امام صادق "عليه السلام" فرمودند: پدرم از پدرش و او از جدّش از پيامبر "صلي الله عليه و آله و سلم" نقل نمود که فرمودند:
« هر کس توانائي به ياري ما اهل بيت ندارد و در تنهايي خود دشمنان ما را لعن مي کند، خداوند صدايش را به آنچه مادون العرش است مي رساند.
هر دفعه اي که او دشمنان ما را لعن نمايد، لعن او را به آسمان مي برند و آنها نيز آن کس را که او لعن نموده، لعن مي کنند؛ سپس تعريف از آن شخص لعن کننده مي کنند و مي گويند: خداوندا، بر اين عبد خود که آنچه در توان داشته انجام داده درود فرست که اگر بيش از اين مي توانست انجام مي داد.
از سوي خداوند ندا مي رسد: دعاي شما را مستجاب نمودم و نداي شما را شنيدم. من بر روح او در ميان ارواح درود فرستادم و او را نزد خودم از برگزيدگاان و خوبان قرار دادم. » (۱)
(0) بحارالأنوار ، ج ۲۷ ، ص ۲۲۳ ، ش ۱۱ ، و ج۵۰ ، ص ۳۱۷ ، و البرهان ، ج ۱ ، ص ۵۶۶ ، ح ۱۴ .
این نظر لطف شماست در رابطه با هتک حرمت خانه وحی اسناد بسیار دیگری نیز از خود اهل سنت در دست است ازجمله:
از ابوبکر ابن ابى شيبه در کتاب المصنّف ج 8، ص 572، به سندى صحيح چنين نقل مىکند: «هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مىپرداختند و اين مطلب به عمر بن خطّاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوبترين فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى، ولى سوگند به خدا، اين محبّت، مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند، من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
و احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى در کتاب انساب الاشراف ج 1، ص 586 نقل مىکند: ابوبکر به دنبال على(عليهالسلام) فرستاد تا بيعت کند، ولى على(عليهالسلام) از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل باب خانه روبهرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطّاب، مىبينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين کار، کمک به چيزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!».
و مورّخ شهير عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينورى در کتاب الامامة و السياسة صفحه 586 چنين مىنويسد: ابوبکر از کسانى که از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه على(عليهالسلام) آمد و همگان را صدا زد که بيرون بيايند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند، در اين موقع، عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى که جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مىزنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!».
ابن قتيبه در ادامه اين داستان، در همان مدرک، ص 13 مىگويد: عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا! پس از تو چه مصيبتهايى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسيد، افرادى که همراه عمر بودند هنگامى که صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند: بيعت کن، على(عليهالسلام) گفت: اگر بيعت نکنم چه مىشود؟ گفتند: به خدايى که جز او خدايى نيست، گردن تو را مىزنيم...».
همچنین مورّخ معروف محمد بن جرير طبرى هم در تاريخ طبری، ج 2، ص 443، (چاپ بيروت) رويداد هتک حرمت خانه وحى را چنين بيان مىکند: عمر بن خطّاب به خانه على آمد، در حالى که طلحه و زبير و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مىکشم، مگر اينکه براى بيعت بيرون بياييد.
زبير از خانه بيرون آمد در حالى که شمشير کشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد، شمشير از دستش افتاد و ديگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند.
کما اینکه شهابالدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفريد، ج 4، ص ،93 بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده است.
وى تحت عنوان کسانى که از بيعت ابىبکر تخلف جستند، مىنويسد: على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون کند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد کن!
عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطّاب آمدهى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اينکه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!.
بنابراين، به استناد به روايات اهل سنّت، ميتوان گفت اين هتك حرمت، در دستور كار خليفه اوّل و دوم بوده است و تصميم آن را گرفتهاند و به ياري خداوند در مجال ديگر، باز هم با استفاده از همين روايات، به تاييد عملي شدن اين تصميم خواهيم پرداخت.
اینها دو بحث جدا از همند خباثت دشمن اهل بیت یه بحثه تنهایی علی یه بحث
دلیل این مطلب این است که حضرت، به خوبى مىديد در مسير خود، تقريباً تنهاست و جز يارانى اندک کسى را ندارد، به همين دليل در بعضى از خطبههاى نهجالبلاغه نيز امام با صراحت مىگويد: «تنها ياوران من، اهل بيت من بودند و من نخواستم آنها را به خطر بيفکنم»
ادامه رو تواین لینک بخونید
http://www.jonbeshnet.ir/news/30912
و این لینک
http://www.jonbeshnet.ir/node/31022
قضيه هتك حرمت خانه اميرالمومنين و زهرا(عليهماالسلام) بقدری مسلم است كه ميتوان با استناد به رواياتي كه در كتابهاي خودِ اهل سنّت است، آن را اثبات كرد.
ابوعبيد، قاسم بن سلام (م 224) در کتاب الأموال، ص 144، پاورقى 4، که مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مىنويسد: «عبدالرّحمن بن عوف مىگويد: در بيمارى ابوبکر براى عيادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زياد گفت: اى کاش سه چيز را که انجام دادهام، انجام نمىدادم، اى کاش سه چيز را که انجام ندادهام، انجام مىدادم. همچنين آرزو مىکنم سه چيز را از پيامبر سؤال مىکردم; اول اینکه: اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمىگشودم و آن را به حال خود وا مىگذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شدهبود».ابوعبيد هنگامى که به اينجا مىرسد، مىگويد: «کذا و کذا» و اضافه مىکند که من مايل به ذکر آن نيستم(دقت کنيد!)
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در ميزان الاعتدال، ج 2، ص 195 وى را معتبر مىداند. در کتاب المعجم الکبير ج 1، ص 62، ح 34 که کراراً چاپ شده، آنجا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مىگويد، يادآور مىشود: ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد و گفت: اى کاش سه چيز را انجام نمىدادم، سه چيز را انجام مىدادم و سه چيز را از رسول خدا سؤال مى کردم: اى کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمىکردم و آن را به حال خود واگذار مىکردم!».اين تعبيرات به خوبى نشان مىدهد که تهديدهاى قبلی عمر عملى شد و درِ خانه را به زور (يا با آتش زدن) گشودند.
ابن عبد ربّه اندلسى در کتاب العقد الفريد، ج 4، ص 93، از عبدالرحمن بن عوف نقل مىکند: «من در بيمارى ابىبکر بر او وارد شدم تا از او عيادت کنم، او گفت: آرزو مىکنم که اى کاش سه چيز را انجام نمىدادم و يکى از آن سه چيز اين است:اى کاش خانه فاطمه را نمىگشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
ابراهيم بن سيار نظّام معتزلى (160-231) که به دليل زيبايى کلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شدهاست در کتابهاى متعددى(الوافى بالوفيات، ج 6، ص 17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفة، بيروت. در ترجمه نظّام به کتاب «بحوث فى الملل والنحل»، ج 3، ص 248-255 ) واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليهاالسلام)را نقل مىکند. او مىگويد: عمر در روز اخذ بيعت براى ابىبکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!».
با اين همه مدارک روشن که از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضى از آنان تعبير «افسانه شهادت» را به کار مىبرند و اين حادثه تلخ را ساختگى مىپندارند! اميدواريم بيان اين حقايق افراد خفته را بيدار کند، تا حقايق تاريخى را در لابه لاى تعصّبات پنهان نسازند و آنها را انکار نکنند.
وما علينا إلاّ البلاغ
نه اقدام عملی هم صورت گرفته قضيه هتك حرمت خانه اميرالمومنين و زهرا(عليهماالسلام) بقدری مسلم است كه ميتوان با استناد به رواياتي كه در كتابهاي خودِ اهل سنّت است، آن را اثبات كرد.
ابوعبيد، قاسم بن سلام (م 224) در کتاب الأموال، ص 144، پاورقى 4، که مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مىنويسد: «عبدالرّحمن بن عوف مىگويد: در بيمارى ابوبکر براى عيادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زياد گفت: اى کاش سه چيز را که انجام دادهام، انجام نمىدادم، اى کاش سه چيز را که انجام ندادهام، انجام مىدادم. همچنين آرزو مىکنم سه چيز را از پيامبر سؤال مىکردم; اول اینکه: اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمىگشودم و آن را به حال خود وا مىگذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شدهبود».ابوعبيد هنگامى که به اينجا مىرسد، مىگويد: «کذا و کذا» و اضافه مىکند که من مايل به ذکر آن نيستم(دقت کنيد!)
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در ميزان الاعتدال، ج 2، ص 195 وى را معتبر مىداند. در کتاب المعجم الکبير ج 1، ص 62، ح 34 که کراراً چاپ شده، آنجا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مىگويد، يادآور مىشود: ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد و گفت: اى کاش سه چيز را انجام نمىدادم، سه چيز را انجام مىدادم و سه چيز را از رسول خدا سؤال مى کردم: اى کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمىکردم و آن را به حال خود واگذار مىکردم!».اين تعبيرات به خوبى نشان مىدهد که تهديدهاى قبلی عمر عملى شد و درِ خانه را به زور (يا با آتش زدن) گشودند.
ابن عبد ربّه اندلسى در کتاب العقد الفريد، ج 4، ص 93، از عبدالرحمن بن عوف نقل مىکند: «من در بيمارى ابىبکر بر او وارد شدم تا از او عيادت کنم، او گفت: آرزو مىکنم که اى کاش سه چيز را انجام نمىدادم و يکى از آن سه چيز اين است:اى کاش خانه فاطمه را نمىگشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
ابراهيم بن سيار نظّام معتزلى (160-231) که به دليل زيبايى کلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شدهاست در کتابهاى متعددى(الوافى بالوفيات، ج 6، ص 17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفة، بيروت. در ترجمه نظّام به کتاب «بحوث فى الملل والنحل»، ج 3، ص 248-255 ) واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليهاالسلام)را نقل مىکند. او مىگويد: عمر در روز اخذ بيعت براى ابىبکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!».
با اين همه مدارک روشن که از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضى از آنان تعبير «افسانه شهادت» را به کار مىبرند و اين حادثه تلخ را ساختگى مىپندارند! اميدواريم بيان اين حقايق افراد خفته را بيدار کند، تا حقايق تاريخى را در لابه لاى تعصّبات پنهان نسازند و آنها را انکار نکنند.
وما علينا إلاّ البلاغ
بله از جمله مورّخ معروف محمد بن جرير طبرى هم در تاريخ طبری، ج 2، ص 443، (چاپ بيروت) رويداد هتک حرمت خانه وحى را چنين بيان مىکند: عمر بن خطّاب به خانه على آمد، در حالى که طلحه و زبير و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مىکشم، مگر اينکه براى بيعت بيرون بياييد.
زبير از خانه بيرون آمد در حالى که شمشير کشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد، شمشير از دستش افتاد و ديگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند.
غروب یه روز پاییزی دخترم از مدرسه بر گشت ، معلوم بود چیزی ذهنش رو مشغول کرده. بالاخره بعد از نماز حرف دلش رو پرسید : بابایی خدا رو کی آفریده؟!
گفتم :دخترم خدا که آفریده نیست ،خدا آفریننده است ، یعنی خدا همه چیز رو به وجود آورده اما خودش ، خود به خود وجود داشته.
پرسید: یعنی چطوری می شه بابا؟!
گفتم :دخترم هر چیزی خاصیتی داره .
مثلا می دونی که روشنایی اتاق از نوره،
روشنایی همین لامپ هم از نوره،
روشنایی ماه هم از نوره،
روشنایی خورشید هم از نوره،
خوب حالا که روشنایی همه چیز از نوره ، روشنایی خود نور از چیه؟!
تو فکر رفت ،بهش گفتم :
نور خود به خود روشنه ، همه چیز رو هم روشن می کنه ، همین طور روغن خود به خود چربه ، همه چیز رو هم چرب می کنه ، یا نمک که خود به خود شوره ، همه چیز رو هم شور می کنه ، خدا هم خود به خود وجود داشته ، همه چیز رو هم به وجود آورده.
کمی مکث کرد، بعد پرسید :بابایی حالا نمی شه خدا رو کسی آفریده باشه.
پرسیدم :حالا اونی که خدا رو ، آفریده رو ، کی آفریده، گفت:یکی دیگه ، پرسیدم :اون یکی دیگه رو ، کی آفریده، گفت:یکی دیگه ، چند بار سوال و جواب تکرار شد بعد پرسید:بابایی یعنی نمی شه خدا رو کسی افریده باشه؟! گفتم نه دخترم خدا خود به خود وجود داشته همه چیز رو هم به وجود آورده.
دیدم دوباره تو فکر فرو رفت ، گفتم : دخترم چند سال که بزرگتر بشی متوجه می شه نباید درباره اینکه خدا چطوریه و چطور خود به خود به وجود اومده فکر کنی ، چون ما نمی تونیم از این چیز ها سر در بیاریم وباعث میشه که گیج بشیم ، اینجاست که شیطان از فرصت استفاده می کنه تا ما رو گمراه کنه(1).
پرسید :بابایی به چی فکر کنم .گفتم :به مهربونی های خدا،به اینکه خدا پدر ومادر مهربون داده عمو ها خاله ها ودایی های مهربون داده ، چقدر نی نی مونو دوست داری؟چقدر دعا کردی خدا به ما نی نی بده؟ (2)
گفت :بابایی خدا خیلی مهربونه به ما نی نی داده ، من خدا رو خیلی دوست دارم .
دیگه بعد از اون دخترم از این سوال ها نپرسید آلان هم نمازهاشو می خونه.
پی نوشت---------------
1.حضرت صادق(ع) فرمود: "بر حذر باشید از تفكر در كنه ذات خدا، چون نتیجه ای غیر از سرگردانی و گمراهی ندارد". (بحارالانوار، ج74 ، ص239)
مبانی محدود ما، درک و سنجشی از بی نهایت نداره و هر چه را به تصویر بکشه باز به محدودیت شون بر می گرده، همین برهان در كلمات پیشوایان دین هم وارد شده كه فرمودند: "كلّما میّزتموه باوهامكم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلكم مردود الیكم" (بحارالانوار، ج66 ، ص292) یعنی هر چه در ذهن شما بیاید و آن را تصور كنید در باریكترین جلوهها و مفهومهایش، آن خدا نیست بلكه او هم مخلوقی مثل شماست كه در وجودش احتیاج به شما و برگشت وجود او به شما است.
اكنون كه با این برهان واضح فهمیدیم كه درك ذات خدای تعالی برای بشر محدود، ممكن نیست .
2.روایاتی كه از پیامبر و ائمه(علیهم السلام)فرمودند: درباره ذات خدا تفكر نكنید (كه به جایی نمی رسید، بلكه از این راه ممكن است شیطان سوء استفاده كرده و شما را منحرف کند).اما درباره نعمت ها و آثار عظمت او فكر كنید (تا هر ساعت به معرفت و ایمان شما افزوده گردد). (اصول كافی، ج 1، ص 93)
ولی معنای این قبیل روایات این نیست كه در بحث خداشناسی وارد نشوید، بلكه بحث درباره خدا و صفات او در حد خود لازم است، اما كسی نباید توقع داشته باشد كه بر كنه ذات خدای جهان پی ببرد.
صفحهها