعتماد کنم و گذر زمان مسئله رو حل کنه، پست عین حقیقته، زن ذاتا خالقه، زیبایی که توخونه یه زوج هست تو خونه مجردی یه مرد نیست، زن زیبایی خلق میکنه و قطعا اگر هم نخواد بچه ای داشته باشه همین اتفاق میوفته و سنش که بالا بره میترسه که بعدا پشیمون بشه و نظرش عوض میشه، طبیعیه، مشاور عزیز هم پاسخی که دادند برای من راضی کننده نبود، مثل این بود که میگفت بزن به جاده تهش همه چی درست میشه، بپر تو استخر کاری نداشته باش شنا بلدی یا نه، آب سرده گرمه عمقش چقدره، فقط بپر چون همه میپرن و بعدا پشیمون میشی که نپریدیباز هم خییییییییییلی متشکرم از پاسختون ، کمکم کرد
روی سنگ قبر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینیستر انگلستان نوشتهکودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغیر دهم . بعد ها کشورم را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم . در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم . اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم ، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم !!!حق با شماست، باید خودم رو تغییر بدمیک دنیا ممنونم
صفحهها